بگذارید ببینم از آخرین نوشته چقدر گذشته؛ بله ۴ ماه و ۲۰ روز، فکر می کردم حداکثر ۲ تا ۳ ماه گذشته باشد، تصور میکردم در شهریور ماه هم چیزی نوشته باشم که اشتباه میکردم.
قرار نبود این طور بشود، مثلا میخواستم امسال بیشتر بنویسم که بفرما، تقریبا ۵ ماه است چیزی ننوشتهام. حرفی از جبران و اینها هم نمیخواهم بزنم، فعلا بقط تلاش میکنم دوباره یواش یواش شروع کنم. اگر توانستم کمی از این ۵ ماه را جبران کنم، خودتان خواهید دید.
اما بپردازم به اینکه در این ۳ ماه چه گذشت، یک توضیحی به خودم بدهم و طبعا با منتشر کردنش به شما.
جدیترین تغییر به لحاظ اثر گذاری روی ننوشتن مشغول به کار شدنم بود. تقریبا از اوایل سال میدانستم که میخواهم تا پایان شهریور مشغول به کار شوم. از مرداد ماه به طور جدیتر مشغول آماده کردن خودم شدم و زودتر از انتظار خودم، اواخر مرداد به عنوان برنامهنویس مشغول به کار شدم.
فرایند آماده شدن برای کار، پیدا کردن و جا افتادن در ابتدا اصلیترین عواملی بود که وقت مرا تنگ کرد؛ من هم که در تنگنا بدون توجه به اهمیت کارهایم بدقلقترین آنها را حذف میکنم که نوشتن هم یکی از آنها است. از آنجایی که کارم پاره وقت بود، طبق پیشبینی خودم میبایست بعد از چند هفته کارهایم را منظم کرده و بتوانم به نوشتن برگردم. اما بنابر شرایطی قبول کردم که به طور موقت و برای ۳ ماه تمام وقت کار کنم.
کار تمام وقت + نظم شخصی پایین من + برخی عوامل دیگر => ۵ ماه ننوشتن. پس هرچه فریاد از بابت ننوشتن دارم سر کار بکشم، هان؟ :). در هر حال اگر انسان درست درمانتری بودم نباید اینطور میشد، تازه این فقط نوشتن بود، بسیاری از کارهای دیگرم هم امسال همین وضع را پیدا کردند.
خب، این توضیحی بابت ننوشتنم، همان بهانههای همیشگی. از خودِ کار بگویم که در کل راضیام. اما از تأثیراتش باید بگویم که در زندگی و نگاهام تغییر غریبی فعلا ایجاد نکرده، با چیز(حس، شرایط) ناآشنایی مواجه نشدهام و در نظرم در مورد معنای زندگی تغییری ایجاد کرده. تقریبا همه آنچه در این ۴ ماه گذشته را پیشبینی میکردم، منتظرم ببینم در ادامه چه خواهم کرد و چه خواهد شد.
من و حیوانات
ایشون که در تصویر میبینید رِکس هستن، از اتفاقات جدیدی که طی این مدت افتاده. شهریورماه گرفتیمش و بهانهای شده برای من که بیشتر به ولایتمان سر بزنم. تقریبا از وقتی یادم میآید اسب و اسب سواری دوست داشتم، امسال به صورت پیشبینی نشدهای این اسب را گرفتیم و با حضور رکس بیشتر خوش میگذرد. البته گویا چند روزی هست که حالش خوب نیست.
این دو هم، قاسم(سمت چپ) و متین(راست) هستند گربههای ما که در مهرماه، در محل کار، سرپرستی آنها را به عهده گرفتیم. گربه هم از جمله حیواناتی بود که نه مانند اسب از کودکی، ولی حدود سه چهار سالی هست که دوست داشتم داشته باشم، تا اینکه بالاخره شرایطش مهیا شد.
خب فعلا همین عرضم تمام.