مقدمه: مطلب زیر ترجمهی من از مقالهی دیوید بناتار(David Benatar) پروفسور و رییس دپارتمان فلسفه در دانشگاه کیپ تاون(Cape Town) است. اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است و کاملا متوجه هستم برخی جملات در نیامدهاند. اگر در حد خوبی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد میکنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد پیشنهاد میکنم به آن رجوع کنید. این مقاله را قسمت قسمت ترجمه خواهم کرد.
فرزند؟ فقط بگو نه
در سال ۲۰۰۶، کتابی منتشر کردم با نام: «بهتر بود هیچ وقت وجود نمیداشتم»(Better Never to Have Been). در آنجا استدلال کردم که به وجود آمدن همیشه یک ضرر جدی است. مردم نباید هیچ وقت تحت هیچ شرایطی، فرزدند به دنیا بیاورند – موضعی که «تولدستیزی» نامیده میشود. در پاسخ، خوانندگان نامههای قدردانی، پشتیبانی و البته پرخاشگرانه نوشتند. ولی همچنین این نامه را هم گرفتم که آزاردهنده ترین بازخوردی بود که دریافت کردم:
«من از زمانی که یک نوجوان بودم تا به حال، به شدت رنج بردهام. بدلیل قلدریهای شدید در مدرسه، عمیقا آسیب دیدم تا جایی که مدرسه را رها کردم. متأسفانه قیافهی بسیار بدی هم دارم و به خاطر زشت بودن، توسط غریبهها در خیابان مسخره شده و توهین شنیدهام. این اتفاق تقریبا هر روز میافتد. من را زشتترین فردی که دیدهاند خطاب کردهاند. کنار آمدن با این موضوع بسیار مشکل است. در انتها باید بگویم که وقتی ۱۸ سالم بود دکترها تشخیص دادند که بیماری مادرزادی قلبی دارم که جدی است و امروز در اوایل ۲۰ سالگی از نارسایی قلبی شدید و آریتمی بدخیم رنج میبرم که تهدید به مرگم میکند. قلبم تقریبا چند بار ایستاده و من هر روزی که زندهام در ترس مرگ ناگهانی به سر میبرم. من از ترس مرگ، خشکم زده. شکنجه و درد لحظات جان کندن مرگ ناگهانی قابل توصیف نیست. وقت زیادی برایم نمانده و آنچه قابل جلوگیری نیست به زودی اتفاق میافتد. زندگی من جهنم خالص بوده و من حتی نمیدانم دیگر چه فکری بکنم. مطمئنا، محکوم کردن فردی به چنین جهانی بدترین جرم است و یک نقض اخلاقی جدی. اگر میل خودخواهانه والدینم نبود، من امروز در حال رنج کشیدن نبودم. رنجی که بدون هیچ دلیلی میکشم، میتوانستم در آرامشِ نیستیِ مطلق باشم اما اینجا هستم و این شکنجه روزانه را زندگی میکنم.»
لازم نیست تولدستیز باشیم تا با این کلمات(که با اجازه نقل شده) متأثر شویم. برخی ممکن است مایل باشند بگویند این یک موقعیت استثنایی است، و ما را به سمت تولدستیزی متمایل نمیکند. با این حال، رنج شدید یک پدیده کمیاب و غیر معمول نیست و بنابراین تولدستیزی نگاهی است که حداقل باید جدی گرفته شود و با فکری باز در نظر گرفته شود.