آنچه من از اغراق میفهمم چیزی از جنس توجیه است. اگر فردی از شرکت سابقش با اغراق بد میگوید درواقع درحال توجیه کردن خروج یا اخراجش است. در موارد سادهتر اگر من در تعریف ماجرایی اغراق میکنم در حال توجیه این هستم که ماجرا از آنچه در واقع اتفاق افتاده جذابتر و شنیدنیتر است. ادعا نمیکنم که حقیقت به صورت مطلق در دسترس است یا میتوان حقیقت را بدون کم و کاست انتقال داد ولی در اغراق، بیان حقیقت در اولویت نخست قرار نمیگیرد و در شرایطی، اصلا شاید در اولویت نباشد. صرفا از آن آگاهانه یا ناآگاهانه به عنوان وسیلهای برای اهداف خودمان استفاده کنیم.
در این نوشته میخواهم از نتایج اغراق در بیان تاریخ بنویسم به طور مشخص فکر میکنم ما در بیان تاریخ جنگ ایران و عراق، تاریخ قبل از انقلاب و ابتدای آن، تاریخ دین اسلام و ادیان دیگر اغراق کردهایم. اینگونه اغراقها باعث میشود ما اطلاعات ناقصی داشته باشیم یا حتی نتیجهگیریهایمان درست نباشد و بنابراین در آینده هم بر مبنای این اطلاعات تصمیمات اشتباهی خواهیم گرفت، مشکلات دیگری هم به دنبال دارد. اگر پس از مدتی این بزرگنماییها مشخص شد، که معمولا گذشت زمان به این موضوع کمک میکند. واکنش مردم اغراقی دیگر در جهت عکس خواهد بود در واقع یک اشتباه دیگری درمقابل اشتباه قبلی قرار میگیرد. اغراق، اغراق میآورد.
مثلا در مورد همین جنگ ۸ سال الان که تقریبا ۳۰ سال از آن میگذرد، کار جدی برخی مورخان به همراه کتابها و مصاحبههای جدید در حال مشخص کردن اشتباهات (که عموما از جنس بزرگنمایی هستند) روایتهای قبلی هستند و همان واکنشی که گفتم در حال شکلگیری است اگر تا دیروز گفته میشد صدام و آمریکا و … علت شروع جنگ بودند. امروز برخی خود ایران را مقصر شروع جنگ معرفی میکنند. اگر تا دیروز از سپاه و بسیج به عنوان نیروی بسیار ارزشمند و تعیینکننده نام میبردند. امروز اشتباهات و بیتجربگیشان را برمیشمرند و بسیاری اگرهای دیگر.
از همین جنس موارد در مورد دیگر موضوعاتی که شمردم هم وجود دارد. شاید تأکید برخی بر روی کوروش و تاریخ قبل از اسلام ایران به دلیل تأکید بیش از حد برخی روی تاریخ پس از اسلام ایران باشد. امیدوارم پاسخ نسل ما در مقابل اشتباهات نسلهای گذشته اشتباه دیگری نباشد چرا که ممکن است فرصتی برای نسل بعد نماند که از سنتز این تزها و آنتیتزها به روایتی متمایلتر به حقیقت برسد.