تحلیل مفهومی

تحلیل مفهومی یک مفهوم مشخص کردن شرایطی است که برای اطلاق آن مفهوم لازم باشند و مجموعه آن شرایط برای اطلاقِ مفهوم کافی باشند. مثلا مفهوم رییس جمهور را در نظر بگیرید، تحلیل مفهوم مادر می‌تواند این باشد:

شخص S مادر است اگر و تنها اگر اولا زن باشد ثانیا فرزند داشته باشد.

تحلیل مفهومی با توجه به شهودهای زبانی ماست. روش آزمودن درستیِ آن هم، روبروکردنشان با مثال نقض‌ها است. برای نشان دادنِ لازم نبودنِ یکی از شرایط، کافی است شرایطی را نشان داهیم که ممکن است مفهوم بر چیزی اطلاق شود اما آن شرط محقق نشده باشد. یا برای نشان دادنِ کافی نبودنِ یکی از شرایط، باید نشان دهیم ممکن است چیزی براورنده تمامی شرایط باشد اما مفهوم بر آن اطلاق نشود.

در هر دو مورد رویِ امکان تأکید شده، چرا؟ تحلیل مفهومیِ فرضیِ جوانی را در نظر بگیرید:

ادامه ی مطلب

آرامش و شادی – مطلوب‌های روانی در زندگی

یادداشتی دارم از یکی از سخنرانی‌ها یا مقالات مصطفی ملکیان در مورد هدف و معنی زندگی، در قسمتی از آن مطلوب‌های زندگی را بنا بر استدلال‌های تجربی – روان‌شناختی برشمرده‌ام:

  1. آرامش
  2. آرامش و شادی
  3. آرامش، شادی و امید
  4. آرامش، شادی، امید و ایقان
  5. رضایت باطن

هر یک از این موارد نشان‌دهنده نظریه‌ای است که ادعا می‌کند انسان در پی این‌ها است. مثلا طرفداران نظریه سوم می‌گویند آرامش، شادی و امید برای انسان‌ها مطلوب ذاتی است و ما به دنبال پیدا کردن یا به نحوی به حداکثر رساندن آرامش، شادی و امید در زندگی‌مان هستیم.

ادامه ی مطلب

زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز – قسمت چهارم

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

در یک مدل معقول از یادگیری مستقلانه، فرض نمی‌شود که دانش‌آموزان به صورت ذاتی توانایی فکر کردن برای خودشان را دارند. به جای آن به طور مشخص این ظرفیت طی آموزش توسعه پیدا می‌کند. یک فکر تقریبا پارادوکسیکال ولی درست این است که: لازم است دانش‌آموزان مستقل بار آورده شوند. در مثال آغازین، معلم هدایت‌کننده بحث بود: استدلالات مرکزی را در نقاط کلیدی معرفی می‌کرد، استفاده از منطق را برجسته می‌ساخت، ترمینولوژی بحث را نشان می‌داد و مفاهیم مهم را شرح می‌داد. راهنمایی و کمک زیادی فراهم می‌شد ولی نه توسط معلمی که جلوی کلاس در حال سخنرانی در مورد چگونه فکر کردن است.

ادامه ی مطلب

زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز – قسمت سوم

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

مسلما هر چقدر هم که هیجان انگیز و برانگیزاننده به نظر برسد، یادگیری چیزی بیش از گفتگوهای سر کلاس است. خوب فکر کردن به فرد مطلع نیاز دارد. اگر مدل یادگیری ما بر مبنای مشارکت در گفتگو پیرامون ایده‌ها است، این گفتگو غنی‌تر و عمیق‌تر خواهد بود اگر همانطور که متیو آرنلد(Matthew Arnold) در فرهنگ و آنارشی(Culture and Anarchy) (۱۸۶۹) گفته دانش‌آموزان دعوت شوند تا در بهترین چیزی که گفته و فکر شده مشارکت کنند. این نکته در سنت پیش‌مطالعه(مطالعه‌ای که قبل از درس دانش‌آموز را آماده می‌کند) قرار داده شده است. این سنت در سال‌های اخیر به خاطر رایج شدنِ چیزی به نام کلاسِ معکوس دوباره زنده شده، که در آن مرحله دریافت اطلاعات شخصی و قبل از درس انجام می‌شود، و وقت برای چالش‌های ذهنیِ تجزیه و تحلیلِ استدلال و بحث روی موضوعات مختلف در درس باز می‌شود.

ادامه ی مطلب

زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز – قسمت دوم

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

اگر شما خودتان معلم نیستید یا اخیرا با بچه‌ای در مورد تجربه‌اش از مدرسه صحبت نکرده‌اید، از مقداری که فرهنگ آموزش با آموزش برای آزمون اشباع شده شکه خواهید شد. در یک بررسی از نگرشِ کارکنانِ دانشگاه، این ذهنیت در شرایط ناپایدار مورد بحث قرار گرفت. کمبود کنجکاوی و عشق خالص به تحقیق مورد توجه قرار گرفت و رَدَش را تا روش تعلیم در مدرسه پی گرفتیم. روشی که یادگیری را به آمادگی برای آزمون فرو می‌کاهد جایی که دانش‌آموزان فکر می‌کنند که یادگیری صرفا دانستن پاسخ درست است. متوجه شدیم این منحصر به یک مجموعه از آزمون‌ها نیست بلکه در تمام سیستم آموزش نهادینه شده است. در کتاب نه برای سود(۲۰۱۰) مارتا نوسباوم(Martha Nussbaum) اینگونه بیان می‌کند:

ادامه ی مطلب

زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی جان تِیلور(John Taylor) است. با عنوان زندگی آزموده، اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد می‌کنم از آن استفاده کنید.

لحظه‌ای همراه من کلاس ایدئالم را خیال‌پردازی کنید. اولین چیزی که توجه‌تان را وقتی وارد می‌شوید جلب می‌کند چیدمان اتاق است. میز‌های تحریر روبه‌روی تخته سیاه در یک خط قرار نگرفته‌اند بلکه صندلی‌هایِ راحتی، در یک دایره بزرگ چیده شده‌اند. این چیدمان پیامی را منتقل می‌کند: اینجا فضایی است برای بحث‌های باز و تبادل آزادانه ایده‌ها. روی دیوار پوستری از برتراند راسل با این نقل قول قرار دارد: «بیشتر مردم ترجیح می‌دهند بمیرند تا اینکه فکر کنند و بیشتر آن‌ها این کار را می‌کنند.» کابینتی برای نمایش وجود دارد که مقاله‌های دانش‌آموزان ردیف بر ردیف روی آن قرار دارد، شامل موضاعات متنوعی مانند اخلاق کسب و کار، مهندسی، معماری، تاریخ سیاسی، زبانشناسی و فلسفه علم.

ادامه ی مطلب

یک سال پس از نوشتن

یک سال از شروع نوشتنم در فضای اینترنت گذشته، قبل از آن نسبت به مدت زمانی که در اینترنت می‌گشتم نوشته‌های خیلی کمی داشتم. کم پیش می‌آمد که جایی نظری بگذارم یا در شبکه‌های اجتماعی(البته به جز گیت هاب) مشارکت کنم. اما از سال گذشته تصمیم گرفتم در فضاهای مختلفی که اینترنت در اختیار می‌گذارد، بنویسم.

فتیله را پایین کشیدم و حتی در مواردی که شک داشتم چیزی را بنویسم یا نه، می‌نوشتم. نتیجه‌اش؟ حداقل تا الان به لحاظ اینترنتی بودنش نتیجه جدی‌ای ندیدم. نوشتن خوب است اما اینکه نوشتن در اینترنت چه نتایج اضافه‌ای بر نوشتن دارد، هنوز درست نمی‌دانم. فعلا برای خودم اگر تمام این نوشته‌ها را در دفترم هم نوشته بودم، تفاوت زیادی نمی‌کرد. البته قضاوت در مورد آن فعلا زود است.

ادامه ی مطلب

نگاه رهبری به نقش زنان – قضاوت بر مبنای عمل

اخیرا فردی به استناد سخنرانی‌های رهبری ادعا کرد که ایشان موافق حضور جدی زنان در جامعه است یا لااقل جمله‌ای گفت که با توجه به سیاق صحبت من این برداشت را کردم. من البته این حرف را قبول ندارم، به نظرم نهایتا بتوان گفت رهبری نسبت به دیگر مراجع مشهور نظر مثبت‌تری به حضور زنان در جامعه دارند.

من اخیرا و در شرایط‌ ممکن طرفدار قضاوت بر مبنای عمل شده‌ام و به خصوص در موقعیت‌هایی که نسبت به فرد یا چیزی حس طرفداری یا نفرت می‌کنم، به نظرم به قضاوت بهتر کمک می‌کند. سخنرانی قابلیت تفسیر پذیری بیشتری دارد تا عمل. در این مورد هم می‌خواهم ادعا را کمی از این نظر بررسی کنم.

ادامه ی مطلب

حق نداری به هر چه می‌خواهی باور داشته باشی

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی دَنیل دِنیکُلا(Daniel DeNicola) پروفسور و دارای کرسی فلسفه در گتیزبرگ کالج(Gettysburg College) کیپ پنسیلوانیا است. اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد می‌کنم از آن استفاده کنید.

آیا ما حق داریم به هر چه می‌خواهیم باور داشته باشیم؟ این حقِ فرض شده معمولا آخرین سنگر فردی است که آگاهانه حماقت می‌ورزد، کسی که با شواهد گیر افتاده و اظهار نظر می‌کند: «من باور دارم تغییرات آب و هوایی یک فریب است و هرچه بقیه می‌خواهند بگویند، من حق دارم باور کنم!» ولی آیا همچین حقی وجود دارد؟

ادامه ی مطلب

تو ای من، ای عقابِ بسته بالم، کمی شبیه خود باش

حدود پنج ماه پیش قصد داشتم این نوشته را بنویسم، اما وسط نوشتن از انتشار آن منصرف شدم و در پیش‌نویس‌ها پنج ماه خاک خورد تا امروز که قصد دارم کاملش کرده و منتشر کنم. تمام تاریخ‌ها و اتفاقات را پنج ماه قبل از انتشار این نوشته حساب کنید.

یک هفته پیش شعرِ در این زمانه هیچ‌کس خودش نیستِ قیصر امین‌پور را خوانده بودم. امروز پشت در کلاس ایستاده‌ام منتظر آقا. سعی کرده بودم تمام آداب را برای قرار گذاشتن با او رعایت کنم. از کانال ارتباطی که خواسته بود یعنی تلگرام برایش پیام دادم، قرار شد روز قبلی که می‌خواهم نزدش بروم تماس بگیرم، پیامک دادم تا اگر در آن لحظه وقتش پر است بعد جواب بدهد. گفت ساعت ۸-۱۲ هستم، می‌توانی بیایی. حدود ساعت ۹:۳۰ آنجا بودم، در اتاقش نبود پس از پرس و جو متوجه شدم آقا سر کلاس است. طبق نوشته روی در تا ساعت ۱۲ ادامه دارد، اما گفتند احتمالا ساعت ۱۱:۳۰ کلاس را تعطیل کرده و بیرون بیاید.

فاصله خانه تا این ساختمان با ماشین ۴۵ دقیقه است، تصمیم می‌گیرم پشت منتظر بمانم تا کلاس تمام شود. سری قبل، چند هفته پیش هم همین کار را کرد. من ۱۱:۳۰ رسیدم، آقا کارش زود تمام شده و رفته بود. پشت در منتظر نشسته‌ام هر از چند گاهی از شیشه در کلاس را نگاه می‌کنم، در حال درس دادن است.

ادامه ی مطلب