زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی جان تِیلور(John Taylor) است. با عنوان زندگی آزموده، اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد می‌کنم از آن استفاده کنید.

لحظه‌ای همراه من کلاس ایدئالم را خیال‌پردازی کنید. اولین چیزی که توجه‌تان را وقتی وارد می‌شوید جلب می‌کند چیدمان اتاق است. میز‌های تحریر روبه‌روی تخته سیاه در یک خط قرار نگرفته‌اند بلکه صندلی‌هایِ راحتی، در یک دایره بزرگ چیده شده‌اند. این چیدمان پیامی را منتقل می‌کند: اینجا فضایی است برای بحث‌های باز و تبادل آزادانه ایده‌ها. روی دیوار پوستری از برتراند راسل با این نقل قول قرار دارد: «بیشتر مردم ترجیح می‌دهند بمیرند تا اینکه فکر کنند و بیشتر آن‌ها این کار را می‌کنند.» کابینتی برای نمایش وجود دارد که مقاله‌های دانش‌آموزان ردیف بر ردیف روی آن قرار دارد، شامل موضاعات متنوعی مانند اخلاق کسب و کار، مهندسی، معماری، تاریخ سیاسی، زبانشناسی و فلسفه علم.

ادامه ی مطلب

یک سال پس از نوشتن

یک سال از شروع نوشتنم در فضای اینترنت گذشته، قبل از آن نسبت به مدت زمانی که در اینترنت می‌گشتم نوشته‌های خیلی کمی داشتم. کم پیش می‌آمد که جایی نظری بگذارم یا در شبکه‌های اجتماعی(البته به جز گیت هاب) مشارکت کنم. اما از سال گذشته تصمیم گرفتم در فضاهای مختلفی که اینترنت در اختیار می‌گذارد، بنویسم.

فتیله را پایین کشیدم و حتی در مواردی که شک داشتم چیزی را بنویسم یا نه، می‌نوشتم. نتیجه‌اش؟ حداقل تا الان به لحاظ اینترنتی بودنش نتیجه جدی‌ای ندیدم. نوشتن خوب است اما اینکه نوشتن در اینترنت چه نتایج اضافه‌ای بر نوشتن دارد، هنوز درست نمی‌دانم. فعلا برای خودم اگر تمام این نوشته‌ها را در دفترم هم نوشته بودم، تفاوت زیادی نمی‌کرد. البته قضاوت در مورد آن فعلا زود است.

ادامه ی مطلب

نگاه رهبری به نقش زنان – قضاوت بر مبنای عمل

اخیرا فردی به استناد سخنرانی‌های رهبری ادعا کرد که ایشان موافق حضور جدی زنان در جامعه است یا لااقل جمله‌ای گفت که با توجه به سیاق صحبت من این برداشت را کردم. من البته این حرف را قبول ندارم، به نظرم نهایتا بتوان گفت رهبری نسبت به دیگر مراجع مشهور نظر مثبت‌تری به حضور زنان در جامعه دارند.

من اخیرا و در شرایط‌ ممکن طرفدار قضاوت بر مبنای عمل شده‌ام و به خصوص در موقعیت‌هایی که نسبت به فرد یا چیزی حس طرفداری یا نفرت می‌کنم، به نظرم به قضاوت بهتر کمک می‌کند. سخنرانی قابلیت تفسیر پذیری بیشتری دارد تا عمل. در این مورد هم می‌خواهم ادعا را کمی از این نظر بررسی کنم.

ادامه ی مطلب

حق نداری به هر چه می‌خواهی باور داشته باشی

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی دَنیل دِنیکُلا(Daniel DeNicola) پروفسور و دارای کرسی فلسفه در گتیزبرگ کالج(Gettysburg College) کیپ پنسیلوانیا است. اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد می‌کنم از آن استفاده کنید.

آیا ما حق داریم به هر چه می‌خواهیم باور داشته باشیم؟ این حقِ فرض شده معمولا آخرین سنگر فردی است که آگاهانه حماقت می‌ورزد، کسی که با شواهد گیر افتاده و اظهار نظر می‌کند: «من باور دارم تغییرات آب و هوایی یک فریب است و هرچه بقیه می‌خواهند بگویند، من حق دارم باور کنم!» ولی آیا همچین حقی وجود دارد؟

ادامه ی مطلب

تو ای من، ای عقابِ بسته بالم، کمی شبیه خود باش

حدود پنج ماه پیش قصد داشتم این نوشته را بنویسم، اما وسط نوشتن از انتشار آن منصرف شدم و در پیش‌نویس‌ها پنج ماه خاک خورد تا امروز که قصد دارم کاملش کرده و منتشر کنم. تمام تاریخ‌ها و اتفاقات را پنج ماه قبل از انتشار این نوشته حساب کنید.

یک هفته پیش شعرِ در این زمانه هیچ‌کس خودش نیستِ قیصر امین‌پور را خوانده بودم. امروز پشت در کلاس ایستاده‌ام منتظر آقا. سعی کرده بودم تمام آداب را برای قرار گذاشتن با او رعایت کنم. از کانال ارتباطی که خواسته بود یعنی تلگرام برایش پیام دادم، قرار شد روز قبلی که می‌خواهم نزدش بروم تماس بگیرم، پیامک دادم تا اگر در آن لحظه وقتش پر است بعد جواب بدهد. گفت ساعت ۸-۱۲ هستم، می‌توانی بیایی. حدود ساعت ۹:۳۰ آنجا بودم، در اتاقش نبود پس از پرس و جو متوجه شدم آقا سر کلاس است. طبق نوشته روی در تا ساعت ۱۲ ادامه دارد، اما گفتند احتمالا ساعت ۱۱:۳۰ کلاس را تعطیل کرده و بیرون بیاید.

فاصله خانه تا این ساختمان با ماشین ۴۵ دقیقه است، تصمیم می‌گیرم پشت منتظر بمانم تا کلاس تمام شود. سری قبل، چند هفته پیش هم همین کار را کرد. من ۱۱:۳۰ رسیدم، آقا کارش زود تمام شده و رفته بود. پشت در منتظر نشسته‌ام هر از چند گاهی از شیشه در کلاس را نگاه می‌کنم، در حال درس دادن است.

ادامه ی مطلب

کسی برای یک نفس خودش نیست

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست

همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست

همین هوا که عین عشق پاک است
گره که خود با هوس خودش نیست

خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست

دلی که گرد خویش می‌تند تار،
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست

مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست

تو ای من، ای عقابِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راهِ پیش و پس نیست

تو دست‌کم کمی شبیه خود باش
در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست

تمام دردِ ما همین خودِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست

قیصر امین پور

جام جهانی ۲۰۱۸

جام جهانی ۲۰۱۸

پنج‌شنبه این هفته جام جهانی ۲۰۱۸ شروع می‌شود، می‌خوام قبل از شروع نظر و احساسم را در مورد تیم‌های حاضر بنویسم.

روسیه: از جام جهانی ۲۰۰۲ که کره و ژاپن میزبان بودند و خیلی هم خوب عمل کردند، میزبانی تیم‌هایی که نسبتا ضعیف حساب می‌شوند برای من جذابیت دارد از این لحاظ که ببینم به واسطه میزبانی چقدر می‌توانند بالاتر از سطح معمولشان عمل کنند. میزبانی آفریقای جنوبی هم، همین شرایط را داشت که البته از گروه خودش هم بالا نیامد.

عربستان و مصر: عربستان و مصر در گروهی قرار دارند که هر کدام شانس خوبی دارند برای بالا آمدن. تیم مصر را که می‌بینم یاد نحوه صعودشان به جام جهانی با آن پنالتی صلاح و گزارشگری می‌افتم، فکر کنم می‌گفت یا «الله یا صلاح» و همچنین محمد صلاح که در فینال لیگ قهرمانان آن اتفاق افتاد ولی به هر حال انگار خودش را به جام جهانی رسانده. عربستان هم در گروه خوبی افتاده شباهت‌هایی با تیم ایران دارد و کلا برای من جالب است ببینم چه نتایجی کسب می‌کند.

پرتغال: پرتغال و اون قهرمانی یورو مسخره‌اش، می‌خواهم ببینم با اگر با همان روش در جام جهانی هم بازی کنند به کجا می‌رسند.

اسپانیا: اسپانیا را به خاطر ایسکوش دوست دارم و امیدوارم اگر قرار هست به فینال برسد مثل ۲۰۱۰ همه را یک هیچ، یک هیچ نبرد.

ادامه ی مطلب

توضیح در مورد دسته‌ها و برچسب‌ها

اخیرا بیشتر و منظم‌تر می‌نویسم. بیشتر می‌نویسم تا بلکه کمی از عقب‌ماندگی‌ها جبران شود. ولی خُب اغلب وقتی بیشتر از ۳، ۴ نوشته در هفته می‌نویسم، میزان رضایتم از نوشته‌ها پایین‌تر می‌آید. فعلا عدم رضایت از عقب‌ماندگی و کم نوشتن‌ها مجابم کرده بیشتر بنویسم. البته احتمالا تا حدود یکی، دو هفته.

منظم‌تر می‌نویسم چون قرار امسالم همین منظم‌تر نوشتن بوده و فعلا که به آن عمل نکرده‌ام، ببینیم از این به بعد چه می‌شود.

اما بهانه اصلی نوشته این بود که در مورد دسته‌بندی‌ها و برچسب‌ها توضیحی بدهم. از اول راه‌اندازی وبلاگ دسته‌ها و برچسب‌ها برای من مسأله بودند، اینکه هرکدام چه باید باشند. در وب‌سایت‌های دیگر هم کم پیش می‌آمد دسته‌ها برای گشتن به من کمک کنند. برچسب‌ها که هیچی، اغلب فکر می‌کنند هر چه برچسب بیشتر بهتر و هر کلمه کلیدی بی‌ربط و باربطی را می‌آوردند. فکر می‌کنم برخی فراموش می‌کنند در نهایت وب‌سایتشان برای مخاطب است نه موتور جستجوی گوگل.

دسته‌بندی‌ها بهانه‌ها من برای نوشتن هستند. مثلا نوشته‌های دسته سیاست، نوشته‌هایی هستند که بهانه سیاست شروع به نوشتنشان کردم حالا ممکن است موضوع نوشته از سیاست دور باشد یا بشود. یا مثلا دسته ترجمه فارغ از موضوع، نوشته‌هایی است که من ترجمه کرده‌ام. وقتی به بهانه جدیدی می‌نویسم، نوشته در دسته‌بندی نشده قرار گرفت تا وقتی که نوشته‌ها به آن بهانه خاص به قدری زیاد شوند که دسته جدیدی برای آن‌ها بسازم. به مرور سعی می‌کنم بهانه‌های جدیدی برای نوشتن هم اضافه کنم.

برچسب‌ها، کلیدی‌ترین موضوع و محور نوشته‌ام را نشان می‌دهند. سعی می‌کنم برای هر نوشته تعداد برچسب‌ها کم باشد که واقعا اگر لینک یک برچسب باز شد. نوشته‌هایی نمایش داده شوند که محور کلیدی‌شان آن برچسب باشد. پس دسته‌بندی موضوعی نوشته‌ها تا حدی با برچسب‌ها مشخص خواهند شد. در کنار آن سعی می‌کنم برای هر برچسب بیش از یک نوشته بنویسم و اگر در یک برچسب نوشته‌ها زیاد شد، سعی کنم کمی عمیق‌تر شده و نوشته‌ای بنویسم با برچسبی دقیق‌تر، درواقع زیربرچسب حساب خواهد شد.

فعلا هم مدتی است شروع کردم تمامی نوشته‌ها را یک بازبینی بکنم و با مدل جدید، دسته‌بندی و برچسب‌گذاری کنم. نزدیک یک سوم نوشته‌ها هنوز بازبینی نشده.

پیش باد.

جهد برای وصل دوست

قومی بجد و جهد نهادند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فی‌الجمله اعتماد مکن به ثبات دهر

کاین کارخانه‌ای‌ست که تغییر می‌کند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

 

حافظ

نسیم طالب، تئوری توطعه و پیش‌بینی بیلیارد

اخیرا کتاب قوی سیاه نسیم طالب را تمام کردم، یکی از موضوعاتی که کتاب روی آن تأکید می‌کند این است که ما زیادی علم خودمان را دست بالا می‌گیریم و توجه کمتری به نقاط کور دانشمان به خصوص در علوم انسانی می‌کنیم. در همین مورد مثالی از بازی بیلیارد می‌زند.

طبق استناد نسیم طالب به یک ریاضی‌دان برای پیش‌بینی حرکت توپ‌ها بیلیارد اگر پارامترهای مربوط به توپ بی‌حرکت، مقاومت میز و قدرت ضربه وارد شده را بدانیم، می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که در ضربه اول چه اتفاقی می‌افتد. پیش‌بینی ضربه دوم هم ممکن است ولی هر ضربه که جلو می‌رویم محاسبات پیچیده‌تر می‌شود و نیاز به اطلاعات دقیق‌تری و دقت بیشتری داریم. برای محاسبه ضربه نهم باید کششِ گرانشیِ فردی که سر میز ایستاده را هم به حساب بیاوری و برای محاسبه ضربه پنجاه و ششم، تک تک ذرات هستی باید در فرض‌ها حضور داشته باشند! یک ذره اتمی در آن سر عالم به فاصله چند بیلیون سال نوری هم باید در محاسبات لحاظ شود، چون تأثیر معناداری روی نتیجه دارد.

این یک مثال کاملا فیزیکی بود، حالا فرض کنید شرایط با حضور نه انسان بلکه انسان‌ها چه می‌شود، با چه دقتی می‌توانیم پیش‌بینی کنیم؟ همین خیلی از تئوری‌های توطعه را که ادعا می‌کنند فرد یا قدرتی تا ۱۰ قدم بعد نه یک انسان بلکه گاهی جامعه را پیش‌بینی کرده باطل نمی‌کند؟ در مورد انسان ما حتی کمتر می‌دانیم، به نظر هنوز در ابتدای راه هستیم. حتی درست نمی‌دانیم منظور از اختیار و اراده آزاد چیست.