با یک اعتراف شروع میکنم. من به بستن کمربند ایمنی در سطح داخل شهر خیلی پایبند نیستم. از جمله به این دلیل که فکر میکنم داخل شهر به دلیل ترافیک و موارد دیگر عموما اصلا سرعت آنچنانی نمیتوان داشت که بستن کمربند لازم باشد. از طرفی پایبندی به قانون را به طور کلی و حتی در مواردی که فکر میکنم قانون درست نیست، به لحاظ اخلاقی لازم میدانم. مگر در موارد خاص.
خلاصه که هر وقت کمربند را نمیبندم یک درگیری ذهنی در گوشهی ذهنم دارم. وقتی میبندم و در ترافیک هستم هم باز همینطور. این درگیری مضاعف میشود وقتی سوار ماشینی میشوم که برای نبستن کمربند بوق میزند و نمیتوان صدایش را ساکت کرد یا تنظیم کرد که اصلا هشداری ندهد. اینجا به نظرم میرسد به آزادیام در پایبندی به قانون هم خدشه وارد میشود.
مشکل دیگری هم با قانون بستن کمربند ایمنی دارم. به چه حقی قانون میتواند من را مجبور به محافظت از خودم کند؟ قانون بستن کمربند با ایدهی خام من از قانون مطابقت ندارد. درک مبتدیانه من از قانون، مجموعه قواعدی است با هدف برقراری نظم عمومی، توزیع عادلانه منابع و جلوگیری نقض حقوق اعضای جامعه توسط بقیه اعضا. مثلا قانون سبقت از سمت چپ یا چراغ قرمز از نظر من جنبه نظم عمومی پررنگی دارند. قانون منع سرقت، حداکثر سرعت، جنبه جلوگیری از نقض حقوق اعضای جامعه توسط بقیه. اما در قانون بستن کمربند ایمنی به نظرم هیچکدام از جنبهها در آن جدی نیست. اجباری است به محافظت از خود.
دوباره تأکید کنم این درک احتمالا خام من است. من مطالعهای در حوزه قانون و قانونگذاری نداشتهام. کلیت این نوشته هم البته وابسته به درک درست از قانون نیست.
محافظت اجباری از خود
قانون کمربند ایمنی، کلاه ایمنی برای موتورسیکلت و برخی قوانین مشابه گویی به جای خود شخص تصمیم میگیرند از او محافظت کنند. شخص را مجبور میکنند به نفع خود کاری بکند، مثل اجبار به گذاشتن کلاه هنگام سوار شدن موتور. نقض برخی آزادیها یا حقوق (تا حدی) برای محافظت از حقوق دیگران به نظرم معقول است. اما نقض آزادی من برای محافظت از جان خودم آن هم به تشخیص کسی جز خودم حداقل در مورد کمربند ایمنی به نظرم درست نمیآید.
به طور مثال فرض کنید دولت قانونی تصویب میکرد تا شهروندانی که روزانه کمتر از مقدار مشخصی پیادهروی کردند یا میوه خوردند جریمه شوند. صرف نظر از امکان اجرایی به نظر من این قانون تجاوز به آزادیهای شخصی شهروندان است. در نگاه اول این مثال حتی به نظر خودم هم اغراق شده آمد. اما دقیقتر نگاه کنیم کمربند ایمنی هم اینطور نیست که با هر بار بستن جان فرد را نجات دهد. بلکه در یک نگاه بلند مدت احتمالِ خطرهایِ آسیبِ تصادفِ رانندگی (نه لزوما مرگ) را کمتر میکند. به خصوص اگر از رانندگی داخل شهر صحبت کنیم. با این توضیح به نظرم مثال پیادهروی و میوه خوردن آنقدرها هم با کمربند ایمنی فاصله ندارد و میتوان تا حدی تناظر برقرار کرد.
اکثریت و تصویب قانون شخصی
اینکه اکثریت مردم چنین قانونی را تصویب کردهاند هم به نظرم چیزی از ایراداتی که گفتم کم نمیکند. همانطور که اکثریت حق ندارند تصمیم بگیرند من ناهار چه چیزی بخورم. حق ندارند من را مجبور به محافظت از خود یا پیگیری سبک زندگی سالمتر بکنند. به نظرم حتی اگر بتوان نشان داد که این قانون در نهایت دارای خیر جمعی است هم اکثریت حق ندارند چنین تصمیمی بگیرند.
کم شدن هزینههای دولت
شاید گفته شود با بستن کمربند ایمنی و کمتر شدن احتمال آسیب در تصادفها مقدار قابل توجهی در هزینههای دولت صرفهجویی میشود. در جواب اشاره کنم که اولا مطمئن نیستم هزینههای تصادفهای شهری آنچنان بالا باشد. تصادفهای بین شهری شاید. دوم هم اینکه خب هزینهاش را بگیرد یا راه دیگری پیدا کند. صرفهجویی در هزینهها دلیل قابل قبولی بر تحدید آزادی شهروندان نیست. خود اجازه دادن به دولت برای چنین قوانینی یعنی تحدید آزادی شهروند برای منفعت شخص خودش نه دیگری به نظرم میتواند سرآغازی باشد بر دخالتهای بسیار بیجای دیگر. نمونهاش را در جمهوری اسلامی میبینیم که گاهی برای دفاع از حجاب اجباری به قانون کمربند استناد میکنند.
شاید در پاسخ گفته شود این رویکرد در برخی قوانین دیگر که مورد قبول همه و شاید خود من هم هست وجود دارند. قانون بیمه ماشین و بیمه کارمندان از جمله به نظرم میرسد. در پاسخ خواهم گفت که از جزییات این قوانین در ایران و دنیا اطلاعی ندارم اما شاید این قوانین الزاما مصداق حفاظت اجباری از خود نباشند بلکه مصداقی باشند بر حفاظت دیگر شهروندان از من. به جز قانون بیمه به چند مورد دیگر هم در ادامه نوشته اشاره خواهم کرد.
قیممآبی
آنچه تا اینجا گفتم بیشتر شامل استدلالهایی بود پرداخته شده توسط خودم. نه اینکه لزوما خودم به آن رسیده باشم. بلکه مسألهی شخصیای بود که به آن فکر میکردم و در گفتگوهای خودم یا دیگران تا حدی پیگیری میکردم. مطالعه مشخص در مورد آن نداشتم.
در چند سال اخیر متوجه شدم که آنچه من را درگیر کرده مسألهای است که زیل عنوانی به نام قیممآبی (Paternalism) طرح میشود. قیممآبی یعنی محدود کردن آزادی یک فرد به دلیل مصلحتش. صفحه ویکیپدیای فارسی آن بسیار مختصر است (امیدوارم خودم کمی به آن اضافه کنم) اما صفحه ویکیپدیای انگلیسی به نظرم توضیحات خوبی داده.
به نظرم قانون اجبار به بستن کمربند ایمنی یا جریمه کردن فرد در صورت نبستن کمربند ایمنی مصداق یک قانون قیممآبانه است. در اینجا دولت برای حفظ جان یا سلامت فرد (مصلحت) رفتار خاصی را مجازات میکند (محدود کردن آزادی). اینجا دو سؤال میتوان مطرح کرد:
- آیا دولت مجاز به تصویب و اجرای قوانین قیممآبانه است؟ اگر بله حدود آن کجاست؟
- اگر دولت مجاز به تصویب و اجرای قوانین قیممآبانه است، آیا قانون کمربند ایمنی اجباری در محدوده مجاز قرار میگیرد؟
من بعد از آشنایی با قیممآبی کمی در مورد آن و دو سؤال بالا مطالعه کردم. ۴ مقاله و مدخل استفورد که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد به نظرم به خوبی مسأله را توضیح دادهاند و در برخی نویسنده توضیح داده از چه موضعی دفاع میکند و چرا.
- مقاله Legal Paternalism (قیممآبی قانونی) از JOEL FEINBERG
- مقاله Seat Belt Mandates and Paternalism (کمربند اجباری و قیممآبی) از Jessica Flanigan
- مقاله Paternalism (قیممآبی) از Gerald Dworkin
- مقاله Moral Paternalism (قیممآبی اخلاقی) از Gerald Dworkin
- مدخل قیممآبی در دانشنامه استنفورد
اگر فرصت شد سعی میکنم خلاصه آنچه این چند مقاله و مدخل گفتهاند را در نوشتهای جدا بنویسم.