قبلها اگر فردی در صحبتهایش از یک حدی بیشتر از کلمات انگلیسی استفاده میکرد به نظرم نازیبا میآمد. شاید چون از گوینده حس تبختر میگرفتم. و البته بعد از مدتی این برداشت حس تبختر از بین رفت. زمانی برای خودم هم مهم نبود که از کلمات انگلیسی لابلای حرفهایم استفاده کنم. زبان وسیلهای است برای انتقال مفاهیم، اگر منظور منتقل میشود دیگر اینکه آن وسط برخی کلمات انگلیسی بوده چه اهمیتی دارد؟ هان؟ این دنبال بازی دیگر چیست؟ غربیها جلوتر هستند مفاهیم و کلمات را میسازند حالا ما این وسط بیفتیم دنبال اینکه برای اصطلاحات آنها جایگزین مناسب پیدا کنیم. اصلا زبان راه خودش را میرود. تکامل آقا جان تکامل، آنی که بهتر باشد میماند. مدتی بعد نظرم برگشت و اتفاقا به استفاده از معادلهای فارسی مناسب و در کل تا حدی پاس داشت زبان فارسی برایم اهمیت پیدا کرد.
ادامه ی مطلبShowing all posts in فرهنگ و اجتماع
عاشورا، بازی برگشت
حاج احمد توفیق پیدا کرده بود که برای بار دوم به حج واجب مشرف شود. یکی از روزها که روحانی کاروان روضه حسینِ بنِ علی میخواند، حاج احمد ملتمسانه از خدا خواست که کاش فرصتی دوبارهای عطا کند و شیعیان زمانِ او دوباره در آزمونی مانند عاشورا مورد آزمایش قرار بگیرند. تا نشان دهند که این بار آنها از این آزمون سربلند بیرون خواهند آمد.
در کمال ناباوری حاج احمد، خدا این خواسته را پذیرفت. خداوند که عالم الغیب و الشهاده است نتیجه آزمون را پیشاپیش میدانست. اما گویا در بارگاه خداوند هم برخی ملائک با حاج احمد همدل بودند. بنابراین تصمیم گرفت آرزوی حاج احمد را برآورده کند تا هم مسلمانان آن روزگار هم ملائک درگاهش با چشم خود ببینند که اوضاع از چه قرار است.
قرار شد حسین بن علی در کشور ایران به زمین برگردد و من را هم به عنوان سیدِ بنِ طاووسِ زمان گذاشتند و قرار شد ماجرا را برای ثبت در تاریخ بنویسم.
متأسفانه من مانند سید بن طاووس حوصله تفصیل آنچنانی ندارم و شرح ماوقع را روی دور تند برای شما اینجا خواهم آورد.
ادامه ی مطلبشبکههای اجتماعی و آزادی بیان
در نوشته «آزادی بیان، سلمان رشدی، ترامپ بن و شبکههای اجتماعی» نگاه به ماجرای ترامپ بن از لحاظ اخلاقی را گذاشتم برای نوشتهای دیگر. اینجا میخواهم از آن بنویسم.
آزادی بیان بیشتر در سطح حکومت و قانون مطرح است. آن هم به عنوان یک امر سلبی یعنی عدم محدودیت از سمت دولت برای کنشهای بیانی. همچنین آزادی بیان در قالب جمع و جامعه و به لحاظ ساختار جمع است که مطرح میشود. در سطح فردی به نظرم حداقل به طور مستقیم مطرح نیست. یعنی من به عنوان یک عضو عادی جامعه به خاطر آزادی بیان الزامی ندارم که حرف همه را گوش بدهم یا اجازه بدهم من را مخاطب قرار بدهند. چه در شبکههای اجتماعی چه مثلا در وبلاگ خودم میتوانم فردی را بلاک (مسدود) کنم و از بابت محدود کردن آزادی بیان ایرادی به من وارد نیست.
اما در همان شبکههای اجتماعی با تعداد کابران قابل توجه یا گروه جمعی دیگر به نظر من اگر مدیریت آن برخی را محدود کنند میتوان به از بابت آزادی بیان آن را مورد قضاوت قرار داد.
ادامه ی مطلبآزادی بیان، سلمان رشدی، ترامپ بن و شبکههای اجتماعی
چند ماه بعد از ماجرای ترامپ بن (Trump ban) زمان انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا به بهانه آن اتفاق قصد داشتم چیزی بنویسم که اهمالکاری کردم. چند هفته پیش ماجرای سوء قصد به سلمان رشدی اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم در مورد هر دو اینجا بنویسم.
ادامه ی مطلبلانهی مورچه سر راه، ایلان ماسک و هوش مصنوعی
If AI has a goal and humanity just happens to be in the way, it will destroy humanity as a matter of course without even thinking about it. No hard feelings, It’s just like, if we’re building a road and an anthill just happens to be in the way, we don’t hate ants, we’re just building a road, and so, goodbye anthill.
Elon Musk
اگر هوش مصنوعی هدفی داشت و بشر به نحوی سر راهش بود، در راه هدف خودش بشریت را نابود میکند بدون اینکه حتی به آن فکر کند. سوء تفاهم نشود، فقط مثل این میماند که مثلا ما انسانهای میخواهیم راهی بسازیم و لانهی مورچهای هم به نحوی سر راه است، ما از مورچهها متنفر نیستیم، فقط داریم راه میسازیم. پس بنابراین خداحافظ لانهی مورچهها.
ایلان ماسک
Really? No hard feelings Mr Musk?
سوء تفاهم نشود؟ واقعا آقای ماسک؟
ادامه ی مطلبحق داشتن اسلحه
هر از چندی در آمریکا تیراندازی گستردهای اتفاق میافتد و تعدادی هم کشته میشوند. چند وقت پیش هم این اتفاق افتاد و در خبرها آمد. مجوز داشتن اسلحه در آمریکا و بحثهایی که بعد از هر یک از این تیراندازیها برای اعمال محدودیت روی داشتن اسلحه شکل میگرفت کلا برای من جالب بود.
این دفعه کمی پیگیرتر شدم. مطالب بیشتری خواندم، بحثهایی که شکل میگرفت را تا حدی پیگیری میکردم. یک سری مطلبهای جدیتر را هم در Pocket ذخیره کردم تا بعدا بخوانم. بالاخره آنها را هم خواندم. در نهایت تصمیم گرفتم از یک جایی جلوتر نروم و موضوع را فعلا ببندم. گفتم تا حدی برداشتهایم تا حال حاضر را اینجا بنویسم. اول چند نکته ابتدایی را اشاره کنم:
ادامه ی مطلبمسئولیت برداشت متداول
به نظر من آدمها در مورد برداشت متداولی که از رفتارشان میشود به لحاظ اخلاقی مسئول هستند.
مثلا اگر سؤالی میپرسم که جواب آن را میدانم و هدفم از سؤال چیز دیگریست در عین حال تقریبا مطمئن هستم برداشت مخاطبم این خواهد بود که من جواب آن را نمیدانم، و واقعا برایم سؤال است.
اگر من تو را میبینم و ماجرایی را با آب و تاب برایت تعریف میکنم و تو در حالی که آن ماجرا را یک بار از فرد دیگری کامل شنیدهای اما مشتاقانه به حرفهای من گوش میدهی، حتی شاید سؤالی هم بپرسی در حالی که پاسخ آن را میدانی.
اگر قسمتی از حقیقت را میگویم در حالی که مخاطب انتظار تمام حقیقت را دارد. مسئولیت آن برداشت ناقص با من خواهد بود.
اگر پزشکی هستم متخصص در زمینه «الف» در زمینهی دیگری ولی همچنان در حوزه پزشکی از من سؤال میشود اطلاعات من در آن مورد در حد عامه مردم است. به لحاظ اخلاقی اگر نظرم را میگویم باید تأکید کنم که آن را به حساب پزشک بودنم نگذارند بلکه جواب را طوری حساب کنند گویی از فردی غیر پزشک شنیدهاند.
اگر اتفاق خاصی برای من افتاده و عملکرد من را تحت تأثیر قرار داده، اینکه اتفاق را اعلام نمیکنم نشانه قوی بودن یا هر چیز دیگر نیست. بلکه مسئول آن کجفهمی احتمالیای هستم که در افراد مرتبط با من شکل میگیرد. مثلا فرض کنید از نزدیکان من فوت شده، من اما در محل کار این را اعلام نمیکنم و دل و دماغ کار هم ندارم. اینکه بقیه کاری به من محول میکنند یا در ارتباط با من دچار کجفهمی سوء تفاهم یا هر چیزی میشوند مسئولیتش به نظرم با من است.
جدا از اینکه من فکر میکنم اگر رابطهای از حدی نزدیکتر شد، از جمله مواردی که بر دوش طرفین قرار میگیرد این است که خودشان اتفاقهای مهم و تأثیرگذار بر خودشان را به فرد دیگر داخل آن رابطه اطلاع دهند. از اطلاع ندادن بدتر آن است که کشف آن را به عهده فرد مقابل بگذارند و انتظار داشته باشند.
پایین آوردن مجسمهها یا مبنای ارزیابی شخصیتهای گذشته و حال
برخی از نوشتههای من اینطوری هستند که مطلبی میخوانم یا اتفاقی میافتد و من تصمیم میگیرم نظر خودم را در مورد آن پیدا کنم یا مثلاً مشخصتر کنم یا بررسی کنم یا نه صرفاً بنویسم. این نوشته هم یکی از همان موارد است.
تقریباً دو سال پیش بود که فردی به نام جورج فلوید در آمریکا کشته شد و در ادامه تظاهراتها و اتفاقاتی از پی آن آمد. یکی از کارهایی که برخی از تظاهرکنندگان میکردند تخریب یا پایین آوردن مجسمه افرادِ مشهورِ گذشته بود در مکانهای عمومی. در همان زمان و در رابطه با همین مسأله من مطلبی خواندم با عنوان As Statues Fall, What’s the Best Way to Evaluate History’s Heroes? و این بهانهای شد تا این نوشته آغاز شود.
من همان موقع تصمیم گرفتم چیزی بنویسم ولی آنقدر نوشتن را کش دادم/اهمال کاری کردم که امروز این نوشته منتشر میشود.
از مجسمهها، نامگذاری خیابانها و … دنبال چه هستیم؟
این کارها یک وقت در حوزه خصوصی انجام میشود، مانند وقتی که عکس شخصی را در کیف پول خود میگذاریم. یا در حوزه عمومی مانند ساختن مجسمه یک شخص در یکی از میدانهای شهر. اینجا در مورد حوزه عمومی میخواهم صحبت میکنم. به حوزه شخصی هم برای کمک به بحث کمی خواهم پرداخت.
ساختن مجسمه، نامگذاری خیابان یا یک مکان، برگزاری یادبود یک شخص یا گروهی از افراد در حوزه عمومی به نظر من کمتر به خودی خود مطلوب است. خود ساختن مجسمه سعدی به خودی خود ارزش کمتری دارد، نتایج آن است که برای جامعه ارزشمند است. ساختن مجسمه، نامگذاری خیابان و مانند آن بیشتر یک کار نتیجهگرا است. نتیجهها هستند که اکثر معنای آن را میسازند.
چرا در نامگذاریها از نام افراد واقعی (حداقل در ایران) استفاده میکنند؟ چه میشود که یک سالن را به نام فردی میکنیم یا مجسمه شخصی را ساخته و در یک مکان عمومی قرار میدهیم؟ در حوزه شخصی چرا عکس فردی که فوت شده را در جایی که هر از چندی توجهمان جلب شود قرار میدهیم؟ چرا عکس افراد زنده سر از کیف پول آدمها در میآورند؟
پاسخ این سوالها وجه اشتراکی دارند؟ به نظر من بله و آن متوجه ساختن و یادآوری است و اگر بخواهم خودم را کمتر مقید به فارسی نویسی کنم میگویم ذکر. اما ذکر برای چه؟
ادامه ی مطلبمجازات اعدام
در نگاه اول به نظرم مجازات اعدام کار درستی نیست و به جز در موارد خاص نباید کسی به مجازات اعدام محکوم شود.
منظورم از مجازات اعدام هم مجوز قانونی آن است. یعنی روند قضاییای داشته باشیم که در مقابل برخی جرمها مجازات اعدام در نظر بگیرد. منظورم مجوز داشتن یا اخلاقی بودن کشتن یک نفر دیگر خارج از روند قانونی نیست. بحث من این نیست که در چه شرایطی فرد حق دارد دیگری را بکشد (مثلا در دفاع از خود). بحث من این است که مجازات اعدام به عنوان یک مجازات قانونی و مشروع در یک جامعه تحت چه شرایطی درست است.
نوشته را در شرایطی شروع میکنم که با مسأله مجازات اعدام و بحثهای اطراف آن کم و بیش مواجهه داشتهام ولی به طور جدی هنوز چیزی درباره آن نخواندهام. چیزهایی که تا به حال خواندهام مربوط میشود به آنچه در رسانهها به طور عمومی آمده و شاید استدلالهای برخی در شبکههای اجتماعی.
ابتدا در همین وضعیت ذهنی و با همین اطلاعات آنچه به نظرم میرسد را خواهم نوشت و استدلال خواهم کرد. سپس سعی میکنم کمی مطالب جدیتر در این مورد بخوانم و اگر به نظرم بجا آمد در انتهای همین نوشته یا در قالب نوشتهای جدید در وبلاگ منتشر کنم.
مجازات اعدام نوعی از مجازات است و من هم ابتدا در مورد جایگاه مجازات به طور کلی نظر خودم را میگویم.
واکنش فیزیکی در واکنش به بیان – به بهانه ماجرای ویل اسمیت
امسال در جریان مراسم اسکار ۲۰۲۲ پس از اینکه مجری مراسم خطاب به همسر ویل اسمیت گفت: «جیدا، دوستت دارم، جی.آی. جین ۲، بیصبرانه منتظر دیدنش هستم». ویل بلند شد به روی صحنه رفت و به مجری سیلی زد.
داستان کامل ماجرا و واکنشها به این کار را اگر علاقه داشته باشید میتوانید جستجو کرده و بخوانید. من در این نوشته به بهانه این ماجرا میخواهم از این صحبت کنم که چرا به نظرم این کار اشتباه بود. چرا در بیشتر موارد واکنش فیزیکی در واکنش به صحبت یک فرد یا به طور کلی کنشهای بیانی اشتباه هست. کمی هم از نظرم در مورد حوزه قانون و اخلاق، و کارکرد قانون بنویسم.
ادامه ی مطلب