در مقدمه کتاب جامعهشناسی خودمانی، حسن نراقی اشارهای میکند به کارهای گذشتگان اطراف موضوع این کتاب (شناخت و انتقاد از رفتارهای فردی و اجتماعی ایرانیان). یکی از این کتابها، کتاب سازگاری ایرانی مهندس بازرگان است. نراقی قطعههایی از این کتاب را میآورد. من هم آن قطعات را اینجا بازنویسی میکنم تا با هم آنها را مرور کنیم:
«… ضمنا نباید فراموش کرد که روح ایرانی چندان خالص، الهی و استوار بر پایههای محکم تقوی و حقپرستی نبودهاست. در اشعار فارسی اسم خدا را زیاد میبینیم و همینطور در همان ابیات اسم می و معشوق را… در شدیدترین دورانهای تقدس و تشیع در دربارهای صفویه و قاجاریه به حداکثر شرابخواری و زنبازی و عیاشی بر میخوریم. سفاکیای که صفویه به مردم و حتی به افراد خاندان خود میکردند بیسابقه بوده است… و البته خود را مروج تشیع و مخلص آستان ولایت میدانستند؛ پیاده از اصفهان تا مشهد میرفتند، گنبد و بارگاه تعمیر میکردند؛ مرحوم مجلسی را وسیله دادند که آن دریای عظیم مجموعه روایات و اخبار را جمع کند… ولی در مجلسشان به نوشته مورخین و به شهادت گچبریها و نقاشیهای موجود بهجای گیلاس، قدح شراب خورانده میشد و شبهای جشن یک بازار قیصریه را با چراغانی و شراب و شیرینی پر از زنهای مطرب و غیر مطرب طناز اختصاصا برای شاه قرق میکردند، این دوگانگی روح ایرانی یا جمع بین دیانت و معصیت را شاید هیچ…»
در صحبت از سر بقای سه هزار ساله ایران:
«وقتی بنا باشد ملتی بطور جدی با دشمن روبرو نشود تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب که میآیند در زبان عربی کاسه گرمتر از آش شده صرفونحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی آبدارترین قصاید را بگوید، غلام حلقهبگوش چنگیز و تیمور و خدمتگزار و وزیر فرزندانش گردد یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد درآمده به هرکس و ناکس تعظیم و خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسختهای یکدنده و اصولیها هستند که در برابر مخالف و متجاوز میایستند و به جنگش میروند یا پیروز میشوند یا احیانا شکست میخورند و وقتی شکست خوردند حریف چون زمینه سازگاری نمیبیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو میشود از پا درشان میآورد و نابودشان میکند»
و من به این فکر میکنم که چه میشود
بازرگانها میآیند و میگویند
ما هم فریاد میکشیم
سلام بر بازرگان، نخستوزیر ایران
مرگ بر بازرگان، پیر خرفت ایران
ما همچنان ماییم