کتاب گفتهها و ناگفتهها از محمد اسلامی ندوشن را تازه تمام کردم. کتاب شامل مصاحبههایی است که از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۷۵ با ایشان شده. آشنایی من با آقای ندوشن از کتاب ایران را از یاد نبریم شروع شد و بسیار تازه است. در آن کتاب در درجه اول مجذوب نثرشان شدم، در درجه دوم دغدغههایشان. بعدا فهمیدم، اصلا نثر و نوشتن را انتخاب کردهاند. مدت کمی بعد از خواندن ایران را از یاد نبریم، در کتابخانه چشمم به گفتهها و ناگفتهها افتاد و آن را به امانت گرفتم. البته چون شامل مصاحبهها بود، به اندازه کتاب قبلی لذت نداشت ولی همچنان بعضی دیدگاهها جذاب بود.
همزمان با خواندن کتاب ایران را از یاد نبریم نام ایشان را جستجو کردم ببینم اصلا هنوز زنده هستند، که دیدم بله همچنان حضور داشته و مشغولند. به یک مصاحبه جدید هم از ایشان برخوردم، مربوط به فروردین سال ۱۳۹۱، کنجکاو شدم آن را بخوانم؛ ببینم چقدر تغییر کردهاند، همچنان امیدوار به ایران هستند یا نه. در دهه ۱۳۳۰ گفته بودند:
«ما فرزندان کنونی ایران موهبت آنرا یافتهایم که در یکی از دورانهای رستاخیز این کشور زندگی کنیم، این هم موهبتی است و هم مسؤلیتی گران بر شانه ما مینهد. نخستین نشانه توجه باین مسؤلیت آنست که امیدوار بمانیم و صبور باشیم» – از کتاب ایران را از یاد نبریم.
در مورد اینکه هنوز امیدوار هستند یا نه و سرنوشت دوران رستاخیزمان چیزی دستگیرم نشد خیلی مصاحبه آن سمتها نرفته بود.
نکتهای که هم در این مصاحبه که در سال ۱۳۹۱ انجام شده دیدم هم در دیگر مصاحبهها از سال ۱۳۴۴، سؤالهای تکراری بود. با اینکه ایشان تمایل ندارند به حرفهای تکراری بپردازند(این را از پاسخهایشان به سؤالات میگویم)، در این مصاحبهها بارها سؤالهای تکراری پرسده شده بود. ایشان برخی را به دلیل تکراری بودن جواب ندادند، برخی را هم پاسخ گفته.
مصاحبههای قدیمی بارها سؤال تکراری از او پرسیدهاند، چندین بار از زندگی و دوران کودکی او پرسیدهاند در صورتی که ایشان سه جلد کتاب(روزها) در مورد کودکی خود دارد. بارها پرسیدهاند چرا شعر را رها کردهای، نظرت درمورد شعر نو چیست. حالا قدیمیها را رها کنیم در سال ۱۳۹۱ چرا دوباره اینها را میپرسید؟ چرا دوباره میپرسی چرا شعر را رها کردی؟ اصلا یکی از مصاحبههای گذشته را بگذارید یا ارجاع بدهید تا آنها که نمیدانند بخوانند. این همه سؤالهای جدید میتوان پرسید. اینها را میگویم چون در مورد بقیه افرادی که دنبال میکنم همین را میبینم. آخر مصاحبه هم میگویند فرصت برای بسیاری از سؤالها نشد، خب تکراریها را نپرس. الان که به راحتی آرشیو مصاحبهها در دسترس است، در مورد ایشان که اصلا کتابی چاپ شده، اگر مصاحبه کننده آنها را خوانده و میداند چرا دوباره تکرار میکند؟ اگر نخوانده که بدتر.