تحلیل مفهومی یک مفهوم مشخص کردن شرایطی است که برای اطلاق آن مفهوم لازم باشند و مجموعه آن شرایط برای اطلاقِ مفهوم کافی باشند. مثلا مفهوم رییس جمهور را در نظر بگیرید، تحلیل مفهوم مادر میتواند این باشد:
شخص S مادر است اگر و تنها اگر اولا زن باشد ثانیا فرزند داشته باشد.
تحلیل مفهومی با توجه به شهودهای زبانی ماست. روش آزمودن درستیِ آن هم، روبروکردنشان با مثال نقضها است. برای نشان دادنِ لازم نبودنِ یکی از شرایط، کافی است شرایطی را نشان داهیم که ممکن است مفهوم بر چیزی اطلاق شود اما آن شرط محقق نشده باشد. یا برای نشان دادنِ کافی نبودنِ یکی از شرایط، باید نشان دهیم ممکن است چیزی براورنده تمامی شرایط باشد اما مفهوم بر آن اطلاق نشود.
در هر دو مورد رویِ امکان تأکید شده، چرا؟ تحلیل مفهومیِ فرضیِ جوانی را در نظر بگیرید:
شخص S جوان است اگر و تنها اگر ۲۰ سال از تولدش گذشته باشد. حالا اگر در دنیایی قرار داشتیم که هر فرد دقیقا پس از ۲۰ سالگی ریش در میآورد و حتما هم در میآورد، تحلیل مفهومیِ زیر درست نبود:
شخص S جوان است اگر و تنها اگر ریش داشته باشد. این تحلیل درست نبود حتی اگر در دنیای فرضیِ ما رابطهی علّیای وجود میداشت بین ۲۰ سالگی و ریش درآوردن چون میتوانیم از امکان شرایطی صحبت کنیم که فردی ریش داشته باشد و سنش کمتر از ۲۰ سال باشد.
تحلیل مفهومی تنها شهودهای زبانی و ملاحظات منطقی مدخلیت دارد نه امور تجربی¹. هدف ما در تحلیل به دست دادن جملهای تحلیلی است که در آن جمله، تحلیل شونده با تحلیل کننده هم معنا باشد. بنابراین تحلیل باید ضرورتا صادق باشد.
تحلیل مفهومی گاهی به عنوان تمرین فلسفهورزی و همچنین برای واضح کردن مفاهیم مورد علاقه فلسفه مانند عدالت، معرفت و … استفاده میشود. معمولا برای به دست آوردن تحلیل مفهومی ابتدا نمونههای واضح آن مفهوم را مشخص میکنیم و در آنها دنبال ویژگیهای مهم و لازم میگردیم. سپس سراغ نمونههایی میرویم که واضح نیستند و با استفاده از شهودمان و ساختن مثالهای نقض تحلیل مفهومی خود را دقیقتر میکنیم.
مثلا روند تحلیل مفهومِ من(self) را در نظر بگیرید، ممکن است در ابتدا با در نظر گرفتن قیافه و شکل افراد، منیت یک شخص را شکلِ یکتایِ او در نظر بگیریم. سپس ممکن است دو قلوهای همسان را در رد آن مثلا بزنیم، اینجا باز شاید در دفاع بتوان گفت دو قلوهای همسان هم ۱۰۰٪ شبیه هم نیستند. اما باز هم میتوان شرایطِ ممکنی را فرض کرد که فردی صورت خود را به نحوی عمل کرده یا تغییر داده که دیگر هیچ فردی نمیتواند از روی قیافه یا شکل، او را بشناسد. حالا ممکن است دست از تحلیل مفهومی اولیه خود بکشیم سراغ تحلیل دیگری برویم یا اصلا همان قبلی را تغییر دهیم. به همین ترتیب میتوان جلو رفت تا بلکه بتوان پاسخ تمام یا بیشتر مثالهای نقض را بدهد، یا برداشتمان از مفهوم را اصلاح کنیم.
به کمک تحلیل مفهومی میتوانیم تئوری به دست دهیم که منجر به فهم بهتری از مفهوم برای ما و بقیه بشود. همچنین گفتگوی بهتری را ممکن میکند، تحلیل مفهومی مفاهیمِ مورد گفتگو ساختاری فراهم میآورد که حداقل دو طرف بدانند در مورد یک چیز صحبت میکنند یا نه، اختلافشان از برداشتشان از مفاهیم است یا جای دیگر. در نهایت با مشخص شدن مرزهای مفهوم، میتوانیم رابطهاش را با مفاهیم دیگر بررسی کنیم.
این نوشته بیشتر جمعآوریای بود که از منابع زیر انجام دادم:
- کتاب آشنایی با معرفت شناسی نوشته محسن زمانی
- https://www.pravo.unizg.hr/_download/repository/Conceptual_Analysis.pdf
- https://philpapers.org/browse/conceptual-analysis
- https://plato.stanford.edu/entries/concepts/#ConConAna