آخرین نوشتهام برمیگردد به ۱۷ آبان. درست یک هفته قبل از اعتراضات آبان که جرقه شروعش افزایش قیمت بنزین بود. و در ادامه کشته شدن مردم، خاموشی اینترنت و … پس از ۲۴ آبان نمیتوانستم نوشتن را با مطلبی غیر سیاسی از سر بگیرم. نمیشد.
آبان، بنزین، اینترنت، هواپیما
متن یا طرح نوشتهای به نظرم نمیرسید، حتی در حدی که مرا راضی به شروع نوشتن کند. خیلی سخت میتوانم آن طور که برایم قابل قبول است حول این موارد بنویسم. اتفاقات پی در پی بعد از آن هم کمکی نکرد. تصاویر اعتراضات، واکنش مقامهای رسمی به آن، مقدمات انتخابات مجلس، کشته شدن قاسم سلیمانی، زدن هواپیما با موشک، ماجراهای بعد از زدن موشک، …
الان هم که کرونا و البته به لحاظی که من قبلیها را مد نظر دارم با موارد قبلی قابل مقایسه نیست.
رژیم حاکم هنوز اعلام نکرده چند نفر را در ماجرای تظاهرات آبان کشته و در مجموع چند نفر کشته شدهاند.
در مورد شلیک به هواپیما توضیح و پیگیریای انجام نشده.
رد صلاحیتها هم که …
جای توجیه نمانده
در مجموع به نظر من جای توجیه بسیار کمی برای دفاع اخلاقی از حکومت جمهوری اسلامی مانده. این را در صحبتها با افراد مدافعی که به نظرم معقول هستند هم میبینم.
قبلا در موضعگیری در رابطه با حکومت و وظیفه اخلاقی افراد نسبت به آن به محدوده تعلیق(محدودهای که قضاوتم را به تعلیق در میآورم) وسیعی قائل بودم. اما الان محدوده تعلیقم بسیار کوچک است.
مشخصا به نظرم کار کردن در مجموعه خبرگزاری صدا و سیما و مجموعه سپاه به جد غیر اخلاقیست. سپاه به عنوان بازوی سرکوب حکومت و خبرگزاری صدا و سیما با نداشتن دغدغهای نسبت به حقیقت و تلاش برای پوشاندن و کمک به ادامه یافتن حکومتی که عامل درد و رنج بسیاری است.
چه باید کرد؟
سایت آسو کار جالبی انجام داده. یک پرونده درست کرده با عنوان همه ایرانها در آن افراد مختلف چشماندازشان از ایران را نوشتهاند. ایده به نظرم بسیار جالب است. شفاف شدن چشماندازها کمک میکند خودمان بهتر چشماندازمان را ارزیابی کنیم، به پیدا کردن راههای رسیدن به چشمانداز کمک میکند و به اشتراک گذاشتنشان کمک میکند به نقد آنها و هم شکلگیری تصویر مشترک.
هرچند ایده آسو جالب بود و تعداد چشماندازهای ترسیم شده قابل توجه، اما محتواها به نظرم کیفیت لازم را نداشتند. تفصیل و دقت نوشتهها کم بود. من تنها کمی این نوشته از آقای حسین رئیسی را پسندیدم. با برخی از نویسندگان آشنایی کمی داشتم و مطالب آنها را در جاهای دیگر خوانده بودم، اما نوشته همان افراد هم کیفیت مورد انتظار را نداشتند.
به دو مقاله دیگر هم بد نیست اشاره کنیم، ملکیان در مصاحبهای با عنوان یگانه راه رهایی، همچنان اصالت فرهنگ را یگانه راه میداند. رنانی هم مصاحبهای جالبی دارد با عنوان آیندهی ایران تماشایی است.
مایلم خودم هم هر چند ناقص و خام از چشمانداز حداقلیام از ایران بنویسم و برای خودم آن را روشنتر کنم.
نوشتهها و صحبتهای رنانی خیلی کم پیش آمده که مرا قانع کند، بیشتر مواقع حس میکردم پرشهای منطقی بلندی دارند که یا نخواسته یا فرصت نکرده آنها را پر کند. من هم به عنوان مخاطب خودم نتوانستهام آنها را پر کنم. ولی با این حال مطالبش به نظرم آموزنده است. در این نوشته هم من خیلی به احتمال بالای آینده روشن قانع نشدم ولی به نظرم بینشهای خوبی داشت.
با ایده اصالت فرهنگ مصطفی ملکیان همدل هستم ولی نمیدانم و استدلالی ندارم که بین تک تک افراد و ساختارها به یکی اصالت بدهد یا آنها را به نحو معقولی جمع کند. از طرفی ملکیان طوری صحبت میکند که اصلا جایی هر چند کوچک برای حوزههای دیگر به نظر نمیگذارد.
چه میکنم؟
الان چند سالی هست که پاسخ من به سوال چه باید بکنم ثابت است. مطالعه و فکر کردن. همچنان پاسخ اصلی من همین است.
با اتفاقات اخیر تصمیم گرفتم در هر تظاهرات و تجمع جدیای علیه نظام شرکت کنم، البته فعلا رویکردم براندازانه نیست و انتظار زیادی از بابت نتیجه تجمعات ندارم.
در مواجهه با افراد(دستهای از آنها که به نظرم انتخابشان نسبتا آگاهانه است) موافق حکومت فعالانه بحث خواهم کرد از اینکه چرا به نظرم اصول فعلی و رفتار نظام موجه نیست. من فکر میکنم دیگر حتی با نگاه یک فرد نسبتا حزباللهی هم بسیاری از رفتارها و مبانی نانوشته تصمیمگیری نظام قابل توجیه نیست.
در مواجهه با افراد(با همان ویژگیهایی که گفتم) تقریبا منفعل نسبت به حکومت هم دفاع خواهم کرد از برخی کنشهای حداقلی.
در نهایت به نظرم بد نیست مرور مقاله آقای سریعالقلم با عنوان «آیا دموکراتیک شدن راحت است؟».
پینوشت: عنوان قسمتی از آهنگ هیچکس با عنوان دستاشو مشت کرده.