هنوز ۲ هفته نگذشته که از رکس نوشتم(+)، اینکه شهریور ماه او را گرفتیم و حالا با او بیشتر خوش میگذرد. همانجا هم گفتم که گویا چند روزی هست که حالش خوب نیست. بعدا مشخص شد حین نوشتن آن نوشته در واقع رکس مرده بوده و من خبر نداشتم. رکسی که شنبه همان هفته کنارش بودم و سوارش شدم، گویا پنجشنبه شب مرده و من ۳ روز بعد یعنی یکشنبه باخبر شدم.
بله فکر نمیکردم به این زودیها برود، امیدوار بودم بهار و تابستان سال بعد را هم با او بگذرانیم، ولی دنیا هم قراری با من نگذاشته که با افکار من خودش را هماهنگ کند.
ولی خب در همین چند ماه هم کم سوارش نشدم، حسرتی بابت گذشته اذیتم نمیکند. با او دوباره مزه اسب سواری را چشیدم و به گمانم فرد دیگری شدم.