تشخیص بارداری از الگوی خرید

یکی دو ماه پیش این مقاله را خواندم، به نظرم خیلی جالب بود، گفتم خلاصه‌ی(ترکیبی از خلاصه و ترجمه) بخشی از مقاله را هم اینجا بنویسم. مقاله توسط نیویورک تایمز منتشر شده  و عنوانش هست: «چطور شرکت‌ها رازهای شما را می‌فهمند». موضوع اصلی مقاله عادت‌ها و چگونگی تغییر آنهاست که همراهش داستانی در مورد تلاش یک شرکت برای تغییر عادات مشتریان خود را روایت می‌کند. در خلاصه من از قصد، قسمت داستانی مقاله پررنگ‌تر شده و برخی مطالب در مورد عادت‌ها و تحقیق‌هایی که در مورد آن انجام شده به همراه چند داستان جنبی را حذف کردم. چون به نظرم داستان اصلی جذاب‌تر بود و دیگر اینکه در مورد زنجیره عادت به فارسی مطالب خوبی نوشته شده(مثلا اینجا و اینجا)، همچنین کتاب معروف(خودم نخوانده‌ام) قدرت عادت هم به فارسی ترجمه شده، بنابراین دیدم با حذف کردن این قسمت‌ها چیز دست نیافتنی‌ای از دست نمی‌رود.

پیش‌نوشت: تاریخ انتشار این مقاله سال ۲۰۱۲ است، فضا و دانشی که در آن سال‌ها وجود داشته در هنگام خواندن در نظر بگیرید.

ادامه ی مطلب

ایران و عربستان از انقلاب تا سوریه و یمن

اخیرا مستندی دیدم با عنوان «رقابت تلخ: ایران و عربستان»، برای منی که در مورد روابط این دو کشور و مسأله‌هایشان اطلاعی ندارم خوب و جالب بود. گفتم اینجا هم معرفی بکنم.

این مستند دو قسمتی توسط PBS در قالب سری برنامه‌های FRONTLINE تهیه شده و به بررسی کنش‌ها و واکنش‌های ایران و عربستان از زمان انقلاب ایران تا امروز می‌پردازد. مستند در سال ۲۰۱۸ میلادی پخش شده و موضوعات سال‌های اخیر را هم پوشش می‌دهد.

این برنامه از انقلاب ایران شروع می‌کند، اینکه چه شد ایران و عربستان از همان اول در مسیر تقابل جلو رفتند و سپس به برخوردهای آن‌ها در منطقه می‌پردازد، مانند ناآرامی‌های عربستان، جنگ ایران و عراق، طالبان، حمله آمریکا به عراق و در نهایت سوریه و یمن. مثلا از نقش ایران در ناآرامی‌های عربستان در همان اوایل انقلاب می‌گوید، رابطه عربستان و طالبان، اتفاقاتی که در تشکیل دولت عراق بعد از حمله آمریکا افتاد و دیگر مسائل.

با افراد و مقامات مختلف هر دو کشور در آن مصاحبه شده از جمله عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان و محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران. در حین مستند مجری هم به کشور سوریه سفر می‌کند هم به یمن، خرابی‌ها و وضع مردم را از نزدیک نشان می‌دهد.

Like، خوب بود، آموزنده بود

قبلا در متمم توجهم جلب شده بود که برای امتیاز دادن به نظرات یا تمرین دیگران، دکمه‌ای هست با عنوان «آموزنده بود». همچنین مثلا شما می‌توانید بگویید که از فلان مبحث یا موضوع خوشتان می‌آید و مایل به پیگیری آن هستید. آنجا هم دکمه‌ای قرار داده شده با عنوان «این مبحث در حوزه علاقه من قرار دارد». اخیرا دقت کرده‌ام که برای امتیاز دادن، عنوان دکمه در همه قسمت‌ها یکسان نیست. در اکثر موارد همان آموزنده بود است اما در برخی مطالب مانند زنگ تفریح‌ها یا اخیرا در مورد فهرست کتاب‌های پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب عنوان آن «خوب بود» است. اینگونه دقت‌هایی که شاید به ظاهر کوچک به نظر می‌رسند اما نشان دهنده فلسفه شما هستند از سمت متمم برای من تعجب آور نیست. ولی من را یاد فکرها و ماجراهای سه، چهار سال پیش خودم انداخت.

سه چهار سال پیش من وب‌سایت‌ها و منابع زیادی را دنبال می‌کردم و هر هفته علاوه بر وقتی که صرف خواندن مطالب وب‌سایت‌ها می‌کردم، مقدار زیادی از وقتم صرف رد شدن از مطالبی می‌شد که مورد علاقه‌ام نبودند. انتخاب کردن مطالبی که مورد توجهم بود از میان مطالب بسیار باعث شد به این فکر کنم چطور می‌توانم این مشکل را از پیش روی خودم برداردم. آن موقع من از خوراک‌خوان‌هایی(Feed reader) مانند گوگل ریدر مرحوم، فیدلی و … استفاده می‌کردم. اولین راه حلی که امتحان کردم کم کردن تعداد منابع(که در خوراک‌خوان می‌شد Feedها) و جایگزینی منابع دیگر به نحوی که درصد بیشتری از مطالب منبع جدید مورد توجهم باشد که این راه شکست خورد، چون منابع جدیدی که اکثر مطالبشان را من بخواهم پیدا نکردم و حذف منابع دیگر هم باعث می‌شد مطالبی را که برایم ارزش داشتند از دست بدهم.

ادامه ی مطلب

احترام به قانون، ۳ بامداد

دکتر سریع القلم یک سری ویژگی‌های سی‌گانه دارد، به این صورت که هر از چند گاهی لیستی منتشر می‌کند با عنوان سی ویژگی فُلان. من هم معمولا آن‌ها را می‌خوانم، نکته‌های جالبی دارد. مثلا آخرین موردش با عنوان سی ویژگی یک شهروند مسئولیت­ شناس، اواسط اسفند منتشر شد. برخی موارد قابل توجه‌اش را اینجا می‌آورم.

ادامه ی مطلب

سالی که گذشت، سال پیش رو

سال ۹۶ اولین سال این وبلاگ بود، قبلا هم تجربه چند وب‌سایت و وبلاگ داشتم اما هیچکدام شامل نوشته‌های شخصی خودم نمی‌شدند. از این نظر اولین سال وبلاگ نویسی شخصی من هم هست. فروردین سال پیش بود که تصمیم گرفتم در فضای اینترنت بیشتر بنویسم. به طور مشخص هم چند قالب را انتخاب کردم. وبلاگ، گودریدز، متمم و اواسط سال توییتر را هم اضافه کردم. نتیجه‌اش چه شد؟ در هر چهار قالب هدفم رسیدن به یک کمیت مشخص بود. وبلاگ و توییتر خوب پیش رفتند و راضی هستم اما از گودریدز و به خصوص متمم نه، به مقداری که می‌خواستم نرسیدم.

در سالی که گذشت ۱۰۳ پست نوشتم. آن اوایل نوشتن خیلی سخت بود، الان هم همچنان سخت هست ولی بهتر از گذشته، حداقل شروع نوشتن راحت‌تر شده. اوایل به زور به ۴۰۰ کلمه می‌رسیدم الان به خودم می‌آیم می‌بینم ۳۰۰ کلمه نوشته‌ام و همچنان حرف دارم. اما برنامه امسال چیست؟ فعلا با تأکید بر کمیت در همین چهار قالب خواهم نوشت. در مورد وبلاگ سعی می‌کنم بیشتر، بلندتر و کمی منظم‌تر بنویسم. هنوز خودم را در وبلاگ نویسی پیدا نکرده‌ام، مرزها و سبک نوشتنم مشخص نیست، حتی مطمئن نیستم برای چه می‌نویسم.

از نوشتن که بگذریم می‌رسیم به کتاب، من کتاب‌هایم را با گودریدز مدیریت می‌کنم و به همین دلیل سال کتابیِ من میلادی است و منظورم از سال قبل در زمینه کتاب می‌شود ۲۰۱۷، تقریبا سه ماه با سال جدید شمسی فاصله دارد. از یک نظر بد هم نبوده اینکه سال بعضی چیزها و برنامه و بررسی آن‌ در زمان دیگری انجام می‌شود باعث می‌شود در سال نو به ارزیابی همه چیز نپردازم. همچنین دلیلی شد برای اینکه یک پیش ارزیابی از خودم داشته باشم.

سال قبل ۱۲۲ کتاب خواندم. قصد داشتم بیشتر بخوانم چون از اول می‌دانستم سال خلوتی خواهم داشت، اما نشد. حالم از لحاظ روانی خوب و پایدار نبود. اما همین‌هایی که خواندم هم بد نبودند، کتاب‌های خوبی بینشان بود. در مجموع متنوع خواندم با کمی رگه‌ی پررنگ‌تر فلسفه دین(می‌توانید لیست کتاب‌ها را اینجا ببینید). امسال قصد دارم و شروع هم کرده‌ام که بیشتر رمان بخوانم فعلا از روی لیست صدتایی امیرخانی شروع کردم ولی دربندش نخواهم ماند مگر اینکه خیلی خوش بگذرد.

از نوشتن بگذریم برویم سراغ بقیه، ۹۶ برای من سال چند تصمیم جدی بود و اصلی‌ترین درگیری‌ام همین تصمیم‌ها بودند. در همه‌شان انتخابم را کردم اما هنوز برخی عملیاتی نشده‌اند، اصطلاحا executeشان نکرده‌ام. چند ماه اول ۹۷ را به عملیاتی کردن آن‌ها مشغول می‌شوم. مثلا یکی از آن‌ها کار است، امسال مشغول به کار خواهم شد(نه به صورت جدی). یکی دیگر دانشگاه است، بالاخره بعد از ۶ سال و نیم دانشگاه را تمام کردم و هنوز معلوم نیست مدرکش(کارشناسی) را بگیرم. یکی از تصمیماتم این بود که برای ارشد اقدام نکنم. انتخاب‌هایم زندگی متفاوتی را ساخته و در حال ساختن است، تلاش می‌کنم در مدل زندگی جدیدم آرام آرام غرق بشوم.

 

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند – حفظ انقلاب

کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند در ابتدای فصل دوازدهم به انقلاب‌ها و تلاش برای تغییرات بنیادینی می‌پردازد که با هدف تغییر وضع موجود شروع کردند اما پس از پیروزی همان مشکل‌ها و مسائلی که برای تغییر آن‌ها انقلاب شده بود، دوباره به شکلی دیگر بازتولید شدند. مشخصا در این کتاب منظور، بازتولید نهادهای استثماری در حوزه سیاست و اقتصاد است.

اما چرا این اتفاق می‌افتد مگر هدف انقلاب تغییر و تحول همین ساختارها نبوده و برای انقلاب هزینه‌های بسیاری پرداخته نمی‌شود؟ پس چرا به اهداف خود نمی‌رسند؟ چطور فراموش می‌شود و با شکلی دیگر همان روند گذشته ادامه می‌یابد؟ آیای همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند؟ ‌‌نباید به هیچ وجه انقلاب کرد؟

کتاب در ادامه فصل تلاش می‌کند به این سوال‌ها پاسخ دهد. انقلاب انگلیس و فرانسه را مثالی می‌زند بر رد این ادعا که همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند. این دو انقلاب نظام قبلی خود را باز تولید نکردند، انقلاب آن‌ها مقدمه‌ای شد برای قرار گرفتن یا پیش رفتن در چرخه تکاملی نهادهای فراگیرتر. کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند سه عاملی که در این دو انقلاب سبب آسان شدن شکل‌گیری نهادهای سیاسی فراگیرتر شدند(در مقابل نهادهای استثماری نظام قبلی) را بر می‌شمرد.

ادامه ی مطلب

هاوکینگ در اعماق خاطرات

استفن هاوکینگ دو هفته پیش مرد. روز بعدش من هم متوجه شدم و به عنوان یک خبر معمولی از آن عبور کردم. تنها چیزی که از فیزیک خوب می‌دانم این است که چیزی نمی‌دانم. چند روز گذشت تا اینکه توییتی دیدم در مورد تأثیری که هاوکینگ به واسطه کتاب‌هایش روی شخصی گذاشته بود. یک مرتبه اتاقی از اتاق‌های خاطراتم روشن شد، پرت شدم به ۱۲ سال پیش، دوم راهنمایی. مدرسه یک کلاس فوق‌العاده فیزیک برای تعداد محدودی گذاشته بود، معلممان آقای گلدست از چیزهایی صحبت می‌کرد که گاهی اوقات بیشتر شبیه جادو بودند تا علم. برایمان از درون اتم و ذرات ریز اتمی می‌گفت تا سیاهچاله‌ها. این کلاس از جمله معدود کلاس‌هایی بود که از بقیه پایه‌ها هم در آن حضور داشتند. شاید چون نسبت به آنچه گفته می‌شد همه‌مان در یک سطح قرار داشتیم، بی‌سواد.

در همین کلاس با دوستی از پایه بالاتر آشنا شدم که بیشتر از من می‌فهمید، با هم در مورد موضوعات مختلفی صحبت می‌کردیم و البته من بیشتر شنونده بودم. هنوز هم برخی جملاتش یادم هست. یادم نیست که یک بار در حال صحبت در چه مورد بودیم که کتابی درآورد و به من امانت داد. آنجا بود که با هاوکینگ آشنا شدم. بگذریم از اینکه خود کتاب هم در مدت زمانی که دست من بود سرنوشت جالبی پیدا کرد و من در نهایت شرمنده دوستم شدم. کتاب وقتی به دست من رسید که من به واسطه آن کلاس و دوست جدیدم، سرشار از کنجکاوی بودم بلافاصله شروع به خواندنش کردم بخصوص در مدرسه اکثر مواقع در دستم بود. یادم هست آن زمان سر کلاس‌ها معمولا کتاب داستان می‌خواندم، اصل خواندن تاریخچه زمان هم سر همان کلاس‌ها بود. زیر میز می‌خواندم و به فکر فرو می‌رفتم، یادم هست با اینکه نویسنده تلاش کرده بود به زبان ساده بنویسد اما من بیشتر فصل‌ها و صفحات را بارها می‌خواندم تا چیزی بفهمم.

دقیق یادم نیست که محتوایی که یادم هست از این کتاب است یا کتاب دیگر او جهان در پوست گردو، چون آن را هم حدود دو سال بعد خواندم. تا جایی که یادم می‌آید از پارادوکس دو قلوها در کتاب گفته بود، از اینکه نور داخل سیاهچاله گیر می‌کند و سیاهچاله به نوعی می‌تواند کپسولی از تاریخ باشد. آن قدر درگیر شده بودم، دوستم می‌گفت تو در آینده فیزیک خواهی خواند. راستش خودم هم همین فکر را می‌کردم. فیزیک برای من شده بود یک دنیای جادویی که دوست داشتم در مورد آن بیشتر بدانم و فکر کنم. رویای فیزیکدان شدن تا انتخاب رشته بعد از کنکور همراهم بود. بین پیگیری فیزیکدان شدن و خواندن برق دو دل بودم و البته بیشتر متمایل به برق بودم. با یک نفر در میان گذاشتم، جوری توی ذوقم زد، که حداقل انتخاب رشته فیزیک از سرم افتاد.

نتیجه آن دوران یعنی کلاس آقای گلدست، آن کتاب و کمی مطالعات سال‌های بعد باعث شد دهانم در مورد فیزیک بسته شود. کتاب جهان در پوست گردو را هنوز دارم، نگه داشته‌ام تا سر فرصتی تلاش کنم بیشتر از قبل بفهمم. ممنون آقای هاوکینگ که دهانم را بستی. از اینکه اخیرا با دیدنت در سریال بیگ بنگ و حتی با مرگت یاد تغییری که در من ایجاد کردی نیفتادم احساس شرمندگی می‌کنم و نفرت بیشتر از بازی‌های زندگی. خوشحالم که با خواندن آن توییت، یاد شور و شعفی افتادم که آن دوران در من ایجاد کردی.

بچه‌دار شدن اخلاقی نیست – قسمت ششم، جمع‌بندی

من در پنج قسمت ابتدایی به ترجمه این مقاله پرداختم و در انتها گفته بودم شاید قسمت آخری هم باشد برای حرف‌های خودم. خوب این هم حرف‌های من.

مسأله بچه دار شدن برای من، حداقل به طور جدی هیچگاه مطرح نبوده و به همین دلیل مطالعه و فکر جدی‌ای در مورد آن نکرده‌ام. خواندن این مقاله هم برایم بیشتر جنبه مطالعه عمومی و تفریحی داشت، تا قبل از خواندن مقاله آقای بناتار حتی به در همین حد هم در این موضوع مطالعه‌ای نداشتم؛ اما فکر چرا، بارها به این موضوع فکر کرده‌ام. چون به نظرم فرزنددار شدن مسأله و موقعیت جالبی است. در عین حال خانواده‌ها خیلی ساده با آن برخورد می‌کنند. حتی مثلا در فیلم‌ها و سریال‌ها(چه خارجی چه ایرانی) هم جنبه‌های درجه دوم مورد توجه قرار می‌گیرد و به بقیه جوانبِ به نظر من مهم‌تر، کمتر پرداخته می‌شود.

این مقاله توجه من را جلب کرد چرا که احساس کردم بسیاری از مسائلی که در فکرهای گاه و بیگاهم برایم مطرح بود، اینجا هم طرح و بررسی شده، به همراه نکات دیگری که من به آن‌ها توجه نکرده بودم. در نهایت با اینکه این موضوع، مسأله من نیست و صرفا برایم جالب است، تصمیم گرفتم تلاش کنم و این مقاله را دست و پا شکسته ترجمه کنم. حالا در این قسمت چند جمله‌ای اضافه بر مقاله خواهم نوشت.

ادامه ی مطلب

برای رشد باید کتاب بخوانیم

«ما با تکرار در حرف‌های گذشته رشد نمی‌کنیم، بلکه باید رشد کنیم و نباید یک سلسله حرف‌های کلیشه ای را تکرار کنیم که باعث عقب ماندن ما می شود… ممکن است اگر در یک قطار ما واگن سوم باشیم و نسبت به واگن سی ام 27 واگن جلوتر باشیم اما اگر یک قطاری آمد و از کل این قطار جلو بزند ما عقب مانده ایم. لذا نباید به کمترین ها نسبت به خودمان نگاه کنیم و خودمان را با آنها مقایسه کنیم و دلخوش به این باشیم که از آنها جلوتریم درحالی که از قطارهای دیگر عقب مانده ایم.
و راه حل رشد، مطالعه است و باید کتاب بخوانیم و با هم بحث کنیم.

پرداختن به مسائل فرهنگی نیاز به ماده­ ی خام دارد و ماده­ ی آن مطالعه است. باید کتاب­هایی بخوانیم که فرهنگ ما را عوض کند. مطالب فیزیک، شیمی و جغرافیا و … معلومات ما را افزایش می­دهد ولی فرهنگ ما را تغییر نمی­دهد. ما باید در حوزه­ ی روانشناسی، فلسفه، ادبیات (خصوصاً رمان، داستان کوتاه و شعر)، عرفان و حوزه­ ی دین مطالعه کنیم. این حوزه­ای است که فرهنگ­ساز است و ما را فرهیخته ­تر می­کند.

کتاب خواندن با سرچ کردن در سایت­ها متفاوت است . یادگیری با مطالعه­ ی کتاب میسر می­شود. حتی در حوزه­ ی سیاست کتاب بخوانید و با هم بحث کنید تا رشد کنید.»

برگرفته از سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان اختلاف‌ها را با قواعد اخلاقی حل کنیم.

ملکیان یکی از تأثیرگذارترین افراد در زندگی من بوده. چند روز پیش به این گزیده سخنرانی ایشان در اینجا برخوردم، دیدم به حال و هوای این روزهایم هم نزدیک است، گفتم اینجا هم بازنشرش کنم.

چگونه می‌توانم درست را از غلط تشخیص بدهم

Philosophy Now یک مجله مرتبط با فلسفه هست که فکر کنم هر ماه یا دو ماه یک بار منتشر می‌شود. من هم برخی مقاله‌هایش را می‌خوانم. این مجله قسمتی دارد با عنوان سؤال ماه، هر ماه سؤالی می‌پرسد و از خوانندگان می‌خواهد پاسخ‌هایشان را به مجله ارسال کنند. در شماره بعدی بعضی از پاسخ‌ها چاپ می‌شود.

در شماره ۱۲۲ مجله(ماه اُکتبر تقریبا آبان ۹۶) سؤال ماه بعدی این بود: چطور می‌توانم درست را از غلط تشخیص دهم؟ ماه بعد در شماره ۱۲۳ منتخب پاسخ‌ها منتشر شد. اینجا می‌توانید پاسخ‌ها را ببینید. در این نوشته می‌خواهم خلاصه و برداشتی آزاد از پاسخ‌های منتشر شده را به همراه پاسخ خودم بنویسم.

ادامه ی مطلب