در بابِ رد نشدنِ حرفِ مفت

در کتاب کاوشی در خصوص فهم بشری از دیوید هیوم، فصلی در رد حُجیت گُواهی معجزه نوشته شده است(یادم نمی‌آید که در رد حجیت معجزه به طور کلی هم حرفی زده یا نه). هیوم در این فصل چند دلیل در رد حجیت معجزه می‌آورد.

مثلا یکی از آن دلایل و فکر کنم اولین آن این است که اگر فرد یا افرادی از معجزه‌ای به ما خبر دادند، ما باید ببینیم وقوع آن معجزه محتمل‌تر است یا اشتباه کردن یا دروغ گفتن آن افراد، و آن چه محتمل‌تر است را باور کنیم. حتی اگر در نهایت معجزه را باور کردیم، احتمال اشتباه و دروغ گفتن گواهی‌دهنده‌ها از قوت باور به معجزه می‌کاهد.

در ادامه فصل هیوم در پاسخ به اینکه چرا معجزه‌ها همان ابتدای مشهور شدنشان رد نشده و رایج می‌شوند می‌نویسد:

«در ابتدایِ کارِ مذاهبِ جدید، عقلا و فضلا معمولاً موضوع را کم‌اهمیت‌تر از آن محسوب می‌کنند که شایسته‌ی توجه یا ملاحظه‌شان باشد. و وقتی بعداً مایل‌اند که دغل‌کاری را بر ملا کنند، تا توده‌های فریب‌خورده را از گمراهی در آورند، دیگر وقت‌اش گذشته است، و گزارش‌ها و شاهدانی که می‌توانستند موضوع را روشن کنند، نابود شده‌اند و بازگشت‌پذیر نیستند.
راهی برای بر ملاکردن نمی‌مانَد، غیر از آنچه باید از خودِ گواهی گزارشگران گرفته شود: و اینها، گرچه همواره برای خردمندان و دانایان کافی‌اند، معمولاً ظریف‌تر از آن‌اند که در درکِ عوام بگنجد.»
از ترجمه آقای کاوه لاجوردی.

بارها شده که ادعایی یا مطلبی را می‌خوانم یا می‌شنوم و برایم جالب، جدید و تا حدی قانع کننده است. می‌دانم که در معرض دید آشنایان بسیاری که بیشتر از من می‌فهمند هم قرار گرفته ولی آن‌ها حرفی در رد یا تأیید آن نمی‌زنند. ناخودآگاه در ذهنم بیشتر متمایل می‌شوم که آن‌ها هم لابد اشکالی به آن نمی‌بینند.

اما بعد از مدتی یا چون آن ادعا خیلی جدی شده یا به هر دلیل دیگر می‌بینم بسیاری افراد و بخشی از همین آشناها در رد ادعا می‌نویسند یا می‌گویند، و مهم‌تر آنکه به نظرم درست می‌گویند.

یکی از همین دفعات بود که یاد هیوم افتادم و گفتم این نوشته را بنویسم. به این فکر کردم که در این مورد چه کاری می‌کنم، چه کارهای دیگری را باید بکنم و کدام کارها را باید حذف کنم، تا کم‌تر در این دام بیفتم.(شاید بتوان این نوشته را در ادامه نوشته قضاوت پیش از دانستن دید.) به این فکر کردم که خودم هم بارها شده که مطلبی به نظرم به طور واضحی غلط باشد اما از کنار آن گذشته باشم.

در نگاه اول شاید اوضاع در مواردی که من گفتم از معجزه راحت‌تر باشد. در مورد معجزه به قول هیوم اگر فُضلا در مواردی مانند معجزه دیر اقدام کنند دیگر دیر شده باشد و گزارش‌ها و شاهدان لازم برای روشن کردن موضوع در دسترس نباشند. اما در مواردی که من گفتم عموما مسأله از جنسی نیست که نیاز به شاهد داشته باشد. ولی این احتمال وجود دارد که بر مبنا(یا در کنار) یا به کمک آن باور(های) واضحاً غلط از نگاه فرد فاضل، نظامی از باورهای دیگر قرار بگیرد که لزوما رد آن باور منجر به فرو ریختن باورهایی که اگر آن باور(های) اولیه نبود شکل نمی‌گرفتند نشود.

یادم می‌آید در دوران دبیرستان برخی سخنرانی‌های آقای رائفی‌پور و عباسی را گوش می‌کردم و با خود می‌گفتم اگر حرف‌های(به نظر من عجیب) این‌ها درست است چرا افراد کمی از بزرگ‌ترها آن را جدی می‌گیرند، اگر درست نیست چرا کسی در رد مدعاها حرفی نمی‌زند، مگر نمی‌بینند من و امثال من در حال گوش کردن به آن‌ها هستیم! در صورتی که خود من در حال حاضر مدعاهای آن‌ها را با تقریب خوبی واضحاً باطل می‌دانم و حداقل به طور مستقیم در ردشان چیزی نگفته‌ام.

من کمی در مورد روش برخورد خودم حداقل در موارد مربوط به سیاست قبلا گفته‌ام. در تکمیل و بازتأکید آن باید بگویم راه حل من تعلیق و سوال است. قبل از اینکه تصمیم بگیرم به گزاره‌ای باور داشته باشم یا نه، مدت زیادی آن گزاره در مرحله تعلیق نگه می‌دارم. حساسیتم را نسبت به مطالب مرتبط با گزاره‌هایی که در مرحله تعلیق هستند آن بالا می‌برم.

سعی می‌کنم از افرادی که به نظرم باورهایی دارند که به نحوی در مخالفت با آن گزاره قرار می‌گیرد سوال بپرسم. چرا که به نظرم شاید در نهایت از شیوع باور غلط در بین توده‌ها به عقلا هم آسیب وارد شود، اما در درجه اوا کسی که از آن باور غلط آسیب می‌بیند خود شخص خواهد بود. عدم تلاش از سمت من و انتظار از عقلا برای عمل به مسئولیت‌شان و آگاهی بخشی، انتظار بی‌جایی است.

رد نشدن ادعاهای عجیب شاید به این علت باشد که کسی فعلا دلیلی بر رد آن‌ها ندارد، اما شاید هم اهمیت‌شان کم است یا به قدری مهمل‌اند که بقیه نیازی برای واکنش نشان دادن به آن‌ها نمی‌بینند.

دیدگاهتان را بنویسید