پاس داشت زبان فارسی، انگلیسی در ذهن

قبل‌ها اگر فردی در صحبت‌هایش از یک حدی بیشتر از کلمات انگلیسی استفاده می‌کرد به نظرم نازیبا می‌آمد. شاید چون از گوینده حس تبختر می‌گرفتم. و البته بعد از مدتی این برداشت حس تبختر از بین رفت. زمانی برای خودم هم مهم نبود که از کلمات انگلیسی لابلای حرف‌هایم استفاده کنم. زبان وسیله‌ای است برای انتقال مفاهیم، اگر منظور منتقل می‌شود دیگر اینکه آن وسط برخی کلمات انگلیسی بوده چه اهمیتی دارد؟ هان؟ این دنبال بازی دیگر چیست؟ غربی‌ها جلوتر هستند مفاهیم و کلمات را می‌سازند حالا ما این وسط بیفتیم دنبال اینکه برای اصطلاحات آن‌ها جایگزین مناسب پیدا کنیم. اصلا زبان راه خودش را می‌رود. تکامل آقا جان تکامل، آنی که بهتر باشد می‌ماند. مدتی بعد نظرم برگشت و اتفاقا به استفاده از معادل‌های فارسی مناسب و در کل تا حدی پاس داشت زبان فارسی برایم اهمیت پیدا کرد.

ادامه ی مطلب

لالْ بازی، ناتوانی زبان یا ناتوانی زبانِ من

ناتوانی زبان

چند سال پیش به این نتیجه رسیده بودم که زبان جایی که واقعا باید خودش را نشان بدهد و به درد بخورد. به هیچ کاری نمی‌آید. آن شرایطی که نیاز داری غیر فیزیکی‌ترین چیزها را بازگو کنی، می‌بینی کلمه یافت نشود. همانجا که می‌تواند ارزشمندترین لحظه را رقم بزند، از انجام آن عاجز است.

خُب بستن آن دَر یا اینکه گرسنه‌ام را با اشاره، ادا و اطوار هم می‌توانستم بگویم. از زبان انتظار داشتم آنچه نشان دادنی نیست را نشان بدهد. می‌دانم در معنای اعم کلمه اشاره و … هم به نوعی می‌توانند زبان باشند. اینجا منظورم زبان به معنای خاص آن است. کلمه‌ها، جمله‌ها.

ادامه ی مطلب