زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز – قسمت چهارم

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

در یک مدل معقول از یادگیری مستقلانه، فرض نمی‌شود که دانش‌آموزان به صورت ذاتی توانایی فکر کردن برای خودشان را دارند. به جای آن به طور مشخص این ظرفیت طی آموزش توسعه پیدا می‌کند. یک فکر تقریبا پارادوکسیکال ولی درست این است که: لازم است دانش‌آموزان مستقل بار آورده شوند. در مثال آغازین، معلم هدایت‌کننده بحث بود: استدلالات مرکزی را در نقاط کلیدی معرفی می‌کرد، استفاده از منطق را برجسته می‌ساخت، ترمینولوژی بحث را نشان می‌داد و مفاهیم مهم را شرح می‌داد. راهنمایی و کمک زیادی فراهم می‌شد ولی نه توسط معلمی که جلوی کلاس در حال سخنرانی در مورد چگونه فکر کردن است.

برای پرورشِ ظرفیتِ تفکر برایِ خودِ دانش‌آموزان، همکاری معلم و دانش‌آموزان در مدیریت انتقالِ مرحله به مرحله‌یِ مسئولیتِ یادگیری حیاتی است. در ابتدا و حتی کمی در خود فرایند ممکن است مقدار خوبی راهنمایی‌های مستقیم انجام شود ولی واضح خواهد بود که این خود هدف نیست بلکه این روش وسیله‌ای است برای توسعه ظرفیت فکر و کار مستقلانه دانش‌آموز. آن‌ها آموزش داده می‌شوند تا برای خودشان فکر کنند. به میزانی که فرایند پیش می‌رود، استقلال رشد پیدا می‌کند.

در اینجا معلمان ممکن است در مورد آن همه امتحانات مهم بپرسند. آیا نتایج از جایگزینی آموزش فکر کردن به جای آموزش امتحان دادن آسیب نمی‌بینند؟ نه، زمان صرف شده برای آموزش فکر کردن به دانش‌آموزان زمانی است که به خوبی صرف شده و فوایدش در تمام حوزه یادگیری احساس خواهد شد. دانش‌آموزانی که فکر کردن، تحلیل و تأمل انتقادی یاد گرفته‌اند برای چالش‌های آزمون‌ها مجهزتر خواهند بود. آن‌ها در درک سؤالات و گذر از پاسخ‌های توصیفی به پاسخ‌های استدلالی و ارزیابانه تواناتر خواهند بود. به طور خلاصه، اگر دانش‌آموزان یاد بگیرند بهتر فکر کنند، در مورد اینکه موقع امتحان چه کنند هم بهتر می‌توانند فکر کنند.

دانش‌آموزانی که یاد گرفته‌اند خودشان فکر کنند در مواجهه با تردیدهای آینده مجهزتر هستند.

بله، با وجود مزایای آشکار آموزش فکر کردنِ فلسفی به دانش‌آموزان، نوع رایجِ آموزش و پرورش، به شدت سنتی و با خاصیت احمق کننده مانده است. در سراسر جهان، لذت آموزش بیرون کشیده و آموزش پرورش فروکاسته شده به فرایندِ خشک و خالیِ انتقال مواد درسی تجویز شده، که توسط ملزومات امتحانات متداول دیکته می‌شوند و هدفشان ارضایِ ارزیابیِ معیارهای مشخص خارجی است.

علاوه بر ضرر رساندن به توسعه ذهنی دانش‌آموزان، این روشِ خشک و برمبنای ارزیابی به لحاظ اجتماعی و سیاسی هم مطلوب نیست. نتیجه آموزشی که جایی برای چالش، مخالفت یا ماجراجوییِ آزادی برای پاسخ‌های متفاوت به سؤالات عمیق زندگی ندارد، ذهن‌های بسته است: ذهن‌های بی‌روحی که ظرفیت مورد سؤال قرار دادن آنچه به آن‌ها گفته شده را ندارند. مدرسه‌هایی که اینگونه عمل می‌کنند در مجهز کردن جوانان به قابلیت دفاعیِ تأمل انتقادی در جریان دائمی‌ِ اطلاعاتِ الکترونیکیِ درست و غلط که همه ما در آن غرق هستیم شکست می‌خورند. آن‌ها با بزرگ کردن نسلی که برای مقاومت در برابر لفاظی‌های پوپولیستی یا عوام‌فریبانه، ساده انگارانه و جذاب، بد مجهز شده‌اند، ریسک می‌کنند.

در مقابل، دانش‌آموزانی که یاد گرفته‌اند خودشان فکر کنند برای زندگی آماده‌ترند: برای مواجهه با تردیدهای آینده، تفکر خلاق و مستقل و برای ایفای نقش شهروند فعال و تأمل کننده در فرایند تصمیم‌گیری دموکراتیک بهتر مجهز شده‌اند. هرچند که تمرکز آموزش و پرورش فلسفی فراتر از استخدام است با اینحال در اینجا هم فوایدی نشان می‌دهد، برای جهانی که به سرعت تغییر می‌کند و قابل پیش‌بینی نیست، فضای کاریِ آینده به گوسفندان خوب آموزش‌دیده نیاز ندارد بلکه به متفکران خلاق و مستقل احتیاج دارد؛ افراد با اعتماد به نفسی که انتظار ندارند کسی به آن‌ها پاسخ درست را بگوید بلکه می‌دانند چطور فکر کنند و راه‌های جدیدی برای پیش رفتن پیدا کنند.

سقراط گفت زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. ولی برای دانش‌آموزانِ امروز، آموزش و پرورش یک زندگی سراسر آزمون معنی می‌دهد. بهترین اتفاقی که می‌تواند در مدارس بیفتد اصلاح بیشتر ساختارها، فرایندها، برنامه تحصیلی یا ارزیابی نیست، بلکه کشف مجددِ هدف سقراط‌گونه‌یِ آموزش و پرورش است، نگاهی که باعث شد او کنار پسر بچه‌یِ بَرده، شاعر و سیاست‌مدار یکسان بنشیند، که الهام‌بخش آن‌ها باشد تا شروع کنند خودشان فکر کنند.

ویژگی قابل توجه گفتگوهایِ سقراطی این است که در آن پسر بچه‌یِ برده از رهبران آتنی که فکر می‌کنیم بادانش‌ترند بهتر عمل می‌کند. او از رویارویی‌اش با سقراط متوجه می‌شود کمی ریاضیات یاد گرفته در حالی که آن‌هایی که قرار بود بدانند در مورد چه حرف می‌زنند از ناتوانی‌شان در شرح آنچه می‌دانند سردرگم شدند.

این چیز مهمی در مورد گستره و قدرت گفت و شنود سقراطی در آموزش و پرورش می‌گوید. ممکن است شما فکر می‌کردید که همچین روشی فقط روی افراد خاص، توانا و هنرمندان در آموزش و پرورش کار کند. ولی اشتباه می‌کردید. تحقیق اخیر در مورد تأثیرات گفت و شنود فلسفیِ سقراطی روی بچه‌های دبستانی نشان داده که عملکرد آن‌ها را هم در خواندن هم در ریاضیات بهبود بخشیده. بیشتر از آن، بیشترین تأثیر مثبت رو دانش‌آموزان محروم بوده. تحقیقات متعدد نشان داده که همانند مزایای شناختی، گفت و شنود سقراطی اعتماد به نفس و مهارت صحبت کردن را بهبود می‌بخشد.

بیایید برای کاهش فاصله در مدارسمان به جایی که آموزش و پرورش شروع شد برویم و آنچه سقراط انجام داد را انجام بدهیم: نشستن کنار دانش‌آموزانش، پرسیدن سؤالات و یاد دادن مهم‌ترین چیز – چگونه برای خود فکر کردن – طی گفت و شنود.

دیدگاهتان را بنویسید