زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد

در مورد زندگی آزموده و اصیل من در برخی نوشته‌ها چیزهایی آورده‌ام، اخیرا هم مطلب زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز را ترجمه کردم که در عنوان عینا این عبارت آمده است. در محتوا  به آن اشاره شده، همچنین از طریق مفهومِ از خود فکر داشتن کاملا با آن پیوستگی دارد. گفتم هم برای مطالب آینده، هم خودم و خوانندگان مناسب است نوشته‌ای اختصاصی در این مورد بنویسم و مطالبی که تا به حال خوانده‌ام و به نظرم رسیده را اینجا بیاورم.

چارچوب بحث را از یکی از سخنرانی‌های مصطفی ملکیان در مورد زندگی اصیل برداشته‌ام.

انسان‌ها در طول زندگی یک سری باورها و اعتقاداتی را دریافت می‌کنند و به مرور این‌ها مبنای تصمیم‌گیری‌هایشان را شکل می‌دهد. مسأله زندگی آزموده فرایند دریافت این باورها است.

ادامه ی مطلب

زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز

آیا امروز مدرسه می‌تواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمون‌ها ارائه دهد؟

مقدمه: مطلب زیر ترجمه‌ی من از مقاله‌ی جان تِیلور(John Taylor) است. با عنوان زندگی آزموده، اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد می‌کنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد می‌کنم از آن استفاده کنید.

لحظه‌ای همراه من کلاس ایدئالم را خیال‌پردازی کنید. اولین چیزی که توجه‌تان را وقتی وارد می‌شوید جلب می‌کند چیدمان اتاق است. میز‌های تحریر روبه‌روی تخته سیاه در یک خط قرار نگرفته‌اند بلکه صندلی‌هایِ راحتی، در یک دایره بزرگ چیده شده‌اند. این چیدمان پیامی را منتقل می‌کند: اینجا فضایی است برای بحث‌های باز و تبادل آزادانه ایده‌ها. روی دیوار پوستری از برتراند راسل با این نقل قول قرار دارد: «بیشتر مردم ترجیح می‌دهند بمیرند تا اینکه فکر کنند و بیشتر آن‌ها این کار را می‌کنند.» کابینتی برای نمایش وجود دارد که مقاله‌های دانش‌آموزان ردیف بر ردیف روی آن قرار دارد، شامل موضاعات متنوعی مانند اخلاق کسب و کار، مهندسی، معماری، تاریخ سیاسی، زبانشناسی و فلسفه علم.

ادامه ی مطلب

تو ای من، ای عقابِ بسته بالم، کمی شبیه خود باش

حدود پنج ماه پیش قصد داشتم این نوشته را بنویسم، اما وسط نوشتن از انتشار آن منصرف شدم و در پیش‌نویس‌ها پنج ماه خاک خورد تا امروز که قصد دارم کاملش کرده و منتشر کنم. تمام تاریخ‌ها و اتفاقات را پنج ماه قبل از انتشار این نوشته حساب کنید.

یک هفته پیش شعرِ در این زمانه هیچ‌کس خودش نیستِ قیصر امین‌پور را خوانده بودم. امروز پشت در کلاس ایستاده‌ام منتظر آقا. سعی کرده بودم تمام آداب را برای قرار گذاشتن با او رعایت کنم. از کانال ارتباطی که خواسته بود یعنی تلگرام برایش پیام دادم، قرار شد روز قبلی که می‌خواهم نزدش بروم تماس بگیرم، پیامک دادم تا اگر در آن لحظه وقتش پر است بعد جواب بدهد. گفت ساعت ۸-۱۲ هستم، می‌توانی بیایی. حدود ساعت ۹:۳۰ آنجا بودم، در اتاقش نبود پس از پرس و جو متوجه شدم آقا سر کلاس است. طبق نوشته روی در تا ساعت ۱۲ ادامه دارد، اما گفتند احتمالا ساعت ۱۱:۳۰ کلاس را تعطیل کرده و بیرون بیاید.

فاصله خانه تا این ساختمان با ماشین ۴۵ دقیقه است، تصمیم می‌گیرم پشت منتظر بمانم تا کلاس تمام شود. سری قبل، چند هفته پیش هم همین کار را کرد. من ۱۱:۳۰ رسیدم، آقا کارش زود تمام شده و رفته بود. پشت در منتظر نشسته‌ام هر از چند گاهی از شیشه در کلاس را نگاه می‌کنم، در حال درس دادن است.

ادامه ی مطلب