قیم‌مآبی و کمربند ایمنی اجباری

با یک اعتراف شروع می‌کنم. من به بستن کمربند ایمنی در سطح داخل شهر خیلی پایبند نیستم. از جمله به این دلیل که فکر می‌کنم داخل شهر به دلیل ترافیک و موارد دیگر عموما اصلا سرعت آنچنانی نمی‌توان داشت که بستن کمربند لازم باشد. از طرفی پایبندی به قانون را به طور کلی و حتی در مواردی که فکر می‌کنم قانون درست نیست، به لحاظ اخلاقی لازم می‌دانم. مگر در موارد خاص.

خلاصه که هر وقت کمربند را نمی‌بندم یک درگیری ذهنی در گوشه‌ی ذهنم دارم. وقتی می‌بندم و در ترافیک هستم هم باز همینطور. این درگیری مضاعف می‌شود وقتی سوار ماشینی می‌شوم که برای نبستن کمربند بوق می‌زند و نمی‌توان صدایش را ساکت کرد یا تنظیم کرد که اصلا هشداری ندهد. اینجا به نظرم می‌رسد به آزادی‌ام در پایبندی به قانون هم خدشه وارد می‌شود.

ادامه ی مطلب