در مورد زندگی آزموده و اصیل من در برخی نوشتهها چیزهایی آوردهام، اخیرا هم مطلب زندگی آزموده و مدرسههای امروز را ترجمه کردم که در عنوان عینا این عبارت آمده است. در محتوا به آن اشاره شده، همچنین از طریق مفهومِ از خود فکر داشتن کاملا با آن پیوستگی دارد. گفتم هم برای مطالب آینده، هم خودم و خوانندگان مناسب است نوشتهای اختصاصی در این مورد بنویسم و مطالبی که تا به حال خواندهام و به نظرم رسیده را اینجا بیاورم.
چارچوب بحث را از یکی از سخنرانیهای مصطفی ملکیان در مورد زندگی اصیل برداشتهام.
انسانها در طول زندگی یک سری باورها و اعتقاداتی را دریافت میکنند و به مرور اینها مبنای تصمیمگیریهایشان را شکل میدهد. مسأله زندگی آزموده فرایند دریافت این باورها است.
مثلا خرید خانه را فرض کنید. افراد برای خرید خانه معمولا خانههای بسیاری را میبینند، از جنبههای مختلف آن را بررسی میکنند و در نهایت تلاش میکنند مناسبترین خانه را برای خود بخرند. مثلا خود من یک بار موقع خرید موبایل یادم هست علاوه بر اینکه به صورت کلی پیگیر اخبار مربوط به موبایلهای جدید و … بودم. هنگام خرید ۲ هفته موبایلهای مختلف را بررسی میکردم تا بتوانم موبایل خوبی بخرم. از خواندن و مقایسه مشخصات فنی گرفته تا نظرات مردم و ویدئوهایی که از کار با آن میگذاشتند. میتوان به این نوع خریدها، خرید آزموده گفت. حالا در مقایسه با خرید خانه یا موبایل که گاهی این همه دقت در آن به کار میبریم، نگاه کنیم به باورهایی که مهمتر از اینها به نظر میرسند اما آیا فرایند دریافتشان هم دقیقتر است؟
خیلی از تصمیمات ما مبتنی بر باورهایی است که از جایی دریافت کردهایم ولی خودمان هیچگاه آنها را نیازمودهایم و به نظر میرسد هرچه باورهای ما مهمتر میشود این موضوع در آنها بیشتر است. برگردیم به مثال خرید موبایل و خانه، آیا به همان میزان که از انتخابمان در خریدهایی مثل موبایل و خانه میتوانیم دفاع کنیم، از باورهای مبناییمان هم میتوانیم؟ موبایلمان را از دم دستترین مغازه میخریم؟ باورهایمان را چطور؟ اگر چند صد کیلومتر آن طرفتر به دنیا میآمدیم باز هم همین دینی را داشتیم که الان داریم؟
اغلب بدون فکر کردن به اینکه چرا و چه شده که چیزهای خاصی برایمان ارشمند است زندگی میکنیم و به شکل غیر انتقادی آنچه را به ما گفته شده یا از طریقی رسیده میپذیریم. خودمان دنبال آزمودن آنها نرفتهایم. بابت آنها دلیل نخواسته ایم. کسب آنها بیشتر تقلیدی بوده تا تحقیقی. مواجهه غیر انتقادی با باورهایی که جهانبینیِ ما را میسازند باعث میشود از خود بودگی نداشته باشیم.
هایدگر این نوع زندگی غیر اصیل را زندگی عاریتی نامیده و سه نشانه برای آن ذکر میکند:
- وراجی و یاوه گویی
وراجی و یاوه گویی به معنای هنگامه که خود سخن گفتن مهمتر از محتوای آن میشود. تبدیل به صندوقی از اطلاعات ناآزموده شدهاند و انتقال آنها از من به دیگری و دیگری به من. میگویند فلان اتفاق افتاده، فلانی به این دلیل آن کار را کرد. فلانی دزدید. - سرک کشی
در حالی که هنوز مطلبی هضم نشده دنبال مطلب بعدی هستیم. در صحبتها میپرسیم تازه چه خبر؟ گویی از خبرهای قبلی سر درآوردهایم و چیزی گیرمان آمده. این گویی یک مرحله بعد از وراجی است، مطلبی نداریم بگوییم ولی دنبال حرف زدن هستیم. - سردرگمی و گیجی
نمیدانیم جهان هدفدار است یا نه، خدا هست یا نیست. نهایتا فقط منبعی از اطلاعات شده و نقل قولهای مختلف را میدانیم. اگر بپرسند اخلاق را چطور میبینی، به جای نظر خودمان، نظرات مختلفی که در تاریخ بوده را لیست میکنیم. نظر شخصی نداریم، نمیتوانیم قضاوتِ قابلِ دفاعی بکنیم.
شاید فکر کنیم این نوع از زندگی اعتماد به تجربه بشری است، لابد بقیه دلیلی دارند، هر فرد که نمیتواند دوباره چرخ را اختراع کند. دوباره اشاره میکنم به مثال خرید، آنجا چرا به کسی مثلا فروشنده اولین مغازه یا املاک اعتماد نمیکنید؟ و تا خودتان مطمئن نشدهاید خرید نمیکنید؟ که گفته علت فلان باور همچنان وجود دارد؟
زندگی عاریتی سخنشنوی از فرد نامریی است. آزمایشی انجام شده که در ابتدا یک فرد را داخل اتاقی قرار داده و در آن را بستهاند. بعد از مدتی دودی از زیر در داخل فرستاده شده. آن فرد بلافاصله واکنش نشان داده. همین آزمایش را وقتی سه نفر در اتاق بودند انجام دادهاند ۶ دقیقه طول کشیده تا فردی واکنش نشان دهد. چرا؟ چون هر کدام گفتهاند اگر چیز مهمی بود دیگری واکنش نشان میداد. اینجا گویی این سه نفر پیرو یک فرد نامریی هستند.
در مقابل زندگی عاریتی، زندگی اصیل و از خود بودن قرار دارد که میتوان برای آن هم سه نشانه شمرد:
- به خود وفادار بودن
در زندگی اصیل فرد بر اساس فهم خود عمل میکند، فهم خودش مبنای تصمیمگیریهایش است. - با خود صداقت داشتن
- با خود یکرنگ بودن
در زندگی اصیل ما خود سانسوری نمیکنیم، طوری که خودمان میفهمیم و میخواهیم رفتار میکنیم نه باب میل دیگران.
نقطه شروع زندگی اصیل توانایی از خود فکر داشتن و برخورد انتقادی است، به میزانی که بتوانیم از باورهای نیازمودهمان کم کنیم زندگی ما اصیلتر خواهد شد.
عالی بود