آیا امروز مدرسه میتواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمونها ارائه دهد؟
- قسمت اول
- قسمت دوم
- قسمت سوم
- قسمت چهارم
اگر شما خودتان معلم نیستید یا اخیرا با بچهای در مورد تجربهاش از مدرسه صحبت نکردهاید، از مقداری که فرهنگ آموزش با آموزش برای آزمون اشباع شده شکه خواهید شد. در یک بررسی از نگرشِ کارکنانِ دانشگاه، این ذهنیت در شرایط ناپایدار مورد بحث قرار گرفت. کمبود کنجکاوی و عشق خالص به تحقیق مورد توجه قرار گرفت و رَدَش را تا روش تعلیم در مدرسه پی گرفتیم. روشی که یادگیری را به آمادگی برای آزمون فرو میکاهد جایی که دانشآموزان فکر میکنند که یادگیری صرفا دانستن پاسخ درست است. متوجه شدیم این منحصر به یک مجموعه از آزمونها نیست بلکه در تمام سیستم آموزش نهادینه شده است. در کتاب نه برای سود(۲۰۱۰) مارتا نوسباوم(Martha Nussbaum) اینگونه بیان میکند:
آموزش برای آزمون، چیزی که به طور فزاینده در حال مسلط شدن بر کلاسهای درس است، جوّی از انفعال دانشآموز و عادی شدن معلم را تولید میکند. خلاقیت و فردیت که نشاندهنده بهتری آموزش و یادگیری انسانی است، کار سختی برای پیدا کردن فضای بروز دارد.
در یک بررسی از دانشگاهیان، ۸۷ درصد مدرسان گفتند که میزان زیاد آموزش برای آزمون بزرگترین عامل ناآمده بودن دانشآموزان برای تحصیل در دانشگاه است. از خود دانشآموزان بپرسید، آنها تصدیق خواهند کرد. در یک مصاحبه برای مناظره اجلاس داووس ۲۰۱۶ در رابطه با آینده آموزش و پرورش، یک دانشآموز از هنگ کنگ گفت که حس میکند نتیجه روش برخورد کنونی مدارس شده تولید صنعتی انبوه نابغههای آزمون که در امتحانات میدرخشند ولی وقتی با چالشها مواجه میشوند به به سادگی شکست میخورند،
وقتی کارل پوپر فیلسوف در نوشته جستجوی ناتمام(Unended Quest)، در رؤیاپردازیِ مدرسه ایدهآل خود شرایط کاملا معکوسی را تصور کرد، مکانی که یادگیری به صورت پرس و جویی آزادانه و به خودی خود جالب شکل میگیرد، نه، تنها به خاطر آماده شدن برای آزمون:
اگر من به آینده فکر میکردم، رؤیای روزی را داشتم که مدرسهای پیدا کردهام که جوانان میتوانند بدون ملال یادبگیرند و تشویق میشوند که مشکلات را مطرح کرده و در موردش گفتوگو کنند؛ مدرسهای که لازم نیست در آن به هیچ پاسخ ناخواسته به سؤال پرسیده نشدهای گوش داد؛ که در آن کسی برای قبول شدن در آزمونها درس نمیخواند.
من هم رؤیای پوپر را دارم. فکر میکنم مدرسه لذتبخشتر و مؤثرتر میشود وقتی به جایِ تنها درس دادن به دانشآموزان برای قبول شدن در امتحانات، آنها به دانشآموزان یاد بدهند که برای خودشان فکر کنند.
برای اینکه درک کنید چگونه میتوانیم به این برسیم، باید چیزی که سقراط مدتها پیش توجه ما را به آن جلب کرد یادمان بیاید که اشتیاق ما در تبدیل مدارس به موتورهای توسعه اقتصادی از یادمان برده که آموزش و پروش یک فرایند فلسفی است. با سؤال شروع میشود، با تحقیق ادامه مییابد و در جهت فهم عمیقتر حرکت میکند. این سفر تحقیقی توسط تأمل انتقادی، بحث و مناظره شکل میگیرد. به هیچ حواب نهایی نمیرسد ولی به درک بیشتری از محدودیتهای دانشمان هم در مورد جهان پیرامونمان و هم در مورد خود رازآلودمان میرسیم.
این درک است که سقراط حکمت نامیده. او تلاش کرد با سؤال کردن همتایان آتنیاش را تحریک کند تا خودشان فکر کنند و فهم محدودشان از ایدههای مهم زندگی آنها مانند شجاعت و عدالت را نمایان کند. تحت همین روحیه سازنده، سؤالات سقراطی به نقطه شروع فرآیند تحقیق برای توسعه فهممان تبدیل میشود. همچنین میتواند تواضع و گشودگی به ایدههای دیگران را برانگیزاند.
اگر مدارس میخواهند هدفشان را محقق کنند، نمیتوانند از این بعد فلسفیِ یادگیری غفلت کنند. آنها نباید فقط خودشان را توزیع کننده دانشِ موفقیتِ شغلی ببینندد بلکه همچنین خود را به عنوان انجمنهای تأملات فلسفی ببینند، فضایی که دانشآموزان معنی آنچه یاد میگیرند را بکاوند و با خودشان در مورد اینکه چه چیزی لازمهی زندگی خوب است فکر کنند. بفهمید که آموزش و پرورش فلسفی یک موضوع جدا نیست بلکه روش یادگیری است که در تمام برنامه تحصیلی کاربرد دارد.
وقتی معلمان، مربیان سقراطی میشوند. دانشآموزان را برمیانگیزند تا خود فکر کنند به جای آنکه منفعلانه اطلاعات را دریافت کنند.
آموزش و پرورش فلسفی آنجایی شروع میشود که معلم نقش مربی سقراطی را قبول میکند. در یک کلاس معمول، معلم به عنوان فراهم آورنده اطلاعاتی که لازم است بدانیم دیده میشود، بودنِ اینگونه توسط کسانی که آزمونها را میبافند تعریف شده. آموزش و پرورش فلسفی حول تحقیقِ مشترک شکل میگیرد. فرایندی که معلم کلاس را طی فهم از طریق گتفوشنود هدایت میکند نه گوینده تنها.
چهارچوب چنین تحقیقی توسط سقراط فراهم شده که نشان داد میتواند طی فرایند سؤال کردن به یک پسر پرده که قبلا چیزی از ریاضیات نیاموخته، هندسه یاد بدهد. وقتی که معلمان نقش مربیان سقراطی را قبول میکنند، سؤال کردنشان از دانشآموزان آنها را برمیانگیزد تا خودشان در مورد مشکل فکر کنند به جای اینکه منفعلانه دریافتکننده اطلاعات باشند.
نتایج آموزش از این راه میتواند شگفتآور و احساسات برانگیز باشد. من یک بار یک سال صرف معلمیِ کلاس اختیاری فلسفه به ۱۷سالهها کردم. امتحان و سرفصلهای مشخصی وجود نداشت. ما به سادگی در مورد برخی سؤالات فلسفیِ جذاب صحبت میکردیم، مانند اینکه چگونه زبان معنی پیدا میکند و اینکه آیا ما اصلا چیزی میدانیم. روش ما سقراطی بود. ما در مورد سؤالات بدون اینکه به نتیجه مشخصی برسیم بحث و گفتگو میکردیم. بحثها در آرامش و فضای شاد و بدون تشریفات انجام میشد؛ به حدی که متناوبا از خودم میپرسیدم واقعا چقدر بچهها آموختهاند.
با این حال چند سال بعد، یکی از دانشآموزان، آلاستایر پروین(Alastair Parvin) که در حال ساختن راه خود در دنیای معماری بود، بیان کرد که چقدر آن بحثهای سقراطی به یادماندنی بوده: «متناقض به نظر میرسد که با اینکه ما امتحان نداشتیم و کاری برای آن نکردیم ولی من آنها را بیش از هر موضوع دیگری که آن زمان در حال خواندن بودم به یاد دارم!» برای پروین، شانس فکر کردن خارج از قفس به لحاظ آموزشی قوی و رها کننده بود. این چیزی است که او در حرفه خودش هم با نتایج خیره کننده ادامه داده، همانطور که این سخنرانی تد در مورد معماری دموکراتیک، نشان میدهد.
1 comment / نظر خود را در زیر وارد کنید