پیروزی بر عادت توده‌ها

هیچ چیز سخت‌تر از پیروزی بر عادت توده‌ها نیست.

 

لنین

داشتم سخنرانی بابک احمدی در همایش «صد سال پس از انقلاب ۱۹۱۷» را می‌خواندم. به جمله بالا از لنین، که گویا در اواخر عمرش گفته برخوردم. و جالب اینکه طبق گفته بابک احمدی «الکساندرا کولنتای اولین زنی در تاریخ بود که در دولت لنین وزیر شد». حالا لنین و مردم زمانه‌اش که بسیاری اولین‌های دیگر را هم رقم زدند، اینطور با رگه‌ای از ناامیدی، از سخت‌ترین کار ممکن صحبت می‌کند.

تا حدی می‌فهمم، پیروزی بر عادت‌های خودمان هم سخت است. عادت اما حتی کوچک می‌تواند اثری بسیار بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم بر زندگی‌مان داشته باشد. عادت‌ها ریزش می‌کنند، در اجزای زندگی‌مان پایین می‌روند و تغییر می‌دهند. وقتی عادتی شکل می‌گیرد به آن خو می‌گیریم و تبدیل به ناحیه امن ما می‌شود، خارج شدن از آن و تغییرَش بسیار مشکل است. خیلی وقت‌ها باوری در من تغییر می‌کند اما رفتار و احساسات من تا مدت طولانی در ذیل باور قبلی می‌ماند. عادت‌هایی که باور قبلی ساخته به راحتی و سریع تغییر نمی‌کنند حتی برخی مواقع متوجه نیستم که این عادات تا کجا ریزش کرده‌اند. تازه بعد از مدتی اگر موفق شوم آن باور را به ظهور برسانم، اثرش را به مرور در رفتار و احساساتم می‌بینم و عادت‌های جدید شکل می‌گیرد.

در توده‌ها به نظرم عوامل دیگری هم آن را سخت‌تر می‌کند. اول از همه فکر می‌کنم ما، حالا این ما می‌تواند رهبران باشند یا هرکسی که می‌خواد تغییری در روال حاضر جامعه به وجود بیاورد. ما سعی می‌کنیم معلول را تغییر دهیم که اینجا مثلا می‌شود رفتار یا عادت خاص. مثلا می‌خواهیم فرهنگ گفتگو در جامعه بیشتر بشود. جدا از اینکه باید و به نظرم درست است که گفتگو بسازیم. یعنی در دانشگاه، کارگاه‌های آموزشی تلویزیون و … فضای گفتگو را حتی به صورت مصنوعی به وجود بیاوریم. اما باید به علت، در اولویت بالاتری بپردازیم، پیش‌فرض‌های گفتگو این باور می‌تواند باشد که، من احتمالا درست نمی‌گویم، دیدم ناقص است، پاسخ‌های درست به تمامی در اختیارم نیست. این باورها انسان را هُل می‌دهند به سمت گفتگو. سال‌هاست که در کشور ما تا چیز جدیدی می‌آید، می‌گویند جوان‌های ما را فریب می‌دهد و تلاش می‌کنند آن را کنترل کنند. کتاب، فیلم، سریال، بازی‌های ویدیویی، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی را خودم دیده‌ام. بر فرض که راست می‌گویند، این همه تلاش برای کنترل کردند و می‌کنند. چقدر برای آموزش تفکر انتقادی و مهارت‌های دیگر، یعنی همان علت‌ها تلاش کردند؟

عامل دیگر ندیدن زمان است. تغییر عادت نیاز به زمان کافی به همراه تلاش دارد، شاید بتوان با برخی کارها به آن سرعت داد اما راه میان‌بر وجود ندارد. ما تغییرات را خوب می‌بینیم اما فرآیندها را نه. می‌بینیم برخی کشورها در بازه‌ای از حضور اولین زن در کابینه تا برابر بودن مردان و زنان در وزارتخانه‌ها را طی کرده‌اند. فرآیند قبل از آن را نمی‌بینیم که طی مدت طولانی چه تلاش‌هایی که نشده تا به اولین زن برسند. به نظرم تغییر معلول می‌تواند به فرآیند سرعت بدهد. اما از بین بردن علت فرآیندی زمان‌بر است، نیاز به فداکاری دارد. مثلا برای مشارکت زنان اگر دولتی خود را ملزم به حضور چند وزیر زن تحت هر شرایطی بکند(که خب همین کار را هم دولت تدبیر نتوانست) به فرآیند سرعت می‌دهد. ولی باید با اولویت بالاتری باورهایی که مانع مشارکت زنانند تغییر کند.

اتفاق دیگری که شاید بیشتر در انقلاب‌ها اتفاق بیفتد مانند زمان لنین و انقلاب ایران. پیروی کورکورانه توده‌هاست. توده‌ها به دلایلی از رهبران پیروی می‌کنند. اما ممکن همچنان خیلی از باورهای آنان را در دل قبول نکرده باشند یا به تفسیر خودشان قبول کنند. بعدا بالاخره از همین توده‌ها افرادی صاحب منصب می‌شوند. و دوباره باورهای قبلی را ادامه داده و بازتولید می‌کنند. اشتباه‌های حکومت قبلی دوباره تکرار می‌شود. در کنار همین ممکن است رهبران باورشان تغییر کرده باشد اما رفتارشان نه. باوری که به تغییر بیرونی انجام نشود چه چیزی را می‌تواند اصلاح کند.

دیدگاهتان را بنویسید