احترام به قانون، ۳ بامداد

دکتر سریع القلم یک سری ویژگی‌های سی‌گانه دارد، به این صورت که هر از چند گاهی لیستی منتشر می‌کند با عنوان سی ویژگی فُلان. من هم معمولا آن‌ها را می‌خوانم، نکته‌های جالبی دارد. مثلا آخرین موردش با عنوان سی ویژگی یک شهروند مسئولیت­ شناس، اواسط اسفند منتشر شد. برخی موارد قابل توجه‌اش را اینجا می‌آورم.

ویژگی یک شهروند مسئولیت شناس این است که:

  • هر کاری را با مشورت ­های تخصصی انجام می ­دهد

چیزی که به تجربه نظرم به آن جلب شده این هست که مشورت آن طور که اسمش دَر رفته به درد نمی‌خورد و معمولا کمک کمی می‌کند. یکی از راه‌های به درد بخورتر کردن آن شاید مشورت با افراد خاص یا همین مشورت‌های تخصصی باشد. می‌گویم شاید، چون امتحان نکرده‌ام و پس از خواندن این مورد به این فکر کردم که تقریبا فردی را نمی‌شناسم که بتواند مشورت تخصصی بدهد و از این لحاظ فقیر محسوب می‌شوم.

  • در انجام کارها، از توان عقلی خود، چندین برابرِ هوش خود بهره می ­گیرد

این مورد را نفهمیدم. چون تفاوت مفاهیم هوش، عقل و برخی دیگر برایم روشن نیست.

  • آنقدر Search می­کند تا Fact را از Propaganda تفکیک کند
  • بسیار می­ گوید: من نمی­دانم یا این موضوع را به درستی نمی­فهمم
  • آنقدر حوصله به خرج می­ دهد تا موضوعی را دقیق بفهمد بعد واکنش نشان دهد

قبلا دو بار مرتبط با این موارد نوشته‌ام(۱، ۲). خودم هم اخیرا بیشتر این سه مورد را تمرین می‌کنم، به خصوص کمتر واکنش نشان دادن را. چند بار تلاش برای تفکیک Fact از Propaganda یا فهم دقیق موضوع باعث شده خود به خود واکنش نشان ندادن و گفتنِ نمی‌دانم را به تلاش برای رسیدن به حقیقت ترجیح بدهم. رسیدن به حقیقت(Fact) در یک مسأله انرژی و زمان زیادی می‌خواهد و این خود به خود باعث شده در حوزه مشخص‌تری تمرکز کنم و منابعم را خرج اولویت‌هایم بکنم.

  • زندگی خود را مانند لوگوی المپیک در پنج دایره متداخل طراحی می­ کند: رشد فردی، توجه به خانواده، حرفه، افزایش سطح دانش تخصصی و خدمات مدنی

این مورد هم جالب بود.

  • چون خودشناسی مقدمه توسعه ­یافتگی مدنی است، آنقدر از خود شناخت دارد که ۵۰ صفحه در مورد افکار و روحیات خود می ­تواند بنویسد

این روزها که در حال خواندن کتاب اعترافات روسو هستم بیشتر این مورد را درک می‌کنم و می‌فهمم خودشناسی چقدر مهم است. ۵۰ صفحه که فعلا دور از دسترسم است، اما تلاش می‌کنم در آینده نزدیک بتوانم ۱۰ صفحه بدون توقف در مورد خودم بنویسم. خود وبلاگ‌نویسی هم تمرین آماده شدن برای این مورد می‌تواند باشد.

  • حتی سه نصف شب و بدون آنکه دوربینی باشد، پشت چراغ قرمز می­ ایستد

اما این مورد که، مثلا بهانه اصلی این نوشته هم هست. من نمی‌فهمم چرا باید ۳ نصف شب در چهار راهی که پرنده پر نمی‌زند پشت چراغ قرمز بایستم. شبیه این توصیه چند بار در جاهای دیگر خوانده یا شنیده‌ام. در طول روز هم با اینکه کم پشت فرمان می‌نشینم، به قوانین راهنمایی رانندگی و به خصوص آن‌ها که مستقیم روی بقیه تأثیر می‌گذارد، دقت می‌کنم. مثلا تا به امروز که بیشتر از ۵ سال است که رانندگی می‌کنم، کمتر از سه چهار بار دوبل پارک و توقف کرده‌ام، همچنین دفعاتی که آگاهانه ورود ممنوع رفته‌ام هم کمتر از انگشتان یک دست بوده ولی ساعت دو سه شب نه، چراغ قرمز را هم رد می‌کنم، چون به نظرم در آن زمان پشت چراغ ایستادن و در کل عمل کردن به قوانین معنایی ندارد.

اگر هدف این توصیه این است که قوانین راهنمایی رانندگی به ناخودآگاه ما وارد شود یا جایگاه و احترام آن پیش ما بالا برود، هرچند که باز هم من دلیل این همه تأکید را نمی‌فهمم. ولی در کشوری که احتمال تصویب قوانین مخالف با اخلاق یا مجموعه ارزش‌های دیگری که بالاتر از قانون قرار می‌گیرند بالاست چرا باید رعایت قوانین را به سمت عادت و ناخودآگاهمان هدایت کنیم؟

من در مورد فلسفه حقوق و قوانین مطالعه نداشته‌ام ولی فکر می‌کنم که قوانین راهنمایی رانندگی و شاید کلا قوانین با هدفشان است که معنا پیدا می‌کنند. در مورد راهنمایی رانندگی هم به نظر این هدف نظم(کمتر شدن اتلاف وقت) و حفظ سلامتی انسان‌هاست. هیچ کدام از این‌ها ۳ نصف شب موضوعیت ندارد. دقت کنید که من نمی‌گویم با سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت از چراغ قرمز رد می‌شوم. سرعتم را کم می‌کنم احتمالا توقفی هم می‌کنم اما قبل از سبز شدن حرکت می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید