کتاب چرا ملتها شکست میخورند در ابتدای فصل دوازدهم به انقلابها و تلاش برای تغییرات بنیادینی میپردازد که با هدف تغییر وضع موجود شروع کردند اما پس از پیروزی همان مشکلها و مسائلی که برای تغییر آنها انقلاب شده بود، دوباره به شکلی دیگر بازتولید شدند. مشخصا در این کتاب منظور، بازتولید نهادهای استثماری در حوزه سیاست و اقتصاد است.
اما چرا این اتفاق میافتد مگر هدف انقلاب تغییر و تحول همین ساختارها نبوده و برای انقلاب هزینههای بسیاری پرداخته نمیشود؟ پس چرا به اهداف خود نمیرسند؟ چطور فراموش میشود و با شکلی دیگر همان روند گذشته ادامه مییابد؟ آیای همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند؟ نباید به هیچ وجه انقلاب کرد؟
کتاب در ادامه فصل تلاش میکند به این سوالها پاسخ دهد. انقلاب انگلیس و فرانسه را مثالی میزند بر رد این ادعا که همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند. این دو انقلاب نظام قبلی خود را باز تولید نکردند، انقلاب آنها مقدمهای شد برای قرار گرفتن یا پیش رفتن در چرخه تکاملی نهادهای فراگیرتر. کتاب چرا ملتها شکست میخورند سه عاملی که در این دو انقلاب سبب آسان شدن شکلگیری نهادهای سیاسی فراگیرتر شدند(در مقابل نهادهای استثماری نظام قبلی) را بر میشمرد.
عامل اول حضور بازرگانان و صاحبان کسب و کار جدیدی که به دنبال نوآوری و آزاد کردن نیروی تخریب خلاق هستند. عامل دوم برخواستن انقلاب از یک ائتلاف گسترده نه گروهی محدود. بلکه جنبشی از بازرگانان، صنعتگران و صاحبان ثروت و دستههای سیاسی گوناگون. سومین عامل، داشتن تجربه نهادهای سیاسی مانند پارلمان.
حضور بازرگانان به فراگیرتر شدن اقتصاد و فاصله افتادن میان قدرت اقتصادی و سیاسی کمک میکند. آنها از حقوق خود بخصوص حقوق مالکیت دفاع میکنند و در نتیجه نیروی تخریب خلاق آسانتر آزاد میشود. انقلاب به پشتوانه یک ائتلاف گسترده به فراگیرتر شدن نهادهای سیاسی میانجامد. هیچ گروهی آنقدر قدرت نخواهد داشت که خود را بینیاز از بقیه گروهها ببیند. نمیتواند قدرت و دیگر نهادها را برای خود مصادره کند. حاکمیت قانون در حضور ائتلاف گسترده با کیفیت بالاتری اعمال میشود. داشتن تجربه نهادهای سیاسی کمک میکند تا اشتباهات کمتری رخ دهد، قوانین و تصمیمگیریهای جدید مؤثرتر باشند.
خب، تا اینجا بیشتر برداشت من و نقل قولهایی بود از فصل دوازدهم کتاب ملتها چگونه شکست میخورند با عنوان چرخه شوم. میخواهم از اینجا به بعد روی هواتر ادامه بدهم و با وجود اینکه از تاریخ ایران و انقلاب آن اطلاعات کمی دارم. از زاویه این سه عامل به انقلاب ایران نگاه کنم. در همین مقدمه اضافه کنم که با توجه به تاریخ و سرگذشتی که در همین کتاب از انقلاب فرانسه و انگلیس گفته شده، از انقلاب ما زمانی نگذشته(۴۰ سال) و نمیتوان انقلاب ایران را با آن دو انقلاب مقایسه کرد حتی قضاوت نتایج خود انقلاب به تنهایی هم شاید فعلا سخت باشد. کلا به نظرم صحبت در مورد انقلاب ایران به این شکل میتواند بیجا باشد، اما به هرحال ذهنم قفل کرده که بنویسم و منطقم نتوانست قفلش را بشکند.
انقلاب ایران و فضای آن از نظر اقتصادی تحت تأثیر نظریههای کمونیستی بود. قشر بازاری از ابتدا در انقلاب حضور داشتند و پس از آن هم حداقل در ابتدا مشارکت جدی داشتند. اما صاحبان کسب و کارهای صنعتی و کسانی که احتمالا بهتر میتوانستند نیروی تخریب خلاق را آزاد کنند، تقریبا حضور نداشتند. نسبت به آنها نگاه منفی وجود داشت و به سبب توقیف اموال، گرفتن مالکیت کارخانهها و برخوردهای قضایی طرد شده و برخی از آنها از کشور خارج شدند. برای مثال نوشته امیر تقوی در مورد رحمان گلزار موسس شهرک اکباتان، محمود خیامی موسس ایران ناسیونال(ایران خودرو فعلی) و مطلب تابناک در مورد سرنوشت موسس خودکار بیک را بخوانید. افکار کمونیستی در جهتگیریهای اقتصادی دولت و مجلس هم، بخصوص در سالهای ابتدایی انقلاب مشهود است، کافی است نگاهی به مصوبات اقتصادی مجلس در آن زمان و سخنرانیهای دولتمردان اقتصادی بیاندازید. پس در عامل اول انقلاب ما وضع خوبی نداشته.
اینکه انقلاب ایران به طور دقیق از چه ائتلافی برخواسته بود و تا چه حد گسترده بود را نمیدانم. اما به نظرم تقریبا از همان سال ۵۷ ائتلافی که انقلاب را پشتیبانی میکرد تنگ و تنگتر شد و حتی تا امروز ادامه دارد. نهضت ملی که اولین نخست وزیر انقلاب از آن انتخاب میشود ظرف چند سال از نهادهای قدرت حذف میشود، تعداد قابل توجهی از رییس جمهورهای دوران پس از انقلاب بعد از ۸ سال قرار داشتن در بالاترین مرتبه اجرایی کشور از دایره قدرت به دلایل مختلفی رانده میشوند.
در مورد عامل سوم هم نمیدانم چه میزان تجربه و داشتن تاریخ حضور نهادهای سیاسی مانند مجلس را میتوان خوب یا کافی دانست. ایران حداقل در حد اسم از سال ۱۲۸۵ مجلس داشته و این یعنی ۷۲ سال تجربه پارلمان قبل از انقلاب. در زمینه تحزب و دیگر نهادها هم برایم مشخص نیست چگونه بودهایم و الان نسبت به قبل در کجا قرار داریم.
از دریچه نگاه این عوامل به اضافه اطلاعت کم من شاید وضعیت امیدوار کننده نباشد، اما مطمئن هم نیستم انقلاب ما تمام شده باشد. شاید انقلاب ادامه دارد…