از یک جایی به بعد که کمتر مجبورمون میکرد اخبار ساعتهای مختلف رو ببینیم. از یک جایی به بعد که کمتر بیرون میرفت. از یک جایی به بعد که نوبت قرصهاش از وعدههای غذاش بیشتر شد. از یک جایی به بعد که لبخندش با دیدنم عادت همیشگی نبود. از یک جایی به بعد که بیشتر با اینکه اونجا بود ولی خودش نبود.
حواسم بود که تصویر پررنگی که میخوام در ذهنم ازش نگه دارم. تصویر این روزهاش نیست.
هفته پیش بعد از اینکه برای چندمین بار دیدمش، یک خوشیای تو دلم افتاد پایین. دیدمش با این فرق که فاصله دیدن این سری از دفعههای قبل بیشتر شده بود. اما تصویرش هنوز همونی بود که قرار بود پیشم بمونه.
روال شاید این باشه که این آخریها پررنگتر باشن و قدیمیها کمرنگتر بشن. ولی من حواسم بود قدیمیها رو دوباره رنگ کنم و آخریها رو پاک. حواسم بود اونی که میخوام باهام باشه کی هست.
دوست دارم به تو هم بگم حواسم هست تصویری که میخوام ازت نگه دارم تصویر این روزهات نیست. تو که احتمالا تا وقتی بیشتر بودی این چیزها به نظر برات مهمتر بود. حواسم هست تصویر روزهایی که از الان خیلی بهتر بودی رو اشتباهی جای تصویری که میخوام برندارم. تصویرم اون روزهایی باشه که مرگ خیلی کمتر مطرح بود.
شاید به حال تو خیلی فرقی نکنه ولی به حال من، چرا، فرق داره.