سعادت از نگاه شوپنهاور

مقدمه: من از شوپنهاور، کتاب در باب حکمت زندگی و یکی دو مقاله خوانده‌ام. همین مقدار کافی بود تا او تبدیل به یکی از متفکران محبوب من شود. در این نوشته قصد دارم در مورد سعادت از دیدگاه شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی بنویسم. کتابی که من خواندم و نقل قول‌هایی که از آن خواهم آورد توسط محمد مبشری ترجمه شده است.

در نگاه شوپنهاور رنج اصالت دارد و شامل یکی از محورهای اصلی زندگی می‌شود. شوپنهاور با اصالت دادن به رنج، لذت را برمبنای عدم آن تعریف می‌کند. بنابرین لذت بردن با دور شدن و از بین بردن رنج ممکن می‌شود.

هدف خردمند لذت‌جویی نیست، فارغ بودن از رنج است.

البته اینجا رنج به معنایی به کار رفته که با معنای متداول آن کمی متفاوت است. رنج تمام درد‌های جسمی و غیر جسمی، نارضایتی‌ها بعلاوه ملال است عموما ما ملال را داخل مفهوم رنج نمی‌کنیم یا آن را پررنگ نمی‌دانیم. اما شوپنهاور انسان را در حال نوسان میان رنج و ملال می‌بیند (اینجا رنج به همان معنای متداول به کار رفته). در توضیح این نوسان می‌گوید انسان چیزی را می‌خواهد، مثلا مقام، ماشین، خانه یا هر چیز دیگر و از نداشتن آن در رنج است پس از رسیدن به خواسته و گذشت زمان نسبت به آن حالت ملال پیدا می‌کند. به همین ترتیب دوباره خواسته‌ای دیگر و ادامه این نوسان. شوپنهاور از اصالت رنج نتیجه می‌گیرد که تمرکز انسان باید روی از بین بردن رنج باشد نه کارهای دیگر و اینکه لذت را نباید به بهای رنج یا حتی به بهای امکان رنج خرید.

بهتر، دشمن خوب است.

حال سعادت به چه معناست؟ از منظر شوپنهاور سعادت تکرار مکرر لذت است و با توجه به معنای لذت، سعادت حذف و کم‌رنگ کردن هرچه بیشتر رنج‌هاست (دردها بعلاوه ملال). پرسش بعدی چگونگی راه رسیدن به سعادت است؟ بار دیگر شوپنهاور زاویه دید متفاوت، جالب و به نظرم عمیقی دارد.

خوشبختی به آسانی دست‌یافتنی نیست؛ یافتن آن در درون خود دشوار و در جای دیگر ناممکن

به عقیده شوپنهاور سعادت ریشه در درون انسان‌ها دارد و برای هر فرد در اثر فردیتش مشخص شده (ظرفیت درونی را از طبیعت به ارث می‌برد). خود شخص تنها می‌تواند تلاش کند تا از این ظرفیت حداکثر ممکن استفاده کند.

در اینجا دقیقا منظور شوپنهاور از درون برای من مشخص نیست. در کتاب بیشتر به نشانه‌های بیرونی غنا و خلأ درونی اشاره می‌کند و در مورد خود آن توضیحات کمی می‌دهد. به نظر می‌رسد اصلی‌ترین نشانه غنای درونی self enjoyment است که معادل فارسی مناسبی برایش پیدا نکردم. نوعی لذت بردن از خود یا لذت بردن بدون اتکا به کسی یا چیزی بیرون از خود فرد معنا می‌دهد. در مقابل، اصلی‌ترین نشانه خلأ درونی را تنهایی گریزی و تمایل به جمع می‌داند.

خلأ روحی علت عمده اینکه آدمیان دنبال معاشرت، تفریح، سرگرمی و انواع تجملات هستند

به رفتارهای خودمان نگاه کنیم در زمانی که کار خاصی برای انجام دادن نداریم و در حالت انتظار قرار داریم، مثلا ایستادن در صف، معطل ماندن در ترافیک یا انتظار آمدن دوستمان سر قرار مشغول به چه کاری می‌شویم شروع به بازی با وسیله‌ای می‌کنیم؟ با انگشتانمان ضرب می‌گیریم؟ به نظر این‌ها نشانه خلأ درونی باشد اما قابلیت تمرکز و تفکر حول موضوعی غنای درونی ما را نشان خواهد داد.

آدم‌هایی که خلأ درونی دارند، کسالت‌باری تخیل و فقر ذهنی آنان را به سوی جمع می‌راند

در انتها اشاره می‌کنم که شوپنهاور خیلی امیدی برای دستیابی به سعادت نداشت و معتقد بود در جهان می‌توان به بصیرت دست‌یافت، نه به سعادت. شاید چون اصلا وجود داشتن را چیز خوشایندی نمی‌دید.

همه هستی ما چیزی است که بهتر بود وجود نمی‌داشت

5 نظر / نظر خود را در زیر وارد کنید

  1. در قران هم سعادت مند کسی است که لذتهای وی از نظر کیفیت و کمیت نسبت به درد و رنج هایش فزونی داشته باشد که عبارتند از کسانی که در پاکی بکوشند ، اهل ایمان باشند ، ذکر خداوند کنند، و خدا ترس باشن. همچنین عبادت و نماز خاشعانه، دوری از ِِلغو و بیهودگی و پرداخت زکات و دوری از آلودگی و بی عفتی و توبه و تقوا مایه سعادت هستند

    1. چقدر خوبه که راجع به چیزهای بیرونی نظر ندیم ، حکم ندیم
      اگر قراره چیزی بگیم فقط نقد کنیم و اولش بگیم “به نظر من … شاید …”
      🙂

    2. چرا شما همه چیز رو میخوایین به قرآن وصل کنید. موضوع مقاله لذت از دیدگاه شوپنهاور هست – در ضمن تو قرآن دهها غلط علمی وجود داره

پاسخ دادن به خلیلی لغو پاسخ