پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد

پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.

 

بیانیه شماره ۱۳ آقای میرحسین موسوی ۶ مهر ۱۳۸۸

با اینکه در آن سال با آقای موسوی همدل نبودم اما این جمله در ذهن من ماند و هرچه گذشت در موقعیت‌های مختلف که لزوما سیاسی هم نبودند دوباره برای من تداعی شد و به نظرم جدا از زمینه آن هم جمله جالبی است.

اما معنای آن چیست؟ از آن چه می‌فهمم؟ پیروزی یک انسان یا گروه برای افراد یا گروه‌های دیگر ۳ حالت دارد؛ برای آن‌ها هم پیروزی است یا شکست یا تفاوتی برایشان نمی‌کند. به نظر اینجا منظور، حالتی است که پیروزی ما پیروزی شما هم هست اما به هر دلیلی فعلا شما پیروزی ما را شکست خودتان تصور می‌کنید. درواقع طبق تقسیم بندی بالا پیروزی ما مصداقی از حالت اول است اما افراد و گروه‌های دیگر آن را مصداقی از حالت دوم می‌بینند. این مسأله تنها در عالم سیاست خودش را نشان نمی‌دهد بلکه از آنجایی که ما درگیر روابط و گروه‌های متعددی هستیم. این مسأله می‌تواند در موقعیت‌های مختلف موضوعیت پیدا کند. در خانواده، میان همکاران یا نهادهای دیگر.

در این شرایط چه باید کرد؟ راه خودمان را برویم وقتی به پیروزی رسیدیم بعد از مدتی آن‌ها هم خواهند فهمید پیروزی برای همه بوده؟ سعی کنیم بقیه را هم با خود همراه کنیم و متوجه‌شان کنیم این پیروزی برای هر دو طرف است؟ خودمان را از بقیه جدا کنیم؟

با مرور این مسأله یاد توصیه‌های معمولی می‌افتم که برای موفقیت می‌کنند. برخی توصیه می‌کنند خودتان را میان افراد بهتر از خودتان قرار دهید تا آن‌ها شما را هم به نزدیکی سطح خود بالا بکشند، گروهی دیگر می‌گویند سعی کنید خود و اطرافیانتان را ارتقاع دهید. کدام راه‌حل در هریک از این دو مسأله درست است؟

در مسأله اول آن‌هایی که فکر می‌کنند می‌توانند ادامه بدهند و به پیروزی برسند سپس زمان بقیه را هم همراه خواهد کرد، نگاهی به اطراف خود و تاریخ بیاندازند. وقتی افراد احساس شکست می‌کنند مهم نیست که این شکست حقیقی باشد یا نه به مقابله با عامل شکست خواهند پرداخت و هرچه شکست را جدی‌تر تصور کنند محکم‌تر مقابله خواهند کرد. احتمالا کار را برای گروه یا قرد مقابل سخت و حتی ناممکن کنند. در موارد جدی‌تر که در اطراف و تاریخ کم ندیده و نخوانده‌ایم، منجر به نفرت و خشونت در ادامه به آسیب زدن، زندان و ترور خواهد رسید. این جمله را فراموش کنید که حق در نهایت پیروز است، بگذارید حق هرکاری می‌خواهد بکند، افراد محق لزوما پیروز نیستند. ممکن است آسیبی بدتر از به پیروزی نرسیدن ببینند. شکنجه شوند، عمر خود را در زندان بگذرانند یا کشته شوند. پیروزی حق وقتی که فرد مرده است به چه دردی می‌خورد؟

خب حالا شاید نتیجه گیریم که باید تلاش کنیم بقیه را با خود همراه کنیم. شاید خشونت این روش کمتر باشد اما اگر اصلا بتوان انسان‌ها را تغییر داد کاری بسیار مشکل، زمان‌بر و نیازمند تلاش بسیار است. به حدی که احتمالا عمر شما نرسد که پیروزی را ببینید. اگر در مسیر پیروزی حرکت کردید و نزدیک شدید شاید نسل‌های بعد آن را ببینند و میوه‌اش را بچینند. فراموش نکنیم که علت اینکه گروهی یک موضوع را شکست و گروه دیگر پیروزی می‌بینند در حالت خوش‌بینانه‌ تفاوت نگرش‌ها و پیش‌فرض‌هاست و تغییر این‌ها، طوری که حقیقتا همراه شوند دشوار است.

من هم متأثر از افرادی که خوب صحبت کردن را بلدند فکر می‌کردم در مسائلی مانند این باید تلاش کنیم بقیه را همراه کنیم تا همه با هم کامیاب شویم یا در توصیه‌های موفقیت تصور می‌کردم کار درست این است که خود و اطرافیان با هم تلاش کنیم و خود را بالا ببریم. اما اکنون دیگر هیچ راه‌حل مشخصی را درست نمی‌دانم. راه‌حل‌هایی می‌بینم که هر کدام در شرایطی درست هستند و گاهی ترکیب آن‌ها درست است. در شرایطی باید رابطه‌ها را کم‌رنگ یا حذف کرد در شرایطی رابطه آن‌قدر ارزشمند است یا دل‌کندن از آن مشکل است که می‌بایست تلاش کرد تا بقیه را همراه خود کنیم یا ما همراه آن‌ها شویم حتی اگر میوه پیروزی را خودمان نچینیم.

دیدگاهتان را بنویسید