زیبایی دیدنی است یا نه؟ سؤالی است که میخواهم در موردش بنویسم، به عنوان فردی که کمتر فکر و مطالعهاش در این سمت بوده و از نمودهای مشهور آن مانند نقاشی، موسیقی و … چیزی نمیفهمد.
مشاهده من از کاربرد کلمه زیبا و زیبایی و دیگر واژههای نزدیک به آن در زبان روزمره میگوید این واژه در زمینههایی مانند توصیف یک نقاشی، عکس، منظره، آهنگ، مجسمه، فیلم، تئاتر، ظاهر انسانها و بسیاری از وسایل ساخته شده توسط آنها بیشتر استفاده میشود. اگر کمی جلوتر بروم میبینم که در شرایط دیگری که گویا در ظاهر با موارد قبلی فاصله قابل توجهی دارد هم به کار میرود. مثلا ممکن است به یک نوع سبک فوتبال بازی کردن زیبا گفته شود، گاهی یک عمل انسانی زیبا نامیده میشود.
حال اگر بخواهم تعریفی پیدا کنم که بازه وسیعی از کاربردهای اشاره شده را در بَر بگیرد، با توجه به این تعریف باز میگویم که زیبایی الزاما دیدنی نیست. به این معنی که چیزی نیست که تنها در ظاهر نمود پیدا بکند و برای درک آن حتما داشتن چشم یا قابلیت تصویر سازی لازم باشد. موسیقی را میشنویم اما با کلمه زیبا آن را وصف میکنیم و به نظرم اینطور نیست که موسیقیای را زیبا بگوییم که حتما تصویر زیبایی در ذهنمان بسازد، ممکن است اصلا تصویری نسازد و باز هم به آن بگوییم زیبا.
میتوان ادعا کرد که واژه زیبانن در برخی از این موارد اشتراک لفظی است و مثلا تنها به چند مورد آن زیبایی به معنای خاصاش را میتوان گفت. که البته من با این ادعا همراه نیستم. من فکر میکن زیبای حسی است که در شرایط مختلف در ما برانگیخته میشود، شبیه حس شوری، شیرینی و نرمی، یعنی خود به خود در مواجهه با شرایط، حسی در ما برانگیخته میشو که با کلمه زیبایی از آن نام میبریم. بدون بخواهم دقیق بشوم هم متوجه هستم که تفاوتهایی بین این حس زیبایی شناختی و حس مثلا چشایی وجود دارد. حس زیبایی ما به اندازه حس چشایی منفعل نیست، میتوان حس زیبایی شناختی را در برخی حوزهها یا موارد حساستر کرد.
تفاوت حس زیبایی شناختی و بقیه را کنار بگذاریم، کمی بپردازم که چه میشود که همچین حسی در ما برانگیخته میشود؟
در مواردی که زیبایی به عنوان صفت ظاهری چیزها به کار میرود، نمیدانم. مثلا دقیق نمیدانم چرا اشخاصی به نظر من زیبا میآیند یا چه ویژگیای سبب میشود که برخی منظرههای طبیعت را زیباتر بیابیم. در مورادی که زیبایی مربوط به ظاهر نیست یا تمام نمود آن در ظاهر قرار ندارد، فکر میکنم نحوی از هماهنگی اجزا(برای هر هدفی) و توجه به جزییات است که زیبایی را میسازد. انگار اثر فراتر از ظاهرش حرفی دارد که بزند. میخواهد ارتباط بگیرد.
برگردیم به سؤالی که با آن شروع کردم، به عکس شب پرستارهی ونگوک در ابتدای نوشته. من فکر میکنم در این عکس زیبایی هم در ظاهر هم در ورای آن نمود پیدا کرده است. ترکیب نور و تاریکی، ستارهها و درختی که توی چشم میزند گویی در حال تماشاست. شهری که پنجرههایش سویی از نور دارند.
زیبایی هم قسمتهای دیدنی دارد هم نادیدنی، هم دیدنیها میتوانند زیبا باشند هم نادیدنیها.