چند ماه بعد از ماجرای ترامپ بن (Trump ban) زمان انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا به بهانه آن اتفاق قصد داشتم چیزی بنویسم که اهمالکاری کردم. چند هفته پیش ماجرای سوء قصد به سلمان رشدی اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم در مورد هر دو اینجا بنویسم.
سلمان رشدی، آزادی بیان، قانون و اخلاق
من هیچ کدام از نوشتههای سلمان رشدی را نخواندهام. اما نمیتوانم حالت معقولی را تصور کنم بر اینکه پاسخ قلم، چاقو و قتل باشد. آن هم وقتی که از قلم دستوری برای خشونت صادر نشده است و اصلا در مورد سلمان رشدی موقعیت سیاسی یا رهبری خاصی نداشته که دستوری بخواهد بدهد و به نظر نوشتهای که موجب جنجال شده از جنس رمان و داستان است.
سلمان رشدی حتی اگر توهین کرده باشد پاسخش خشونت نیست. خشونت در مقابل توهین به نظرم غیر اخلاقی است. قبلا به بهانه ماجرای ویل اسمیت نوشته بودم که خشونت در مقابل کنش بیانی درست نیست و قانون هم میبایست از کنشگر بیانی در مقابل خشونت محافظت کند.
اما اینجا صحبت اصلی من در مورد رد کردن خشونت نیست. میخواهم به خود نوشتن به طور کلی از لحاظ قانون و اخلاق بپردازم.
نوشتن توهینآمیز از نظر قانونی و اخلاقی
من اینجا منظورم نوشته توهینآمیز به صورت کلی است. اما به صورت موردی از کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی جهت ملموس شدن مثال خواهم زد. کتاب را هنوز نخواندهام ولی فرض میکنم کتاب آیات شیطانی به مقدسات مسلمانان واقعا توهین کرده تا در قالب نوشته توهینآمیزی که میخواهم از آن صحبت کنم قرار بگیرد.
توهین و قانون آزادی بیان
به نظرم توهین زیر مجموعهی کنشهای بیانی قرار میگیرید. من توهینی به نظرم نمیرسد که خارج از کنشهای بیانی بتوان قرار داد. بنابراین توهین با آزادی بیان مرتبط خواهد بود. آزادی بیان به این معنا که حکومت بابت کنش بیانی یعنی در اینجا توهین برای کنشگر محدودیت ایجاد نکند. همچنین قانون باید از فرد در مقابل خشونت محافظت کند اگر فرد کار غیر قانونیای انجام نداده (این قسمت به نظر لزوما به قانون آزادی بیان ربطی پیدا نمیکند).
اگر به آزادی بیان به صورت مطلق باور داشته باشیم که من هم هنوز کامل نه ولی نسبتا به آن متمایل هستم دیگر نکتهای باقی نمیماند. توهین هم به عنوان یک کنش بیانی توسط آزادی بیان محافظت میشود.
اما اگر قائل به حدودی هم در آزادی بیان باشیم من به نظرم توهین به راحتی در خارج از محدوده آزادی بیان نمیافتد. تهمت و بهتان تحت شرایطی چرا شاید خارج از محدوده آزادی بیان قرار بگیرد ولی به نظرم توهین مانند تهمت و بهتان نیست. در تهمت دروغی را به عنوان واقعیت به فرد یا افرادی نسبت میدهند اما توهین به طور مستقیم با واقعیت خیلی کاری ندارد. مثلا اگر من به فلانی میگویم خر همه میدانند واقعا منظورم این نیست که او خر است. اما اگر میگویم دزد منظورم این است که دزدی کرده.
به جز تهمت و بهتان، نفرتپراکنی (Hate Speech) هم موردی است که ممکن است باور داشته باشیم که خارج از محدوده آزادی بیان قرار میگیرد. نفتپراکنی تا جایی که من میدانم در اینجا منظور دعوت به خشونت در قبال فرد یا افراد است مثلا دعوت به حمله یا آزار و اذیت مسلمانان، همجنسگرایان و دیگر موارد اینچنینی. در این مورد هم توهین به نظرم در دسته نفرتپراکنی قرار نمیگیرد یا بسیار سخت و در حالتهای خاصی میتوان آن را نفرتپراکنی دانست. مثلا به نظرم میرسد وقتی حجم و شدت توهین به حدی باشد که شأن فرد را به حدی پایین بیاورد که بقیه راحتتر او را مورد اذیت و آزار قرار دهند شاید بتوان این توهین را نفرتپراکنی دانست.
بنابراین به لحاظ قانونی در مجموع به نظرم توهین تحت پوشش قانون آزادی بیان قرار میگیرد.
توهین به لحاظ اخلاقی
توهین به نظر من چیزی به طور مطلق اخلاقی یا غیر اخلاقی نیست و این را به خاطر دیدگاه نتیجهگرا در اخلاق نمیگویم (نتیجهگرا نیستم). از روی شهود اخلاقیام میگویم؛ توهین جزء مواردی نیست که به طور مطلق اخلاقی یا غیر اخلاقی باشد.
مثلا به نظر من توهین به یک دیکتاتور مستبد که مردم عادی کمتر جرأت دارند در مورد او حرف بدی بزنند اتفاقا اخلاقی است. لیاقتش را دارد، ابهت او را میشکند و این خوب است. یا مثلا در داستان لباس جدید پادشاه تا حدی توهین کردن به پاداش یا حتی مردم به نظرم موردی ندارد و حتی خوب است.
یا توهین به عادات و رسومی که آسیبهای جدی دارد یا برخی باورهای دینی و پایین آوردن شأنشان به نظرم مشکلی ندارد و حتی در برخی موارد خود توهین کردن اخلاقی است.
اما توهین از سر عصبانیت یا برای خنده، مسخره کردن و در کل توهین بیخود، توهین کردن به مردم عادی و ناراحت کردنشان به نظرم به لحاظ اخلاقی درست نیست.
قضاوت اینکه توهین به چه هدفی و چطور انجام شده و اخلاقی بوده یا نه سخت است و خود کنشگر معمولا بهتر میتواند قضاوت کند. چون نیت کنشگر در اخلاقی بودن یا نبودن توهین مؤثر است.
ترامپ بن و آزادی بیان
بعد از برگزاری انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا و بعد از حمله به ساختمان کنگره شبکههای اجتماعی به سردمداری توییتر حساب کاربری ترامپ را مسدود کردند. و البته حذف توییتها و برچسبگذاری از هفتههای قبل شروع شده بود.
بعد از آن بحثی شکل گرفت در مورد نسبت آزادی بیان با محدودیتهای اعمال شده توسط شبکههای اجتماعی. من خودم بشخصه پیگیر بحثها بودم و مطالبی که در این مورد منتشر میشد را پیگیری میکردم. چند تا از مطالب خوبی که خواندم را از اینجا ارجاع میدهم اگر مایل بودید میتوانید نگاهی بیاندازید:
- Trump Social Media Ban: Freedom of Speech Violation?
- Should we celebrate Trump’s Twitter ban? Five free speech experts weigh in
- Twitter’s decision to ban Donald Trump is chilling if you care about free speech
- Angela Merkel criticises Twitter over Trump ban
- Jack Dorsey says he agrees with reversing Trump’s Twitter ban
در حالت معمول آزادی بیان یعنی در امان بودن از دست محدودیتهای دولت نه مثلا یک شرکت خصوصی. اگر من شما را بلاک کنم یا هر وقت خواستید صحبت کنید محل را به نحوی ترک کنم. مشکلی برای آزادی بیان از لحاظ حقوقی به وجود نیامده. همینطور یک شرکت خصوصی که شبکههای اجتماعی را هم شامل میشود میتواند طبق قوانین خودش محدودیتهایی برای من در نظر بگیرد. و باز هم اینجا آزادی بیان به لحاظ حقوق طبق روال معمول نقض نشده.
اما پاسخی که اینجا داده میشود این است که این شرکتها شرکتهای خصوصی معمولی نیستند. فیسبوک حدود ۲.۹ بیلیون کاربر دارد. ایلان ماسک توییتر را به میدان شهر (اشاره به میدانی در یونان باستان که مسائل روز در آنجا بحث میشده یا چیزی مانند این) در فضای دیجیتال تشبیه کرده. اینها جایگاه و قدرت ویژهای به این شرکتها میدهند که نمیتوان با توجیه اینکه شرکت خصوصی هستند دست آنها را در اتخاذ سیاستهایشان به طور کلی باز گذاشت.
در مورد ترامپ اکثر شرکتهای بزرگ دیجیتال او را مسدود کردن حتی اپلیکیشن مربوط به طرفدارانش هم از گوگل پلی و اپ استور حذف شدند. اپ استور و گوگل پلی تقریبا تنها مسیر ورودی به تلفنهای همراه هستند.
من هم به نظرم این شرکتها، شرکتهای خصوصی معمولی نیستند و باید قوانینی مخصوص این شرایط وضع شود. اصلا خود بزرگ (قدرتمند) شدن شرکتهای خصوصی تا این حد به نظرم درست نیست.
در مورد ترامپ گفته میشود که او از بسیاری راههای دیگر میتوانست و میتواند حرفش را بزند. این شاید درست باشد ولی مسدود کردن گستردهای که اتفاق افتاد همچنان به نظرم توزیع شدن حرفهایش را به طور جدی تحت تأثیر قرار میدهد. اگر از این روش در مورد یک حزب اقلیت استفاده شود چه؟ همچنان به بهانه شرکت خصوصی بودن باید اینها را رها کرد؟ به نظرم نه.
خود جک دورسی مدتی بعد گفت بهتر بود که این مسدود کردن به طور موقت انجام میشد. به نظر من هم موقت بودن آن معقولتر است ولی همچنان اینکه تصمیم با مالکان و سرمایهگذاران این شرکتها باشد درست نیست.
نکته جالب دیگری هم که در یکی از این مطالب آمده بود. اشاره به اینکه مقدار قابل توجهی از شناخت مردم نسبت به ترامپ از توییتر شکل گرفت. چرا که نوع مواجهه مستقیمتری با وی داشتند و صحبتهای او از فیلترهای کمتری عبور میکرد.
از نگاه قانونی به نظرم قوانین باید تغییر کنند و از اختیار شرکتهای بزرگ خصوصی کم شود. میتوان به این مسأله از لحاظ اخلاقی هم نگاه کرد ولی آن را میگذارم برای نوشتهای دیگر.