کتاب روشنفکران از پاول جانسون در مورد جنبه دیگر روشنفکران است، اینکه آنها هم گاهی خلاف گفتهشان، خلاف قواعد ابتدایی اخلاق عمل میکنند. البته در کل به نظر من کتاب خوبی نبود. نظرم مفصلترم را اینجا در گودریدز نوشتهام. نمیدانم ولی به نظرم من Intellectuals که عنوان اصلی کتاب است بیشتر معنی متفکر میدهد تا روشنفکر. متفکر و روشنفکر در نگاه من تفاوت دارند.
در بین روشنفکرانی که کتاب دست روی آنها گذاشته بود، اگر به آنچه نویسنده آورده و استنادات اعتماد کنیم، به نظرم(اندازه نگرفتم) دو چیز با تکرار بیشتری عامل اشتباهات آنها شده بود.
اولی زنان، چه به لحاظ باورهایشان در مورد زنان، چه رفتارشان در مقابل زنان، چه تحلیلهایشان. بیشترشان در زندگی زناشویی مشکل داشتند و رفتارهای غیر اخلاقی و عقلانی از آنها سر میزد. انگار در تحلیل آنچه در روانشان اتفاق میافتد لنگ میزنند و نمیتوانند به یک سری باورها و رفتارهای نامتناقض نرسند. در هرس و هماهنگ کردن باورهایی که از رسومات، دین و … میآیند و آنچه در واقعیت در روانشان اتفاق میافتد گیر میکنند. مثلا تولستوی در گیر و دار میان علاقهاش به زنها و احکام دین و از آن طرف تعهدی که به خانواده خود داده بود، در نهایت حداقل برای مدتی حکم به شیطان بودن زنان میدهد:D.
دوم هنگامی است که یک روشنفکر از رویکرد دفاع از یک سری باورها و نقد باورهای دیگر به هدایت مردم روی میآورد. در رویکرد اول دقیقترند، مو را از ماست بیرون میکشند و دنبال استدلالها و دفاعهای معقولترند. هدف بیشتر رسیدن به باورهای هماهنگتر و معقولتر است. در این حالت فرد از طریق آثارش استدلال و دلایلش را عرضه میکند، نتیجه گیری و رد و قبول با مخاطب است.
در رویکرد دوم اما سهل انگار میشوند، از ضعف استدلال چشم پوشی میشود، تعهد به حقیقت پایین میآید. چرا که استدلال و باورها در خدمت هدف دیگری هستند. هدف رساندن مردم به جایی است که حالا به هر دلیل به نظر آنان آنجا ویژگیهایی دارد که لازم است به آنجا برویم. نتیجه گیری کمتر به خود مخاطب واگذار میشود بلکه هل داده میشوند به سمت نتیجه دلخواهی که فرد میخواهد. اینجاست که میبینیم اشتباهات فاحش سر میزند. آن هم از کسانی که تا مدتی پیش که رویکرد دوم را نداشتند چقدر دور بودند از اشتباهات این چنینی. نقش هدایت کنندگی آنها را کور میکند.
پینوشت: کتاب با نام روشنفکران با ترجمه جمشید شیرازی توسط انتشارات فرزان روز منتشر شده.