تا جایی که میدانم و شنیدهام طبق نظر علمای شیعه تقلید در اصول دین جایز نیست. اما در احکام و موضوعات دیگر تقلید نه تنها جایز است بلکه برای فرد غیر مجتهد تقلید از یک مرجع با شرایط مشخص واجب است. تقلید یعنی اعتماد و پیروی از یک مجتهد عالم. وقتی گفته میشود نباید در اصول دین تقلید کرد پس هر مسلمان باشد باید به درجهای از اجتهاد در موضوع این اصول برسد تا بتواند درستی آنها را تشخیص دهد، مثلا بتواند برخی از آنها را اثبات کند یا نشان دهد وزن استدلالها در اثبات آن از استدلالهایی که آن را رد میکند سنگینتر است.
برای خودِ تقلید کردن هم نمیتواند تقلید کرد چون به استدلال دوری میافتیم و به همین دلیل برای جواز تقلید نیاز به دلیل داریم. اجتهاد در فقه شرایطی دارد مانند:
- نیاز به مجهز شدن به دانشها و مهارتهای متعدد مانند زبان عربی، علم رجال، حدیث و …
- نیاز به تحقیقات جدی و رسیدن به نظر خود
- و موارد دیگر
با توجه به این شرایط دلایلی آورده میشود برای جواز تقلید. چند مورد از این دلایل که من شنیدهام:
رسیدن به اجتهاد به زمان و تلاش زیادی احتیاج دارد، مثلا خودتان ببینید همین دو مورد اول چقدر زمان و تلاش میخواهد پس به نظر رسیدن به اجتهاد در کنار داشتن تخصص و کار در حوزه دیگر ساده نیست. جامعه در علوم و کارهای دیگر عقب میماند و احتمالا نیازهای دیگر ما به خوبی رفع نخواهد شد و دلیل دیگر اینکه اصلا به این تعداد مجتهد نیاز است؟ نوعی دوباره کاری نمیشود؟ در کنار این موارد این نکته هم ذکر میشود که در قرآن و احادیث هم اجتهاد فقهی برای همه افراد لازم نشده.
حالا اگر از همین زاویه به اصول دین نگاه کنیم متوجه میشویم برخی از دلایل گفته شده برای تقلید در احکام دین در اصول دین هم پابرجاست. اگر قبول کنیم اصول دین و گزارههای آن، فلسفی است و بنابراین زیرمجموعه فلسفه قرار دارد و من هم اینطور فکر میکنم. در نتیجه تحقیق در اصول دین یک تحقیق فلسفی خواهد بود. حال مشخص میشود در اینجا هم با دانشهای متعددی سر و کار داریم.
از آنجایی که آثار فلسفی به تعداد کافی به فارسی ترجمه نشدهاند، کتابهای جامع در همین حوزه فلسفه دین کم است. امکان رجوع به استاد و کلاس هم تا دوره دانشگاه تقریبا وجود ندارد. پس احتمالا ابتدا برای ورود به فلسفه باید زبان انگلیسی را در حد خواندن کتابهای فلسفی بلد باشیم. بالاخره غرب در حال حاضر در فلسفه مانند اکثر حوزههای دیگر پیشتاز است و کتابها عموما به این زبان نوشته شده و میشوند. کتابهای آلمانی و فرانسوی هم اغلب به انگلیسی ترجمه میشوند. اگر فرد بخواهد آثار فیلسوفان مسلمان را هم به طور جدی مطالعه کند احتمالا زبان عربی هم مورد نیاز باشد. پس از این پیشنیازها به خود فلسفه میرسیم که خودش زیرشاخههایی دارد با ریزهکاریهای فراوان و لازم است که زیرشاخههای مرتبط با اصول دین مطالعه شود. حالا به اینها اضافه کنید مرحله تحقیق و پژوهش، تلاش برای اجتهاد و رسیدن به نظر شخصی. به نظرم به اندازه کافی مشخص است که چقدر به زمان و کار جدی نیاز داریم.
پس چرا در اصول دین مجوز تقلید داده نشده؟ من دو دلیل در پاسخ به این سوال دیدهام:
- اصول دین نوعی جهانبینی شخص است و جهانبینی تقلیدی نیست.
- در قرآن و احادیث اشاره شده که هرکس خودش باید به اصول دین برسد.
حالا چه کنیم؟ از طرفی با نظام آموزشی مواجه هستیم که علاوه بر ناکارآمدی اصلا تا ۱۸ سالگی به این موضوع نمیپردازد و اگر خودمان مطالعاتی نداشته باشیم تازه از ۱۸ سالگی موضوعی به این گستردگی را باید از صفر شروع کنیم در عین حال در این سن با مشکلات دیگری نیز مواجه خواهیم بود. حداقل از جمهوری اسلامی که به نظر قبول دارد که اصول دین تقلیدی نیست، انتظار میرود قبل از تدریس دروس دیگر حتی دین، قرآن و احکام دروسی مربوط به این موضوع قرار دهد. همانگونه که از ابتدا ریاضیات آموزش داده میشود و ما از جمع و تفریق ساده حرکت میکنیم تا به مشتق و انتگرالگیری برسیم. مسیری مشخص شود تا بتوانیم به جهانبینی خودمان برسیم یا حداقل فاصلهمان با اجتهاد کمتر شود.