رؤیا واقعا چیز عجیبی است. من را از قدیم مسحور میکرد. چیزی مثل آهنربا، البته رؤیا برای من عجیبتر بود و هست. موقعیتهایی برای من قابل تصور شدند و یک سری امکانهایی به دایره امکانهایم اضافه شد که بدون خواب دیدن به نظرم بسیار دشوار بود.
من کم خواب میبینم. مثلا شاید بیست روز یا ماهی یک بار. در این مدت خوابهای عجیب کم نداشتهام. عجیبترین آن تا جایی که یادم هست خوابی بود که در آن یک شیئ (مثلا سنگ) بودم یا حداقل فکر میکردم که هستم.
مدتی پیش خوابی دیدم که در آن با شخصی بسیار تند برخورد کردم و میرفتم که او را بزنم. صبح بیدار شدم و مشغول کارهای روزانه. یادم نیست همان روز بود یا روز بعد که یاد خوابم افتادم. من توصل به زور و آسیب فیزیکی را به شدت غیر اخلاقی میدانم مگر در مواردی خاص، که خواب من از آن موارد نبود. با خودم گفتم یعنی من در دنیای واقعی هم به همین راحتی کنترل خودم را از دست میدهم؟ ولی در دنیای واقعی تقریبا تا حالا همچین کاری نکردم. مثلا در ۱۰ سال اخیر یادم نمیآید آسیب فیزیکی به کسی زده باشم حتی سعی میکنم در کارها از انواع دیگر زور هم استفاده نکنم.
با خودم گفتم که خوب است اخلاق در خواب مطرح نیست. بعد یک لحظه شک کردم، واقعا در خواب اخلاق نداریم؟
در گذشته به نظرم میرسید در خواب اخلاق موضوعیت ندارد اما باید حواسم باشد اگر عملی را در خواب انجام میدهم نشانهای است بر افزایش احتمال انجام آن در بیداری. احتمال دزدی کردن من وقتی حتی تصورش هم از خاطرم نمیگذرد کمتر است تا وقتی که آن را تصور میکنم و نقشه احتمالی آن را در ذهنم میکشم. اینکه در خواب دزدی کنم هم چیزی است شبیه به همین.
این بار اما به نظرم رسید عمل من در خواب میتواند واقعا به خودی خود موضوعیت اخلاقی داشته باشد. شاید به این خاطر که چند وقت پیش بعد از گفتگویی با خودم فکر میکردم احساسهای انسان در خواب همانقدر واقعی هستند که احساسهایش در بیداری. حس ترسی که در خواب از سقوط کردن دارم همانقدر واقعی است که در بیداری. همچنین است خوشحالی، درد، لذت و مانند آن. بله تفاوتها کم نیستند مثلا علت به وجود آمدن حس را در خواب شاید واقعی ندانیم اما در خود حس به نظرم مشابه هستند. اگر در خواب کسی به من آسیب فیزیکی وارد میکند به نظرم حس درد واقعی است ولی علت آن را مانند دنیای بیداری نمیتوانم به یک عامل نسبت دهم یا خود آسیب وارد شده بعد از بیدار شدن یا در خوابهای بعدی وجود نخواهد داشت یا ماندگار نخواهد بود.
اما اخلاق هم میتواند در رؤیا موضوعیت داشته باشد؟ جوابم در ابتدا این بود که نه، در خواب من اختیاری ندارم و بنابراین مسئولیت اخلاقی موضوعیت ندارد. من تا حدی با ایرادهایی که به وابسته بودن مسئولیت اخلاقی به اختیار گرفته میشود آشنا هستم اما آنها را وارد نمیدانم و به نظرم اختیار لازمهی مسئولیت اخلاقی است.
در همین حین که مطرح بودن اخلاق در رؤیا را به بهانه نبود اختیار در ذهنم رد میکردم، به نظرم رسید که اصلا از کجا با اطمینان میگویم در رؤیا اختیار ندارم؟ باور به داشتن اختیار برای من بیشتر یک باور شهودی است (شبیه باور به وجود دیگران) که استدلالها در رد آن به نظرم یا درست نیستند یا قوتشان از باور شهودی من کمتر است (هرچند در مورد اختیار با جمعبندی خودم هنوز فاصله دارم). حالا فضای رؤیا چه تفاوتی دارد که آنجا اختیار نداشته باشم؟ اتفاقا بیشتر که فکر میکنم به نظرم در عالم خواب هم به اختیار خودم شهود دارم. شهودم شاید ضعیفتر باشد اما به نظرم دلیلش این است که جزییات خوابهایم معمولا کمتر در خاطرم میماند تا جزییات حادثهای که دیروز اتفاق افتاده. هنگام تأمل در مورد خوابی که دیدم تصویرها وضوح کمتری دارند. همچنین روند اتفاقات در بیشتر خوابهای من بسیار سریعتر از دنیای بیداری است و فرصت تصمیمگیری هم کمتر.
با این حال فعلا دلیل خاصی پیدا نمیکنم که با استناد به آن بتوانم بگویم در رؤیا هیچ اختیاری نداریم. به طور شهودی به نظرم خیلی هم خوب اختیار دارم. اگر شهود به اختیار را در عالم رؤیا هم تا حدی دارم و احساسات هم در آنجا به نظرم واقعی است چه تفاوت بنیادین دیگری این دو دارند که به استناد به آن بتوان گفت در یکی اخلاق موضوعیت دارد در دیگری نه؟
ابتدا شباهتهایی که برخی از مواردش را اشاره کردم به همراه برخی دیگر که به نظرم مهم و مربوط محسوب میشوند فهرستوار میآورم بعد به تفاوتها میپردازم.
شباهتهای رؤیا و بیداری
به لحاظ یک سری اصول منطقی و شرایط حضوری که من به عنوان یک انسان در این دو فضا دارم شباهتهای زیادی بین این دو دنیا وجود دارد.
- در هر دو جمع نقیضین محال است، دو دو تا چهار میشود.
- در هر دو اگر گیرنده حسی داشته باشم (مثلا چشم داشته باشم، یعنی در رؤیا کور نباشم) از محیط دادههای حسی دریافت میکنم و حداقل خود حسهایم واقعی است.
- شهودم به وجود خودم، دیگران، اینکه موجودی هستم دارای اختیار و برخی شهودهای دیگر از جمله شهود اخلاقی. شدت شهود شاید کمتر باشد.
- در هر دو، مکان، زمان، رنگ، شکل و … وجود دارد و درک میشود.
تفاوتها
تفاوتهای جدی رؤیا و بیداری من به نظرم این موارد است:
- رؤیا نسبت به بیداری خیلی بی سر و ته تر است. شروع و پایانش باز است. از یک جایی و وسط ماجرا آدم وارد ماجرا میشود و یک جا هم که باز خیلی وقتها وسط ماجرا است خارج میشود حداقل این طور به نظر میرسد (البته در خود رؤیا این کمتر به نظر میرسد). بیداری حداقل در ورود به نظر آدم از وسط ماجرا وارد نمیشود.
- رؤیا حداقل به نظر بسیار کوتاهتر از بیداری است و رؤیاهای متفاوت اکثرا منقطع هستند (بله من رؤیای سریالی و حتی تکراری داشتهام. برای همین گفتم اکثرا). بیداری را هم خواب قطع میکند اما صبح ادامه شب قبل پی گرفته میشود.
- در رؤیا اتفاقات روی دور تند هستند و بازههایی که در آن باید صبر کرد یا حوصله سربر هستند کمتر پیش میآید.
- عاملیت خودم. یعنی عملی را که در عالم رؤیا انجام میدهم به همان خودی نسبت بدهم که هنگام بیداری اگر عملی انجام میدهم به آن نسبت میدهم. اگر هم نسبت بدهم به همان راحتی که در دنیای بیداری نسبت میدهم نیست.
- “دیگری”. آیا من و دیگری در عالم خواب وجود دارد یا من و من است؟ یا اصلا رابطهی دیگری؟ با فرض اینکه من و دیگری در عالم خواب وجود دارد به نظر “دیگری” در عالم بیداری امتداد پیدا نمیکند هر چند که فردی مشابه آن وجود داشته باشد.
نگاه یکی دو سال اخیر من به ارزشهای اخلاقی شهودی است. یعنی همانطور که به یک حالت خاص میگویم گشنگی به نوعی از کارها هم میگویم غیر اخلاقی. به طور مثال در شرایط متداول آسیب رساندن به افراد غیر اخلاقی است و دلیل اصلی من ارجاع به شهودم است. همچنین اشاره کردم که به نظرم شهود اخلاقی در دنیای خواب و بیداری وجود دارند و مشابه هم هستند.
برای موضوعیت پیدا کردن اخلاق و قبل از آن حتی اختیار لازم است که عاملیت وجود داشته باشد پس اگر باور داشته باشیم در رؤیا اصلا عاملیتی وجود ندارد صحبت از اخلاق منتفی است. من اما باور دارم که در خواب عاملیت داریم آن تفاوتی هم که اشاره کردم منظورم امکان اینهمان دانستن یا نوعی رابطه بین عاملیت عالم رؤیا و بیداری بود.
تا اینجا آنچه میتوان گفت این است که در دنیای خواب اخلاق موضوعیت دارد. ارزشهای اخلاقی، اختیار، عاملیت به عنوان شرطهای لازم در عالم رؤیا هم وجود دارند. اما نوع رابطهی عاملیت میان دنیای بیداری و خواب تعیینکننده محل نشستن بار مسئولیت اخلاقی است.
اگر عاملیت دنیای خواب را جدا از بیداری در نظر بگیریم مسئولیت اخلاقی هم متوجه عامل دنیای خواب است. گویی در خواب در حال مشاهده ماجرایی هستم که در آن با یکی از عاملها اشتراکات بسیاری دارم چه در شکل ظاهری چه در باورها، ارزشها، خاطرات ولی در نهایت در عاملیت جدا هستیم. آن عامل تصمیمهایی میگیرد و کارهایی میکند که به لحاظ اخلاقی قابل قضاوت هستند ولی مسئولیتش هم متوجه خود آن عامل است و به من ربط مستقیم ندارد. ربط شاید در همین حد باشد که او از بسیاری به من نزدیکتر است و همدلی من با او راحتتر است.
اگر عاملیت دو دنیا را یکی فرض کنیم آنگاه مسئولیت اخلاقی متوجه یک عامل است که بین دنیای خواب و بیداری این عامل مشترک است. در صحبتهای روزانه میگوییم که در خواب فلان کار را کردم یا فلان چیز را دیدم. اگر منظورمان واقعا همین من الان است یعنی عاملیت را یکی میگیریم. اما با این فرض اگر قولی میدهیم که در آن هر دو دنیا را لحاظ کردیم آنگاه باید طوری عمل کنیم که اگر در این دنیا آن قول را میدادیم عمل میکردیم.
من در رأی به چگونگی رابطه عاملیت بین عالم رؤیا و بیداری مردد هستم. برای من یکی بودن عاملیت خود ۱۰ سال پیشم با امروز هم محل شک جدی است. منِ در عالم رؤیا از جهتهایی از منِ ۱۰ سال پیش به منِ بیداری نزدیکتر است از تعدادی جهت هم دورتر. در نهایت اما با وجود تردید جدی، فعلا باورم یکی بودن عاملیتها است.
مسئله “دیگری” در رؤیا نه در خود موضوعیت داشتن اخلاق بلکه در قضاوتهای اخلاقی تعیین کننده است بنابراین چون مسأله اینجا خود موضوعیت داشتن اخلاق است به آن نمیپردازم ولی “دیگری” در رؤیا هم موضوع جالبی است.
این آسیبی که من در خواب زدم غیر اخلاقی بود چون اولا اخلاق در خواب هم موضوعیت دارد. دوما در آن موقعیت باور داشتم که دیگریای در مقابلم هست که درد و رنج را احساس میکند حقوق انسانی دارد و با این حال او را زدم. اینجا نظرم در مورد اینکه چرا به قسمت اول باور دارم را نوشتم. قسمت دوم هم اما و اگرهایی دارد که در این نوشته در مورد آن چیزی نگفتم. شاید در نوشتهای دیگر.