Philosophy Now یک مجله مرتبط با فلسفه هست که فکر کنم هر ماه یا دو ماه یک بار منتشر میشود. من هم برخی مقالههایش را میخوانم. این مجله قسمتی دارد با عنوان سؤال ماه، هر ماه سؤالی میپرسد و از خوانندگان میخواهد پاسخهایشان را به مجله ارسال کنند. در شماره بعدی بعضی از پاسخها چاپ میشود.
در شماره ۱۲۲ مجله(ماه اُکتبر تقریبا آبان ۹۶) سؤال ماه بعدی این بود: چطور میتوانم درست را از غلط تشخیص دهم؟ ماه بعد در شماره ۱۲۳ منتخب پاسخها منتشر شد. اینجا میتوانید پاسخها را ببینید. در این نوشته میخواهم خلاصه و برداشتی آزاد از پاسخهای منتشر شده را به همراه پاسخ خودم بنویسم.
چگونه میتوانم درست را از غلط تشخیص بدهم
- ارزشهای خارجی هرچند نه به صورت فیزیکی، اما وجود دارند. مطابقت و عدم مطابقت با این ارزشها، درست و غلط را مشخص میکند. اگر چه اغلب برای اینکه بفهمیم عملی درست است نیاز به اطلاعات زیادی داریم. دلیل انجام کار، هدف از آن، مدل ذهنی فرد و زمینهای که در آن قرار گرفته نقش مهمی دارند. بنابراین قضاوت بخصوص در مورد کارهای پیچیده، ساده نخواهد بود.
- درست آن است که بیشترین خوبی را برای دنیا به همراه بیاورد. در این مورد شاید نیاز به یک سری تبصرههایی باشد که به هر قیمتی هم آوردن خوبی درست نباشد، اما معیار کلی همچنان آوردن بیشترین خوبی خواهد بود.
- قاعده طلایی، آن کاری را بقیه بکن که دوست داری بقیه با تو بکنند. کاری که منطبق با این قاعده باشد درست خواهد بود. آنگونه رفتار کن که دوست داری بقیه با تو رفتار کنند.
- کاری که بیشترین لذت را برای من بیاورد، درست است. لزوما هم به هرج و مرج منجر نمیشود. چرا که مثلا اگر من تصمیم بگیرم از شما دزدی کنم و نظرم این باشد که این کار بیشترین لذت را در حال حاضر برایم میآورد، شما هم میتوانید مثلا با برقرار کردن سیستم قضایی و پلیس کاری کنی که هزینه دزدی بالا برود و نتیجه آن بیشترین لذت برای شخص نباشد.
- نمیتوان درست و غلط را تشخیص داد، باید به دنبال وجدانمان برویم و بیشترین تلاشمان را بکنیم.
- فلسفه، نوع نگاه و جهانبینی شما در زندگی، درست و غلط را برای شما مشخص میکند. بدین ترتیب درست و غلط حداقل تا حدی شخصی خواهد بود.
- کار درست، کاری است که مطابق با غرایز مشترک انسانها باشد.
در مورد پاسخ خودم به این سؤال، اگر کسی از من این سؤال را بپرسد، مثلا بگوید به نظر تو چگونه میتوان درست را تشخیص داد، بلافاصله خواهم گفت نمیدانم. چرا که میدانم مدل سه بعدی خودم(تفکر، مطالعه، تلاش) را در مورد این مسأله حتی به طور حداقلی هم انجام ندادهام. میدانم که در مورد مسألهای با این حد از اهمیت، به اندازه کافی نخواندهام و روی شانههای پیشینیان نایستادهام. میدانم خودم در مورد آن خیلی کمتر از حقاش فکر کردهام. میدانم تلاش کافی برای رسیدن به پاسخ نداشتهام. به همین دلایل پاسخ من در جواب این سؤال نمیدانم، خواهد بود.
اما بالاخره فعلا در حال زندگی هستم. هر لحظه زندگی هم یعنی انتخاب و برخورد با این مسأله. این موضوع به این نحو با زندگی عجین شده. پرای همین پاسخی موقت برای انتخابهای حال حاضرم دست و پا کردهام. اگر کسی بپرسد تو چگونه درست و نادرست را تشخیص میدهی. خواهم گفت فعلا، فعلا اینطور، به علاوه اینکه اضافه میکنم این مسأله به جهت اینکه حتی در حد ابتدایی هم برای من حل نشده. از تصمیمات مهم و برخی پاسخها دوری میکنم. امیدوارم تا سال آینده به آن حداقلی که میخواهم در پاسخ به این سؤال رسیده باشم. اما پاسخ موقتی من به این موضوع:
من فکر نمیکنم ارزشهایی به صورت خارجی وجود داشته باشند. نمیتوانیم بگوییم ذهن تمام انسانها یا اکثرشان به این تعداد ارزش با این اولویتها باور دارد یا نسبت به آنها کشش دارد و منظورم از ارزش، آن معیاری است که مطابقت با آن علت درستی عمل انسانها یا یک فرد باشد. همچنین قاعده طلایی و دیگر قاعدههای کلی مانند آن(مثلا بیشترین لذت یا خوبی) که تا به حال دیدهام برای من قانع کننده نبودهاند. همین طور رجوع به برداشت اکثریت انسانها، ارزشهای مشترک، غریزه و … هم به نظرم پایه محکمی نیست. چون اینها بیشتر محصول زمان، مکان و شرایط هستند، میتوان ارزشهای جدیدی ساخت متعارض با ارزشها قبلی که مطابق با وجدان یا مورد قبول اکثریت باشند. علاوه بر این دلیلی نمیبینم که مطابق با آخرین ورژن وجدان، غریزه و ارزشهای اکثریت بشر حرکت کنم. بسیاری از اینها وقتی ایجاد شدهاند که فرد یا افرادی به ارزشهای مورد قبول زمان خودشان پشت کردهاند.
به گمان من ملاک درستی کار مطابقت با اهداف و ارزشهای فرد است. اما هم اهداف هم ارزشها کاملا انتخابی هستند. در واقع فلان کار برای من درست است چون در جهت اهداف من و ارزشهایی که انتخاب کردهام است. میتوانم فردا آنها را تغییر دهم و دیگر همان کار برای من درست نیست. اگر هدف من پولدار شدن هر چه سریعتر است و قاچاق بهترین راه برای رسیدن به آن باشد. قاچاق کردن کار درستی خواهد بود. من حداقل فعلا در مورد هیچ هدف یا ارزشی نمیتوانم قضاوت خوب و بد یا درست و غلط بکنم. تنها پس از انتخاب آنها و تعیین اولیتشان بر حسب علاقه، غریزه یا هر چیز دیگر آنگاه خواهم توانست بگویم فلان کارم درست است یا خیر. اینکه اهداف اصالت نخواهند داشت هم اهمیتی ندارد.
خوب بود واقعااا متشکرم
از نظر من ارزش گذاری برای اعمال زاییده زبان و تفکر اولیه انسان برای درک آسان تر وقایع است و خوب و بدی وجود ندارد. هر کاری که انجام میشود انجام میشود چیزی که هست این است خوب یا بد بودنش مهم نیست ولی…
از آنجایی که جوامع امروزی قرارداد هایی بر مبنای فرهنگ و سنت خویش دارند در برخی موارد نظر اکثریت درباره ارزش کاری خوب یا بد بودن آن را مشخص میکند
برای مثال در ابتدا دزدی خوب و بد ندارد چیزی است که اتفاق میافتد اما با توجه به چیزی که گفتم اکثریت جامعه این کار را زیانبار یا به اصطلاح بد میخوانند.
در آخر هم باید بگویم ارزش گذاری در هر جامعه ای متغیر و نسبت به تفکر جدید قابل بازبینی است.
همانطور که تا دهه ۶۰ همجنسگرایی چیزی بد خوانده میشد ولی پس از انقلاب جنسی در آمریکا جوامع ابتدا داخلی سپس بین الملل این عمل را قبول کرده و حتی حق مسلم انسان ها دانستند
امیر، نظر شما روی این نوشته باعث شد دوباره بخوانمش. این مطلب را حدود ۳ سال و ۴ ماه پیش نوشتهام. نظرم در حال حاضر بسیار نزدیک شده به یکی از پاسخها.
نظر من آن زمان به شما خیلی نزدیکتر بود اما الان در مجموع بسیار به نقل قولی که کردهام نزدیک شدم (البته کهنه و جدید بودن چیزی ارتباطی به درست و غلط بودن آن ندارد). هر چند نظرم هنوز نمیدانم است به همان دلیلی که در نوشته گفتم ولی پاسخ موقتم تغییر کرده.
میدانستم که به طور جدی تغییر کردهام اما باز هم برای من دیدن نظر آن زمان و حال حاضر خودم جالب بود.
با سلام هر چیزی را انسان میتواند از حس ششم فهمید.
هه