حسن یک بعد از ظهر برای رفتن به سر کار از خانه بیرون آید. در راه رسیدن به سر کوچه و گرفتن تاکسی، مشغول خواندن مطلبی در موبایلش میشود. درست وقتی که سر کوچه میرسد یک موتورسوار موبایلش را از دست او میقاپد و فرار میکند. حسن دزدیده شدن موبایلش را به پلیس گزارش میکند اما احتمال پیدا شدن آن کم است.
هفته بعد در پارک محل دزد را میبیند یکدیگر را به جا میآورند، حسن میخواهد داد بزند، دزد جلوی او را میگیرد و میگوید اگر داد و بیداد کنی فرار خواهم کرد و دیگر من را نخواهی دید. حسن آرام میگیرد و میگوید: خب من الان چه کار کنم؟ همینجوری بگذارم و برم؟ موبایلی که دزدیدی چی.
دزد: فعلا کار خاصی ندارم، میتونیم صحبت کنیم.
حسن: صحبت چیه. من با دزد صحبتی ندارم. گوشیمو پس بده.
دزد: فعلا که تنها راهی که داری همین صحبت کردنه. با گفتن گوشیمو پس بده هم پست نمیدم، زور نزن. اصلا چرا پس بدم؟
حسن: شاید چون کار خلاف کردی. پلیس میگیردت پدرتو در میاره.
دزد: قانون مانون رو خیلی وقت هست گذاشتم کنار، پلیسم نمیگیردتم تا حالا که نگرفته.
حسن: خدا پیغمبر چی اونام به هیچ جایت نیست؟
دزد: نه من فقط همین دنیا حالیمه. اون دنیا و خدا پیفمبر رو بیخیال شدم.
حسن: وجدانم که نداری.
دزد: ما وجدان نداریم. واسه شما هم فکر کنم ساختگیه.
حسن: آقا گوشی مال من بود. پولشو دادم خریدم. تو دزدیدیش، برش گردون.
دزد: مال تو بود، با پول، مال خودت کردیش منم با زور و غافلگیری مال خودم کردمش.
حسن: وقتی من خریدم دو طرف راضی بودن، الان من راضی نیستم.
دزد: من با رضایت تو چی کار دارم. راضی بودی که لازم نبود انقدر برای دزدیدنش زور بزنم.
حسن: الان اگه من موبایل یا یک چیزی ازت بدزدم مشکل نداری؟
دزد: عمرا بتونی.
حسن: فرض کن حالا تونستم. حرفم یه چیز دیگست.
دزد: میدونم چی میخوای بگی. اگه بدزدی شاکی میشم.
حسن: منم الان شاکیام.
دزد: که چی؟
حسن: تو کاری که با خودت بکنن بدت میاد رو با من کردی. مشکلی نداره؟
دزد: نه. اولا این کارو با من بکنن بدم میاد، خودم بکنم که بدم نمیاد. دوما چون میدونم بقیه ممکنه با من از این کارا بکنن، سعی میکنم آماده باشم.
حسن: پس آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران نپسند رو قبول نداری. هر کی هر کاری باهات بکنه مهم نیست.
دزد: مهم که هست اما برای من، برای اون کسی که با من کاری کرده دلیل نمیشه که اون کارو نکنه. این میپسندی و نپسند و اینا هم که دلیل نیست. اصله، این اصل هم برای امثال شما جواب میده نه برای ما. البته برای شمام اونقدرا جواب نمیده، بخاطر همین، پلیس و قانون اینام دارین.
حسن: همه چیز روی یک سری اصل هستن دیگه. بدون اصل زندگی نمیشه کرد.
دزد: ما با یک سری اصلهای دیگه زندگی میکنیم. هرکی با اصلی که زندگیشو راحت میکنه جلو میره.
حسن: ما هم تلاش میکنیم این اصلهای شما زندگیتونو راحت نکنه تا اونها رو انتخاب نکنید.
دزد: لابد تلاشتون به اندازه کافی نیست که ما زیاد شدیم. من دیگه برم.
حسن: برو اون روزی که پلیس گرفتت معلوم میشه چقدر زندگیت راحت شده.
چند مورد مهم وکوتاه از نظر دانش آموز لطفا
متوجه نشدم منظورتان چیست.
به نظرم چرت بود واقعاا