بچه‌دار شدن اخلاقی نیست – قسمت ششم، جمع‌بندی

من در پنج قسمت ابتدایی به ترجمه این مقاله پرداختم و در انتها گفته بودم شاید قسمت آخری هم باشد برای حرف‌های خودم. خوب این هم حرف‌های من.

مسأله بچه دار شدن برای من، حداقل به طور جدی هیچگاه مطرح نبوده و به همین دلیل مطالعه و فکر جدی‌ای در مورد آن نکرده‌ام. خواندن این مقاله هم برایم بیشتر جنبه مطالعه عمومی و تفریحی داشت، تا قبل از خواندن مقاله آقای بناتار حتی به در همین حد هم در این موضوع مطالعه‌ای نداشتم؛ اما فکر چرا، بارها به این موضوع فکر کرده‌ام. چون به نظرم فرزنددار شدن مسأله و موقعیت جالبی است. در عین حال خانواده‌ها خیلی ساده با آن برخورد می‌کنند. حتی مثلا در فیلم‌ها و سریال‌ها(چه خارجی چه ایرانی) هم جنبه‌های درجه دوم مورد توجه قرار می‌گیرد و به بقیه جوانبِ به نظر من مهم‌تر، کمتر پرداخته می‌شود.

این مقاله توجه من را جلب کرد چرا که احساس کردم بسیاری از مسائلی که در فکرهای گاه و بیگاهم برایم مطرح بود، اینجا هم طرح و بررسی شده، به همراه نکات دیگری که من به آن‌ها توجه نکرده بودم. در نهایت با اینکه این موضوع، مسأله من نیست و صرفا برایم جالب است، تصمیم گرفتم تلاش کنم و این مقاله را دست و پا شکسته ترجمه کنم. حالا در این قسمت چند جمله‌ای اضافه بر مقاله خواهم نوشت.

ادامه ی مطلب

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت پنجم

مقدمه: قسمت پنجم از سری مطالب ترجمه مقاله‌ی بچه دار شدن اخلاقی نیست.

اگر هر گونه دیگری مانند انسان سبب این چنین خرابی‌هایی می‌شد، ما فکر می‌کردیم به وجود آوردن عضوی جدید از این گونه اشتباه است. به وجود آوردن عضوی جدید از انسان‌ها هم باید با همین معیار قضاوت شود.

این بدین معنی نیست که یک قدم دیگر هم برداریم و به ریشه‌کن کردن انسان‌ها از میان انواع گونه‌ها اقدام کنیم، به عنوان راه حل نهایی. اگرچه انسان‌ها به شدت مخرب هستند، اقدام برای ریشه کردن این گونه باعث آسیب و رنج قابل توجهی خواهد شد و اشتباه بودن قتل را نقض خواهد کرد. همچنین ممکن است برعکس نتیجه بدهد و باعث تخریب بیشتری از آنچه قرار بود جلوی آن را بگیرد بشود، مانند کارهای تندی که آرمان‌شهرگراها کرده‌اند.

استدلال غیر نوع دوستانه انکار نمی‌کند که انسان‌ها می‌توانند علاوه بر آسیب زدن کارهای خوبی هم بکنند. با این حال، با توجه به حجم آسیب به نظر می‌رسد احتمال اینکه کفه‌ی خوبی‌ها سنگینی کند کم است. ممکن است افرادی باشند که بیشتر خوبی بکنند تا آسیب، ولی با در نظر گرفتن انگیزه خود فریبی در این موضوع، زوج‌هایی که به تولید مثل فکر می‌کنند باید فوق‌العاده مشکوک باشند به اینکه فرزندی که به دنیا می‌آورند یک استثنای کمیاب خواهد بود.

همانگونه که، افرادی که یک حیوان همنشین می‌خواهند باید یک سگ یا گربه ناخواسته را بگیرند به جای به وجود آوردن حیوانات جدید، آن‌هایی که می‌خواهند فرزند بزرگ کنند باید به جای تولید مثل کسی را به فرزندی قبول کنند. معلوم است که بچه‌ها ناخواسته به اندازه‌ای نیستند که همه‌ی آن‌هایی را که می‌خواهند پدر مادر شوند راضی کنند و حتی کمتر خواهند بود اگر آن‌هایی که بچه ناخواسته به دنیا می‌آورند تولدستیزی را قلبا قبول کنند. با این حال، تا زمانی که بچه ناخواسته وجود دارد، وجود آن‌ها دلیل دیگری است بر علیه تولید مثل.

بزرگ کردن بچه، چه بیولوژیک باشد چه به فرزندی قبول کرده باشید، می‌تواند رضایت بیاورد. اگر تعداد بچه‌های ناخواسته روزی به صفر رسید، تولدستیزی برای افرادی که منع اخلاقی به وجود آوردن فرزند را پذیرفته‌اند، منجر به محرومیت از این مزیت می‌شود. ولی این بدین معنی نیست که باید تولدستیزی را رد کنیم. پاداش و لذت پدر مادر شدن بر آسیب جدی‌ای که تولید مثل به بقیه وارد خواهد کرد غلبه نمی‌کند.

سوال این نیست که آیا انسان‌ها منقرض خواهند شد، بلکه این است که چه زمانی منقرض خواهند شد. اگر استدلال‌های تولدستیزی درست باشند، در شرایط برابر بهتر خواهد بود که این اتفاق زودتر بیفتد، چرا که هر چه زودتر اتفاق بیفتد، از رنج و بدبختی بیشتری جلوگیری می‌شود.

پی‌نوشت: ترجمه این مقاله تمام شد، احتمالا یک قسمت هم خودم در مورد این مقاله و موضوع خواهم نوشت.

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت چهارم

مقدمه: قسمت چهارم از سری مطالبِ ترجمه مقاله‌ی بچه دار شدن اخلاقی نیست.

روشن است که مقدار ریسک با توجه به فاکتورهایی مانند موقعیت جغرافیایی و جنسیت فرد فرق می‌کند. حتی با کنترل کردن این متغیرها، محاسبه کردن ریسک‌هایی که در طول عمر وجود دارند معمولا سخت است. برای مثال، تجاوزها بسیار کم‌تر از آنچه هست گزارش می‌شوند، حتی داده‌ها در مورد اینکه تا چه حد تجاوز کمتر گزارش می‌شود متناقض است. به طور مشابه، مطالعات در مورد بیماری‌های ذهنی مانند اختلالات افسردگی عمده، معمولا ریسک آن در طول عمر دست کم گرفته می‌شود، بخشی از آن به این خاطر است که برخی از افراد مورد مطالعه قرار گرفته شده هنوز افسردگی‌ای که بعدا روی آن‌ها تأثیر می‌گذارد را تجربه نکرده‌اند. حتی اگر تخمین‌های پایین را در نظر بگیریم، ریسک انباشته از همه‌ی این بدبختی‌های گوناگون که می‌توانند برای مردم اتفاق بیفتند باعث می‌شود که احتمالات کاملا بر ضد هر بچه‌ای باشد. ریسک‌های سرطان به تنهایی قابل توجه است: در انگلستان، تقریبا ۵۰ درصد مردم به این بیماری مبتلا خواهند شد. اگر مردم چنین ریسکی با چنین خسارتی را بر دیگران خارج از زمینه تولید مثل تحمیل کنند، به طور گسترده توسط بقیه محکوم خواهند شد. همین معیارها باید برای تولید مثل هم برقرار باشد.

استدلال‌های آورده شده، همه تولید مثل را نقد می‌کنند، بر مبنای آنچه که با فرد به وجود آمده، می‌کند. این‌ها را من استدلال‌های نوع دوستانه برای تولدستیزی می‌خوانم؛ دلایل غیر نوع دوستانه هم وجود دارند. آنچه این استدلال را متمایز می‌کند این است که تولید مثل را بر مبنای آسیبی که فرد ساخته شده می‌زند(احتمالا)، نقد می‌کند. احتمالا اشتباه باشد، ساخت موجود جدیدی که محتمل است، دلیلِ آسیبِ جدی به دیگران باشد.

هومو ساپینس(Homo sapiens) مخرب‌ترین گونه است، و قسمت عظیمی از این تخریب‌ها بر روی دیگر انسان‌ها اعمال شده. انسان‌ها یکدیگر را از ابتدا کشته‌اند، ولی مقیاس(نه سرعت) این کشتار وسعت پیدا کرده(نه به خاطر اینکه الان انسان‌های بسیار بیشتری برای کشتن وجود دارد نسبت به اکثر تاریخ بشر). وسایلی که توسط آن میلیون‌ها انسان کشته شده به طور ناراحت کننده‌ای گوناگون است. آن‌ها شامل چاقو زدن، بریدن، انداختن از ارتفاع، دار زدن، کشتن با گاز، سم دادن، غرق کردن و بمب زدن. انسان‌ها همچنین وحشت همراهانشان را می‌بینند، شامل آزار و اذیت، سرکوب، کتک زدن، اختلال اعضا، زجر کشیدن، شکنجه، تجاوز، آدم ربایی و به بردگی گرفتن.

ادامه ی مطلب

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت سوم

مقدمه: قسمت سوم از سری مطالبِ ترجمه قسمت به قسمتِ مقاله‌ی بچه دار شدن اخلاقی نیست.

با توجه به همه این‌ها، سخت است از این نتیجه فرار کنیم که همه زندگی‌ها بیشتر شامل بدی می‌شوند تا خوبی، و اینکه آن‌ها بیشتر از خوبی، خالی شده‌اند تا پر. اگرچه، تأیید زندگی به مقداری است که بیشتر مردم نمی‌توانند این را تشخیص دهند.

یک توضیح مهم در این مورد، این است که، در سنجیدن اینکه زندگی‌شان ارزش شروع داشت، بسیاری از مردم در واقع(ولی معمولا ناخواسته) سوال متفاوتی را در نظر می‌گیرند، اینکه آیا زندگی‌شان ارزش ادامه دارد. زیرا خودشان را درحالی که وجود ندارند تصور می‌کنند، اندیشه آن‌ها در مورد وجود نداشتن ناظر به خودی است که در حال حاضر وجود دارد. حالا بسیار ساده است که به فکر کردن در مورد از بین رفتنمان بلغزیم، که این مرگ است. با توجه به فرمان زندگی، تعجب آور نیست که مردم به این نتیجه می‌رسند که وجود داشتن ترجیح دارد.

پرسیدن اینکه آیا بهتر بود هیچ وقت وجود نمی‌داشتم مانند پرسیدن آیا بهتر است بمیرم نیست. تمایلی برای به وجود آمدن نیست. اما وقتی کسی به وجود آمد، تمایلی هست که وجود داشتن را متوقف نکند. موارد تراژیکی وجود دارد که از میلِ ادامه به وجود داشتن عبور می‌کند، معمولا برای به پایان رساندن رنج غیر قابل تحمل. با این حال، اگر می‌خواهیم بگوییم که زندگی کسی ارزش ادامه دادن ندارد، بدی‌های زندگی نیاز دارند که به اندازه کافی بد باشند تا میل به نمردن را مغلوب کنند. در مقابل، چون میلی برای به وجود آمدن، وجود ندارد، میلی نیست که چیزهای بد نیاز داشته باشند تا مغلوب کنند تا به این ترتیب ما بگوییم که بهتر است زندگیِ جدیدی نسازیم. پس کیفیت زندگی برای آنکه ارزش ادامه دادن نداشته باشد باید بسیار بدتر از حدی باشد که باعث شود ارزش شروع کردن نداشته باشد.(این پدیده، غیر معمول نیست: یک نمایش در تئاتر، برای مثال، ممکن است آنقدر بد نباشد که آن را ترک کنیم، ولی اگر پیش از رفتن می‌دانستیم در این حد بد است، اصلا نمی‌آمدیم.)

ادامه ی مطلب

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت اول

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی دیوید بناتار(David Benatar) پروفسور و رییس دپارتمان فلسفه در دانشگاه کیپ تاون(Cape Town) است. اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است و کاملا متوجه هستم برخی جملات در نیامده‌اند. اگر در حد خوبی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد پیشنهاد می‌کنم به آن رجوع کنید. این مقاله را قسمت قسمت ترجمه خواهم کرد.

فرزند؟ فقط بگو نه

در سال ۲۰۰۶، کتابی منتشر کردم با نام: «بهتر بود هیچ وقت وجود نمی‌داشتم»(Better Never to Have Been). در آنجا استدلال کردم که به وجود آمدن همیشه یک ضرر جدی است. مردم نباید هیچ وقت تحت هیچ شرایطی، فرزدند به دنیا بیاورند – موضعی که «تولدستیزی» نامیده می‌شود. در پاسخ، خوانندگان نامه‌های قدردانی، پشتیبانی و  البته پرخاشگرانه نوشتند. ولی همچنین این نامه را هم گرفتم که آزاردهنده ترین بازخوردی بود که دریافت کردم:

«من از زمانی که یک نوجوان بودم تا به حال، به شدت رنج برده‌ام. بدلیل قلدری‌های شدید در مدرسه، عمیقا آسیب دیدم تا جایی که مدرسه را رها کردم. متأسفانه قیافه‌ی بسیار بدی هم دارم و به خاطر زشت بودن، توسط غریبه‌ها در خیابان مسخره شده و توهین شنیده‌ام. این اتفاق تقریبا هر روز می‌افتد. من را زشت‌ترین فردی که دیده‌اند خطاب کرده‌اند. کنار آمدن با این موضوع بسیار مشکل است. در انتها باید بگویم که وقتی ۱۸ سالم بود دکترها تشخیص دادند که بیماری مادرزادی قلبی دارم که جدی است و امروز در اوایل ۲۰ سالگی از نارسایی قلبی شدید و آریتمی بدخیم رنج می‌برم که تهدید به مرگم می‌کند. قلبم تقریبا چند بار ایستاده و من هر روزی که زنده‌ام در ترس مرگ ناگهانی به سر می‌برم. من از ترس مرگ، خشکم زده. شکنجه و درد لحظات جان کندن مرگ ناگهانی قابل توصیف نیست. وقت زیادی برایم نمانده و آنچه قابل جلوگیری نیست به زودی اتفاق می‌افتد. زندگی من جهنم خالص بوده و من حتی نمی‌دانم دیگر چه فکری بکنم. مطمئنا، محکوم کردن فردی به چنین جهانی بدترین جرم است و یک نقض اخلاقی جدی. اگر میل خودخواهانه والدینم نبود، من امروز در حال رنج کشیدن نبودم. رنجی که بدون هیچ دلیلی می‌کشم، می‌توانستم در آرامشِ نیستیِ مطلق باشم اما اینجا هستم و این شکنجه روزانه را زندگی می‌کنم.»

لازم نیست تولدستیز باشیم تا با این کلمات(که با اجازه نقل شده) متأثر شویم. برخی ممکن است مایل باشند بگویند این یک موقعیت استثنایی است، و ما را به سمت تولدستیزی متمایل نمی‌کند. با این حال، رنج شدید یک پدیده کمیاب و غیر معمول نیست و بنابراین تولدستیزی نگاهی است که حداقل باید جدی گرفته شود و با فکری باز در نظر گرفته شود.

ادامه ی مطلب