آیا امروز مدرسه میتواند چیزی بیشتر از چگونه قبول شدن در آزمونها ارائه دهد؟
- قسمت اول
- قسمت دوم
- قسمت سوم
- قسمت چهارم
مسلما هر چقدر هم که هیجان انگیز و برانگیزاننده به نظر برسد، یادگیری چیزی بیش از گفتگوهای سر کلاس است. خوب فکر کردن به فرد مطلع نیاز دارد. اگر مدل یادگیری ما بر مبنای مشارکت در گفتگو پیرامون ایدهها است، این گفتگو غنیتر و عمیقتر خواهد بود اگر همانطور که متیو آرنلد(Matthew Arnold) در فرهنگ و آنارشی(Culture and Anarchy) (۱۸۶۹) گفته دانشآموزان دعوت شوند تا در بهترین چیزی که گفته و فکر شده مشارکت کنند. این نکته در سنت پیشمطالعه(مطالعهای که قبل از درس دانشآموز را آماده میکند) قرار داده شده است. این سنت در سالهای اخیر به خاطر رایج شدنِ چیزی به نام کلاسِ معکوس دوباره زنده شده، که در آن مرحله دریافت اطلاعات شخصی و قبل از درس انجام میشود، و وقت برای چالشهای ذهنیِ تجزیه و تحلیلِ استدلال و بحث روی موضوعات مختلف در درس باز میشود.
برخی اینکه اصلا آموزش فکر کردن به یک فرد ممکن است را مورد پرسش قرار میدهند، ولی این طبیعتا در شرایط درست به اندازه کافی اتفاق میافتد. اصلا چگونه چیزی یاد میگیری؟ ارسطو گفته ما با انجام دادن یاد میگیریم. دریافت منفعلانه اطلاعات مطرح نیست: یادگیری وقتی تلاش میکنیم کاری انجام دهیم اتفاق میافتد. ما شنا کردن را با تلاش برای شنا کردن یاد میگیریم؛ فلوت زدن را با تلاش برای فلوت زدن یاد میگیریم. چیزی که ارسطو اشاره نکرد نیاز به نظارت کننده است: ما کسی را نیاز داریم که نگاهمان کند و بگوید داریم اشتباه انجام میدهیم و اینکه چطور بهبود پیدا کنیم. یادگیری تلاشِ تحتِ نظارت است.
میتوانیم این را در مورد سوال بعدی هم به کار ببریم: چطور به یک فرد میتوان یاد داد که فکر کند؟ دانشآموزان با فکر کردن یاد میگیرند که فکر کنند، تحت نظر یک مربی سقراطی که آنها را راهنمایی میکند که چطور فرایند فکر کردنشان را بهبود ببخشند.
طی تربیت سقراطی در یک جمع پرس و جو کننده است که فرایند شکل گرفتن متفکران مستقل شروع میشود. ولی رشد و توسعه زمانبر است و برای عمیقتر فکر کردن اگر تمام همه کار سر کلاس انجام شود،… زمان محدود است. کار پروژهای برای پرورش دادن ذهن جوانان زمینه مناسبتری فراهم میکند.
انجام پروژه یک فرایند است – نه یک کار موردی – و طی هفتهها یا ماهها انجام میشود. بنابراین ویژگیهای شخصی ارزشمندمان میتوانند توسعه پیدا کنند، حداقل برنامهریزی، ایستادگی، انعطاف پذیری، یادگیری از اشتباهات، ابتکارات خلاقانه و تأمل انتقادی دائمی. این ارزش کار پروژهای را در مدل آموزشیای که توسعه ظرفیت تفکر مستقلانه را هدف گرفته نشان میدهد.
دنیا برعکس است، لذت یادگیری بیرون کشیده شده و آموزش و پرورش به رساندنِ خشک و بیروحِ خواستههای آزمونهای استاندارد شده، فروکاسته شده است
آموختن به دانشآموزان که برای خود و مستقلانه فکر کنند یک هدفِ قابل ستایش است. ولی منتقدان این ایده اشاره میکنند که به خودیِ خود، بیشتر افراد برای پیدا کردن راهی به جلو در تقلا هستند. قبل از این که دانشآموزان بتوانند مستقلانه فکر کنند، این استدلال اجرا میشود که آنها به دانشِ پیشزمینهیِ زیادی نیاز دارند.
این نکته به درستی اشاره شده، ولی در مقابل مفهوم یادگیریِ مستقلِ خام به طور مؤثر میتواند مطرح بشود. از ادعای کشف کردنِ آزادانه دفاع میکند که در آن دانشآموزان برای مشخص کردن اینکه چه و چگونه یاد بگیرند آزاد هستند، این بهترین روش است. ولی از این دفاع میکند که آموزش و پرورش به عنوان فرایند مجهز کردنِ جوانان به فکر کردن مستقلانه باید به اهمیتِ دادنِ مهارتها و اطلاعات قبل از اقدام به هر پرسش معنیداری، اذعان کند.
آیا شما مدرسه یادگیری مستقل رانندگی را به پسر یا دختر دوستتان توصیه میکنید؟ بله و نه. آنها تحت تأثیر قرار نمیگیرند، اگر برای اولین جلسه رانندگی به آنها کلید ماشین داده شده و گفته شود بروید و از اشتباهاتتان یاد بگیرید. به عبارت دیگر ما مطمئنا میخواهیم که مردم مستقلانه رانندگی کنند؛ مربیان رانندگی باید شغل دیگری پیدا کنند. پس مطلوبیت یادگیری مستقل به فهم ما از رابطهاش با آموزش متداول بستگی دارد.