آیا امروز مدرسه میتواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمونها ارائه دهد؟
- قسمت اول
- قسمت دوم
- قسمت سوم
- قسمت چهارم
مقدمه: مطلب زیر ترجمهی من از مقالهی جان تِیلور(John Taylor) است. با عنوان زندگی آزموده، اصل مطلب اینجا قرار دارد. ترجمه من مبتدیانه است، اگر به حد کافی انگلیسی بلد هستید پیشنهاد میکنم به اصل مطلب مراجعه کنید. همچنین اگر جای دیگری این مقاله ترجمه شد یا شده، پیشنهاد میکنم از آن استفاده کنید.
لحظهای همراه من کلاس ایدئالم را خیالپردازی کنید. اولین چیزی که توجهتان را وقتی وارد میشوید جلب میکند چیدمان اتاق است. میزهای تحریر روبهروی تخته سیاه در یک خط قرار نگرفتهاند بلکه صندلیهایِ راحتی، در یک دایره بزرگ چیده شدهاند. این چیدمان پیامی را منتقل میکند: اینجا فضایی است برای بحثهای باز و تبادل آزادانه ایدهها. روی دیوار پوستری از برتراند راسل با این نقل قول قرار دارد: «بیشتر مردم ترجیح میدهند بمیرند تا اینکه فکر کنند و بیشتر آنها این کار را میکنند.» کابینتی برای نمایش وجود دارد که مقالههای دانشآموزان ردیف بر ردیف روی آن قرار دارد، شامل موضاعات متنوعی مانند اخلاق کسب و کار، مهندسی، معماری، تاریخ سیاسی، زبانشناسی و فلسفه علم.
دانشآموزها وارد میشوند و سر جای خود در دایره، آماده برای آغاز سمینار مینشینند. معلم میان آنها در دایره مینشیند و مستقیم میرود سر اصل مطلب. میپرسد: «آیا من امروز همان فردی هستم که دیروز بودم؟» مباحثه بلافاصله شروع میشود. معلم کم صحبت میکند، گاهی صحبت را قطع میکند برای روشن شدن نکتهای چیزی بپرسد یا پیشنهاد بدهد که استدلال یکی از دانشآموزان بیشتر بررسی شود.
پس از یک بحث اولیه زنده و تبادل ایدهها، اوضاع کمی آرام میشود و معلم اظهار نظرهایی در مورد تفاوت میان ویژگیهای ذاتی و غیرذاتی میکند. او سپس پیشنهاد میکند که دانشآموزان اقتباسی از نوشتههای جان لاک را بخوانند. این بحث و گفت و گوی بیشتر را بر میانگیزد.
دانشآموزان در مشارکتهایشان ایدههایی را ترسیم میکنند که در موضوعات مختلف با آن برخورد کردهاند. فردی میگوید که او فردی است که هست به خاطر دیانای(DNA)اش. معلم از او در مورد زیستشناسی پشت این ایده میپرسد. فردی میپرسد که این ایده چطور در مورد دوقلوهای همسان صدق میکند. دانشآموز دیگر پیشنهاد میدهد همه ما نقشی را در زندگی بازی میکنیم و این نقشها هستند که هویت ما را تعریف میکنند.
فضای کلاس راحت، مبتنی بر همکاری و مشارکت است؛ یادگیری با کنجکاوی و علایق شخصی هدایت میشود. معلم پاسخی پیشنهاد نمیدهد و به جای آن نظرات را روی بُرد ثبت میکند همچنان که کلاس در حال گفت و گوست. درس هم با یک پاسخ تمام نمیشود. در واقع با زنگ کلاس هم تمام نمیشود: دانش آموزان هنگام بیرون رفتن هم در حال استدلال کردن هستند.
این کلاس ایدهآل من است. در حقیقت، چیزی بیش از یک رؤیاست. کلاس واقعی من برخی مواقع حداقل گاهی مشابه این است. من یاد گرفتهام وقتی تدریسِ درسهایی که دانشآموزان به طور فعال در گفت و گو، مناظرهها و پرس و جوها شرکت میکنند، لذتبخشتر و به یاد ماندنیترند هم برای دانشآموز هم معلم. به همین دلیل تلاش میکنم هر وقت ممکن است کلاس را به این جهت ببرم.
ولی حقیقت تلخ این است که اکثریت قریب به اتفاق درسها برای هدف متفاوتی تعیین شدهاند. برای بیشتر معلمان و دانشآموزان تجربه کلاس درس با جزییات تمام برای آمادگی برای امتحانات شکل گرفته. وقتی دانشآموزان وارد چنین کلاسهایی میشوند، تمرکز روی بحثهای باز و پرس و جو نیست بلکه روی یادگرفتن اینکه «چه چیزی را لازم است بدانیم» تا در امتحان بعدی موفق شویم، تمرکز دارند. به احتمال زیاد، یک خروجی یادگیری مستقیما برآمده از سرفصلهای امتحان، برای درس وجود خواهد داشت. کتابهای درسی خواهند بود به همراه نکات گفته شده توسط امتحان گیرندهها، مجموعهای از سوالهای امتحانی، نکات مهم مشخص شده و مدلهای کلی پاسخ برای سؤالات. کاملا دور از فضای باز برای پرس و جوی آزاد، امروزه کلاس درس مانند زمین تمرینات نظامی است، جایی که دانشآموزان تمرین داده میشوند تا بهترین پاسخ را برای سؤالهای احتمالی آزمون تولید کنند.