بچه‌دار شدن اخلاقی نیست – قسمت ششم، جمع‌بندی

من در پنج قسمت ابتدایی به ترجمه این مقاله پرداختم و در انتها گفته بودم شاید قسمت آخری هم باشد برای حرف‌های خودم. خوب این هم حرف‌های من.

مسأله بچه دار شدن برای من، حداقل به طور جدی هیچگاه مطرح نبوده و به همین دلیل مطالعه و فکر جدی‌ای در مورد آن نکرده‌ام. خواندن این مقاله هم برایم بیشتر جنبه مطالعه عمومی و تفریحی داشت، تا قبل از خواندن مقاله آقای بناتار حتی به در همین حد هم در این موضوع مطالعه‌ای نداشتم؛ اما فکر چرا، بارها به این موضوع فکر کرده‌ام. چون به نظرم فرزنددار شدن مسأله و موقعیت جالبی است. در عین حال خانواده‌ها خیلی ساده با آن برخورد می‌کنند. حتی مثلا در فیلم‌ها و سریال‌ها(چه خارجی چه ایرانی) هم جنبه‌های درجه دوم مورد توجه قرار می‌گیرد و به بقیه جوانبِ به نظر من مهم‌تر، کمتر پرداخته می‌شود.

این مقاله توجه من را جلب کرد چرا که احساس کردم بسیاری از مسائلی که در فکرهای گاه و بیگاهم برایم مطرح بود، اینجا هم طرح و بررسی شده، به همراه نکات دیگری که من به آن‌ها توجه نکرده بودم. در نهایت با اینکه این موضوع، مسأله من نیست و صرفا برایم جالب است، تصمیم گرفتم تلاش کنم و این مقاله را دست و پا شکسته ترجمه کنم. حالا در این قسمت چند جمله‌ای اضافه بر مقاله خواهم نوشت.

تصمیم به بچه‌دار شدن، تصمیم خاصی است چون شما در موقعیتی قرار می‌گیرید که برای شخص کاملا منفرد دیگری تصمیم می‌گیرد، آن هم تصمیم برای به وجود آوردن. از همینجا می‌رسیم به نگاه خود فرد به بودن و وجود داشتن. اگر شما فکر می‌کنید وجود داشتن به صورت کلی امر نامطلوبی است، با به وجود آوردن شخص دیگر در واقع در حال تحمیل یک چیز نامطلوب به وی(اگر اصلا بتوان به وجود نیامده را خطاب کرد) هستید و این اخلاقی نیست. پس حداقل از یک جهت برای اینکه فرزندآوری غیر اخلاقی نباشد باید ببینیم وجود داشتن مطلوب است یا نه.

جهت دیگر اثر فرد به دنیا آمده بر اطراف خود است. آیا این فرد جدید در مجموع برای اطرافیان و محیط اطرافش مضر نیست؟ اگر به وجود آمدن فرد جدید برای اطرافیان در مجموع مضر باشد، ما با فرزندآوری در حال تحمیل آسیب و زیان به دیگران هستیم و این اخلاقی نیست. پس باید ببینیم اثر یک فرد جدید بر محیط خودش چگونه است.

برای خود من بیشتر جهت اول مطرح است ولی جهت دوم هم مهم است. بناتار موضع خود را از همان ابتدا مشخص کرده و اعلام می‌کند که به نظر او بچه‌دار شدن از هر دو جهت اخلاقی نیست و در ادامه دلایل خود را می‌آورد.

در جهت اول من فکر می‌کنم برای برخی زندگی می‌تواند ارزش شروع نداشته باشد، زندگی برخی همراهی دائم با درد و رنج است و به نظر، ادعای ارزش شروع نداشتن زندگی برای آن‌ها صادقانه است. همچنین گروه دیگری هم هستند که شاید حداقل درد فیزیکی نداشته باشند یا در رفاه مادی زندگی می‌کنند اما معتقدند بدیِ زندگی بیشتر است و خود وجود داشتن یک رنج دائمی‌ست. بناتار در این مقاله گفته که ما در ارزیابی کیفیت زندگی خودمان به سمت بالا سوگیری داریم. آیا در زندگی بدی بیشتر از خوبی است؟ بنابراین برای تصمیم به فرزنددار شدن باید واقع‌گرایانه به ارزیابی کیفیت زندگی خود بپردازیم و بدانیم ارزشمند شدن زندگی تنها به تأمین رفاه و سلامت نیست. کتاب‌ها و آثار زیادی در مورد دردهای وجودی نوشته شده، ببینیم حرف آن‌ها چیست. ممکن است فرزند شما هم، همان نگاه را در آینده داشته باشد. حتی اگر خودمان وجود داشتن را در مجموع خوب می‌دانیم ببینیم احتمال اینکه برای فرزندمان اینگونه نباشد چقدر است.

نکته قابل توجه در اینجا این است که از تولدستیزی و دلایل بر اینکه بودن امر مطلوبی نیست لزوما نمی‌توان خودکشی را هم نتیجه گرفت. همانطور که در مقاله هم آمده سؤال آیا زندگی ارزش شروع دارد با سوال آیا زندگی ارزش ادامه دارد فرق می‌کند. آیا بهتر بود هیچ وقت وجود نمی‌داشتم مانند پرسیدن آیا بهتر است بمیرم نیست. تمایلی برای به وجود آمدن نیست اما وقتی کسی به وجود آمد میل دارد که وجود داشتن را متوقف نکند. کیفیت زندگی برای اینکه ارزش ادامه نداشته باشد باید بسیار بدتر از حدی باشد که باعث شود ارزش شروع کردن نداشته باشد.

به نظرم برای کسی که زندگی را در مجموع مثبت نمی‌داند و با صداقت و جدیت به این نتیجه رسیده، فرزنددار شدن اخلاقی نیست به شرطی که این را ذاتی وجود داشتن بداند یعنی چیزی نیست که قابل تغییر باشد و به سبب آن شروع زندگی ارزشمند بشود. مثلا اگر قدری قدرت فهم بیشتری داشت(نه از نوع خارق‌العاده‌اش)، زندگی هم در نظرش ارزشمند می‌شد. اگر به این معنی که گفتم نامطلوب بودن را ذاتی زندگی نداند لزوما بچه‌دار شدن غیر اخلاقی نخواهد بود، چرا که اصلا شاید خود شخص خانواده‌ی مناسبی نداشته اما او بتواند خانواده خوبی فراهم بیاورد و زندگی فرزندش را ارزشمند کند. در این حالت باید احتمالات را سبک سنگین کرد. در مورد کسی که زندگی را ارزشمند می‌داند هم، باز به نظرم همین تقسیم‌بندی هست. اگر زندگی را ذاتا ارزشمند می‌بیند که حداقل از این جهت بچه‌دار شدن غیر اخلاقی نخواهد بود. اما اگر ارزشمندی زندگی غیر ذاتی است باید دانست که خانواده در قبال فراهم آوردن شرایط زندگی خوب مسئولیت دارد.

بناتار در جهت دوم استدلال می‌کند که به دنیا آوردن یک انسان جدید برای بقیه انسان‌ها و همچنین برای گیاهان، حیوانات و طبیعت مضر است. من نمی‌دانم واقعا چطور می‌توان اندازه گرفت که یک فرد جدید برای افراد فعلی چقدر مضر است یا اصلا مضر است. شهودم هم نمی‌گوید که انسان جدید به احتمال خیلی بالا در مجموع برای بقیه انسان‌ها مضر است. در مورد حیوانات، گیاهان و طبیعت چرا، به نظرم در مجموع مضر هستیم اما نمی‌دانم که از مضر بودن برای گیاهان، حیوانات و طبیعت می‌توان به تولدستیزی رسید یا نه. او در مقاله سؤال جالبی می‌کند که اگر گونه موجود دیگری این آسیب‌ها را می‌زد، در مورد به وجود آوردن عضو جدید آن چه نظری داشتیم؟

در انتهای مقالا بناتار برای فرزندخواندگی به جای تولید مثل استدلال می‌کند. شاید به نوعی می‌خواهد بگوید: با تمام این استدلال‌ها اگر مجاب به عدم به وجود آوردن فرزند جدید نشدید، حداقل قبول کنید تا زمانی که کودکان بی‌سرپرست وجود دارند فرزندآوری به جای فرزندخواندگی، اخلاقی نخواهد بود. خودم حداقل فعلا کاملا با این گزاره موافقم و به نظرم فرزندآوری به جای فرزندخواندگی بیشتر از خودخواهی و دیگر مواردی که قابل دفاع اخلاقی نیستند، نشأت می‌گیرد.

در انتها می‌خواهم دو مطلب دیگر را هم معرفی کنم، اول مصاحبه‌ای که با دیوید بناتار در همین موضوع انجام شده و سایت صدانت آن را ترجمه و منتشر کرده(بعد از خواندن ترجمه آن‌ها، فهمیدم بهتر بود از زایش‌ستیزی بجای تولدستیزی استفاده می‌کردم). پاسخ بناتار به دو سؤال شخصی‌ای که از وی پرسیده شده برایم جالب بود. حتی اگر خود وی فرزند داشته باشد دلیلی نمی‌شود بر اینکه استدلال او غلط است و اینکه شاید او، اصلا در آن سطح از اخلاقی بودن نیست و نمی‌خواهد باشد. سؤالات شخصی و حاشیه‌ای مانند این، مخاطب را از اصل مطلب و منطق دور می‌کند.

دومین مطلبی هم که می‌خواهم معرفی کنم مقاله نسل برتر است، که در نظرات وبلاگ معرفی شده بود و متوجه شدم این موضوع بحث جدی‌ای است و من بودم که تا به حال با مطالب مرتبط با آن مواجه نشده بودم. این مقاله نسبت به مقاله بناتار ادعای حداقلی‌تری دارد و به نظرم قابل دفاع‌تر است. مقاله می‌خواهد که به جای تکیه مدام بر حق فرزندآوری به حق فرزندان برای داشتن والدین و شرایط خوب و شایسته توجه کنیم. به این سمت حرکت کنیم که بچه‌دار شدن تنها در صورتی که شرایط مادی و معنوی کافی فراهم بود، درست تلقی بشود. به نظرم خانواده‌ها حتی اگر به شرایط مادی فکر کنند، در قبال شرایط معنوی و مثلا تربیت خوب، مسئولیت خود را نمی‌پذیرند. فکر می‌کنند با چند کلاس پرورشی یا دیدن چند برنامه تلویزیونی تربیت کردن را یاد گرفته‌اند، یا اصلا نیازی به یادگیری آن ندارند. کلیدی‌ترین گزاره‌های این مقاله به نظر من این جملات است: بچه‌دار شدن حق نیست مسئولیت است و در نهایت ما باید مطمئن باشیم که می‌توانیم شرایطی را فراهم کنیم که با ضریب اطمینان بالا فرزند در آینده از وجودش راضی خواهد بود.

به نظرم پدر و مادرها باید جدی‌تر به این مسئولیت و موقعیت خاص توجه کنند.

8 نظر / نظر خود را در زیر وارد کنید

  1. هم ترجمه و هم نتیجه گیری پایانی، عالی بود. موفق باشید. بچه دار شدن در بهترین حالت و بهترین مکان هم جنایته. چون بدون اجازه و اختیار فرد تولید شده، صورت میگیره و اون رو در معرض خطرات و سختیها و بیماریها و دردها و رنجهایی قرار میده که خودش انتخاب نکرده و در پایان هم با مرگ توامه.این قسمت جبری ماجراست که ماهیت دیکتاتوری اون رو اثبات میکنه.

  2. یکی از استدلال های خود شما کاملا با نظر بناتار پارادوکس داشت. شما فرمودید اگه انسانها کمی فهم داشته باشن ( نه از نوع خارق العاده اش) زندگی رو با ارزش میبینن. در حالی که نویسنده مطلب اصلی نظرش این بود که انسانهای با هوش و درک بالا در نهایت به زایش ستیزی و آنتی ناتالیسم میرسن.

    1. منظورم را نتوانسته‌ام درست منتقل کنم. من گفته‌ام «به نظرم برای کسی که زندگی را در مجموع مثبت نمی‌داند و با صداقت و جدیت به این نتیجه رسیده، فرزنددار شدن اخلاقی نیست به شرطی که این را ذاتی وجود داشتن بداند یعنی چیزی نیست که قابل تغییر باشد و به سبب آن شروع زندگی ارزشمند بشود.» و مثال زده‌ام که مثلا ممکن است فردی زندگی را در مجموع مثبت نداند اما باور دارد که اگر مثلا فهمش بیشتر می‌بود زندگی برای او در مجموع مثبت می‌بود. چنین شخصی مثبت نبودن زندگی را ذاتی نمی‌داند چون باور دارد که با تغییر برخی شرایط زندگی ارزشمند می‌شود.

      1. سلام. ورای تحلیل های فلسفی که عمدتا با نگاه مادی گرایانه و دنیا گرایانه ارائه شده؛ خلقت انسان مظهری از کمال و تکامل است. حقیقتا اگر زندگی انسان به همین دنیا محدود شود اصلا ارزش زیستن ندارد زیرا اگر آن را با ملاک لذت و رنج بسنجیم، در هر شرایطی که باشیم قطعا درد و رنج آن بر لذات آن غالب است اما اگر این گونه بنگریم که موجودی از نیست به وجود آمده که در مجرای زندگی و در میان سختی ها به تکامل برسد و برای همیشه البته در آن دنیا برای همیشه در لذات زندگی کند و گام به گامی که بشر در این دنیا بر می دارد می تواند به جانب کمال و سعادت و لذات او باشد قطعا این نگاه، زندگی را معنا دار می کند. این که به کدام سمت حرکت کند در اختیار اوست اما برترین لذات زندگی، نه زندگی در رفاه مادی که به اندازه لازم است، بلکه دلبستن به محبوب عالم که با همه پیچیدگی ها آدمی را از عدم ایجاد کرده و حرکت در جانب اطاعت اوست. موفق باشید.

        1. درست هست، من یادم نیست که اشاره کرده‌ام یا نه، اگر نکردم خوب بود می‌کردم. برخی از استدلال‌ها پیش‌فرض‌های فلسفی‌ای دارند که با پیش‌فرض‌هایی که در برداشت‌های متداول از اسلام و برخی دیگر ادیان هست، تداخل دارند.
          اما همچنان به نظرم حتی در چارچوب اسلام برخی استدلال‌ها کار می‌کنند. مثلا به فرزندی گرفتن به جای فرزندآوری. تا وقتی بچه‌های بی‌سرپرست وجود دارند و می‌توان آن‌ها را به فرزندی قبول کرد، به نظرم فرزندآوری اخلاقی نیست.
          در کل هم به نظر من پیش‌فرض‌های فلسفی‌ای که در حال حاضر از دین متداول اسلام و مذهب شیعه وجود دارد قابل دفاع نیست.

پاسخ دادن به محمد ذوالفقاری لغو پاسخ