برخی از نوشتههای من اینطوری هستند که مطلبی میخوانم یا اتفاقی میافتد و من تصمیم میگیرم نظر خودم را در مورد آن پیدا کنم یا مثلاً مشخصتر کنم یا بررسی کنم یا نه صرفاً بنویسم. این نوشته هم یکی از همان موارد است.
تقریباً دو سال پیش بود که فردی به نام جورج فلوید در آمریکا کشته شد و در ادامه تظاهراتها و اتفاقاتی از پی آن آمد. یکی از کارهایی که برخی از تظاهرکنندگان میکردند تخریب یا پایین آوردن مجسمه افرادِ مشهورِ گذشته بود در مکانهای عمومی. در همان زمان و در رابطه با همین مسأله من مطلبی خواندم با عنوان As Statues Fall, What’s the Best Way to Evaluate History’s Heroes? و این بهانهای شد تا این نوشته آغاز شود.
من همان موقع تصمیم گرفتم چیزی بنویسم ولی آنقدر نوشتن را کش دادم/اهمال کاری کردم که امروز این نوشته منتشر میشود.
از مجسمهها، نامگذاری خیابانها و … دنبال چه هستیم؟
این کارها یک وقت در حوزه خصوصی انجام میشود، مانند وقتی که عکس شخصی را در کیف پول خود میگذاریم. یا در حوزه عمومی مانند ساختن مجسمه یک شخص در یکی از میدانهای شهر. اینجا در مورد حوزه عمومی میخواهم صحبت میکنم. به حوزه شخصی هم برای کمک به بحث کمی خواهم پرداخت.
ساختن مجسمه، نامگذاری خیابان یا یک مکان، برگزاری یادبود یک شخص یا گروهی از افراد در حوزه عمومی به نظر من کمتر به خودی خود مطلوب است. خود ساختن مجسمه سعدی به خودی خود ارزش کمتری دارد، نتایج آن است که برای جامعه ارزشمند است. ساختن مجسمه، نامگذاری خیابان و مانند آن بیشتر یک کار نتیجهگرا است. نتیجهها هستند که اکثر معنای آن را میسازند.
چرا در نامگذاریها از نام افراد واقعی (حداقل در ایران) استفاده میکنند؟ چه میشود که یک سالن را به نام فردی میکنیم یا مجسمه شخصی را ساخته و در یک مکان عمومی قرار میدهیم؟ در حوزه شخصی چرا عکس فردی که فوت شده را در جایی که هر از چندی توجهمان جلب شود قرار میدهیم؟ چرا عکس افراد زنده سر از کیف پول آدمها در میآورند؟
پاسخ این سوالها وجه اشتراکی دارند؟ به نظر من بله و آن متوجه ساختن و یادآوری است و اگر بخواهم خودم را کمتر مقید به فارسی نویسی کنم میگویم ذکر. اما ذکر برای چه؟
مواردی که میگویم در صورتی است که حاکمان و سازندگان آن مجسمه، نامگذار آن خیابان یا موارد مشابه جامعه را نمایندگی کنند اگر نه آن وقت تلاشی است از سمت حاکمان با نیتهای مختلف. مثلا شاید برای جهت دادن به افکار عمومی در جهت مد نظر خودشان.
علیه فراموشی
اگر عکسی در کیف پولم میگذارم، احتمالاً میخواهم دائم تداعی کننده آن عکس برایم یادآوری شود، توجهم به آن جلب شود. اگر عکس کسی که دیگر در این دنیا نیست را جایی میگذارم شاید بخواهم روزمرگیها و کارهای دیگر او را از یادم نبرد. فراموشش نکنم.
بگذریم که گاهی بعد از مدتی عکسها فقط روی دیوار هستند، دیده نمیشوند. نگاهمان از آنها رد میشود اما نمیگذاریم حتی برای چند لحظه مکث کند.
نشانه اهمیت، معرفی به بقیه
فرزندان شخصی مدرسهای میسازند به نام مادر یا پدرشان. مادر یا پدری عکس فرزند دکترشان را میگذراند در پذیرایی خانه جایی که همه ببینند. شاید چون میخواهند افراد بیشتری او را بشناسند یا میخواهند اهمیت او برای خودشان را به بقیه نشان بدهند.
حوزه عمومی و شخصی در این موضوع چه تفاوتهایی دارند؟ دو مورد بالا برای حوزههای عمومی هم به نظرم صدق میکند با کمی تفاوت و تأکید بیشتر روی جامعه به طور کل تا تمایلات شخصی یک یا چند نفر.
مجسمه یک فرد در میدانی وسط شهر، آرامگاه یک شهید در دانشگاه، نام یک فرد روی خیابان چه میکند؟ مجسمه شاه را چرا مردم پایین آوردند؟
شناخت عمومی بیشتر
نام «پ» روی خیابانی است که برای وارد شدن به کوچه باید از آن خیابان رد شویم. «پ» آنقدر شخصیت معروفی نبوده که طی مطالعات و دریافتهای عمومیام با وی آشنا باشم. خودم هم فعالانه اقدام به مطالعه در موردش نکردم. یادم نیست جایی صحبتی از «پ» شد یا تصادفاً به نوشتهای در موردش خوردم. هر چه بود صرفاً به دلیل کنجکاوی اینکه این فرد که نامش روی خیابان نزدیک ماست کیست مطلب را خواندم یا به صحبت گوش دادم. اگر نام «پ» روی خیابان ما نبود این اتفاق نمیافتاد.
به نظر اگر بدون نامگذاری خیابان ما به «پ»، مقدار اطلاعات در مورد «پ» به مقدار a باشد. با این نامگذاری به مقدار a اضافه بشود. افراد بیشتری «پ» را خواهند شناخت نسبت به حالتی که نامش روی خیابان ما نبود.
برخی شخصیتها نماد یا تداعی کننده برخی مفاهیم هستند و این هم دلیل دیگری میتواند بشود. بهانههای دیگری هم البته هست مثل بزرگداشت، ارج نهادن مانند آن.
ترویج و ارج نهادن
اگر مجسمه سعدی را در یکی از میدانهای مهم شهر میگذاریم احتمالا یک حس قدردانی جمعی به او وجود دارد. همچنین احتمالا بقیه هم متوجه میشوند که اگر کار مشابهی انجام دهند دیگران و حتی نسلهای بعد قدردان آنها خواهد بود. نوعی تلاش از سمت جامعه برای ترویج کارهای مشابه است.
اگر نگفتم که در حوزه عمومی ساخت مجسمه و مانند آن یک کار کاملا نتیجهگراست به خاطر این مورد بود. این مورد است که به نظرم شاید ساخت مجسمه را به خودی خود تا حدی ارزشمند کند.
مجسمه چه کسی را در میدان شهر بسازیم؟
حالا که تقریبا مشخص شد برای چه مجسمه شخصی سر از وسط میدان شهر در میآورد. نوبت آن میرسد که ببینیم مجسمه چه کسانی را بسازیم؟ مجسمه چه کسانی را پایین بیاوریم؟
اکثر هدفهایی که برای گذاشتن مجسمه شخص در میدان شهر آوردم در صورتی محقق میشوند که ارزیابی اخلاقی عموم افراد جامعه از او حداقل منفی نباشد. گذاشتن مجسمه صدام یا هیتلر اکثر هدفها را برآورده نمیکند، شاید تا حدی با عبرت گرفتن و فراموش نکردن عبرتها بتوان آن را توجیه کرد ولی در عمل من ندیدهام مجسمه فردی ساخته شود در حالی که ارزیابی اخلاقی عمومی از او منفی است.
مبنای ارزیابی اخلاقی
ارزیابی اخلاقیای نمیتوانیم بکنیم مگر اینکه ابتدا نظریه اخلاقیمان را مشخص کنیم. من با فرض نگاه حال حاضر خودم به اخلاق جلو خواهم رفت. چون دیدن مسأله از دیدگاه نظریههای اخلاقی دیگر برای من سخت است و نوشته را هم طولانی خواهد کرد.
نگاه الان من به اخلاق این طور است که ارزشهایِ اخلاقیِ مستقل وجود دارند ولی میزان شناخت ما نسبت به آنها با توجه به شرایط فرق میکند. مثلا بردهداری یا عدم رعایت حقوق زنان از ابتدا کار غیر اخلاقیای بوده ولی شاید از ابتدا برای انسانها به طور واضح مشخص نبوده، بعدها و به مرور متوجه شدهایم. من با فرض این نگاه به اخلاق ادامه میدهم.
با فرض کردن نگاه اخلاقیای که اشاره کردم به نظرم عمده مشکل ارزیابی در دو قسمت است:
- شرایط هر فرد از جمله شرایط مکانی، زمانی و … چه تأثیری در قضاوت ما دارد
- تا چه حد حاضریم از اشتباههای اخلاقی شخص مورد نظر چشم پوشی کنیم
قبل از ادامه بگویم که دانش و اطلاعات تاریخی من خوب نیست. مثالهای تاریخیام را به عنوان یک مثال فرضی در نظر بگیرید.
تأثیر شرایط مکانی، زمانی و …
اسلام و پیامبر اسلام در یک زمان و مکان مشخصی شکل گرفتند و در مجموع میزان پایبندی به اخلاق را نسبت به زمان قبل از خود ارتقا دادند. اما در عین حال موارد غیر اخلاقیای هم بود که باقی ماند و آنها تأیید کردند. مانند صورتهایی از بردهداری و عدم رعایت حقوق زنان. موارد غیر اخلاقیای هم آنها اضافه کردند یا ترویج دادند که قبلا نبود. مانند اعدام، فرق گذاشتن میان حقوق مسلمانان و غیر مسلمانان.
به نظر من عدم شناخت ارزشهای اخلاقی بار مسئولیت را از دوش افراد برمیدارد. البته قضاوت این عدم شناخت راحت نیست. بنابراین مبنای قضاوت باید با توجه به شناخت اخلاقی با توجه به شرایط فرد باشد. از قصد نمیگویم با توجه به زمان چون به نظرم شناخت اخلاقی لزوما فقط با زمان کم و زیاد نمیشود و تحت تأثیر شرایط دیگری هم قرار میگیرد.
پس مشکل اول به تعیین میزان شناخت فرو کاسته میشود.
چشمپوشی از اشتباههای اخلاقی
قبلتر گفتم که ساخت مجسمه یک شخص در وسط شهر یک کار بیشتر نتیجهگرا است. میزان تحمل جامعه نسبت به اشتباههای اخلاقی شخص مورد نظر هم به نظرم وابسته به تأمین یا عدم تأمین نتیجه باید باشد. ممکن است یک کار هر چند کوچک غیر اخلاقی شخص بخش جدیای از تصویر او در نگاه مردم را ساخته باشد و ممکن هم هست برعکس باشد. همچنین احتمالا بستگی دارد به شدت و ضعف وجه مثبت شخص و نسبت آن با اشتباه اخلاقی او.
مجسمه چه کسی را پایین بیاوریم؟ عکس چه کسی را پاره کنیم؟
اگر ارزیابی اخلاقی جامعه از آن شخص تغییر کند (مثلا با به دست آمدن اطلاعات جدید) یا ببینند به نتیجه مورد نظر آنها نمیرسد مجسمه را هم پایین میآورند. یا نام او را حذف میکنند.
حالت دیگری هم به نظرم دارد و آن هم انتقال پیام با پایین آوردن مجسمه است. یعنی شاید همچنان ارزیابی اخلاقی عوض نشده ولی میخواهند پیامی (شاید از جنس هشدار) به جامعه یا حکومت ارسال کنند. مثلا میخواهند بگویند که تبعیض بین سفیدپوستان و سیاهپوستان همچنان وجود دارد و آنها به مرحله انزجار رسیدهاند.
اینها دلایلی هستند که به نظرم پایین آوردن مجسمه یک شخص را معقول میکنند.
تظاهرات پس از حادثه جورج فلوید و پایین آوردن مجسمهها به نظر من بیشتر از جنس انتقال پیام است تا عوض شدن ارزیابی اخلاقی.
چند مثال تا حدی فرضی هم برای روشنتر شدن بزنم. ساخت مجسمه محمد رضا شاه به نظر بیشتر از سمت حکومت بوده تا مردم ولی اگر از سمت مردم هم باشد پایین آوردن آن معقول است چون به نظر ارزیابی مردم عوض شده. پاره کردن عکس آقای خمینی یا پایین آوردن تندیسهای او میتواند از جنس ارسال پیام باشد میتواند هم از جنس عوض شدن ارزیابی اخلاقی باشد.