آموزش و پرورش برای من تقریبا از سالهای سوم راهنمایی و اول دبیرستان مسألهی جدیای شد. وقتی مشکلاتم با نظام آموزشی از یک حدی بیشتر شد، شروع کردم به زیر سؤال بردن کل ماجرا. نظام آموزشی به خصوص در ایران به نظرم خیلی مزخرف میآمد و از همان وقت به بهانههای مختلف به این مسأله فکر میکردم و اگر مطلب جالبِ مرتبطی میدیدم، میخواندم. گذشت تا امروز که تا جای ممکن از نظام آموزشی بیرون آمدهام و آموزش و پرورش مسأله اصلی من نیست، صرفا جزو آن مسائلی است که به خاطرش بدبختیهای زیادی کشیدهام و خود مسأله هم برایم حل نشده. اول راه اندازی وبلاگ قصد داشتم همراه با پیگیری جدی این موضوع در وبلاگ هم در موردش سری مطالبی بنویسم، اما خب فعلا از لیست مسائل اولویتدار من خارج شده و در حد یک موضوع مورد علاقه هست.
یک سری یادداشتهایی از گذشته داشتم که به نظرم میتوانند قسمتی از چهارچوب موضوع را بسازند، گفتم آنها را اینجا بیاورم. شاید بعدا ادامه دادم. بنابراین این نوشته از جنس یادداشت خواهد بود، انسجام و پرداخت کافی ندارد.
مطالب این نوشته اکثرا شامل یادداشتهایم از کتاب نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش از میرعبدالحسین نقیب زاده است. یکی از کتابهای مقدماتی خوبی بود که در این زمینه خواندهام.