معمولا بعد از اینکه کتابی را خواندم یک بار دیگر هم یک مرور میکنم و یادداشت برمیدارم. بعد از آن سعی میکنم از شر کتاب راحت بشوم. مثلا به اعضای خانواده، دوستان و آشنایان میدهم و اگر آنها نشد، انبارشان میکنم. این نکته به همراه قابل توجه بودن هزینه کتاب باعث شد به دنبال کتابخانه یا خرید کتابهای دسته دوم و فروش کتابهای خودم باشم. یعنی کتابهایم یک جور قابلیت تبادل پیدا کنن و الان دو سالی هست که دیگر انبار نمیکنم، کتابها را کتابخانهی محل مدهم.
اولین جایی که حین گشتن پیدا کردم مرکز تبادل کتاب بود. ولی بعد از دو بار امتحان کردم فهمیدم خیلی به درد من نمیخورد. اولین ایرادش این بود که، خیلی از کتابهایی که میخواستم را نداشت، بعضیها را هم که در جستجوی اینترنتی اعلام میشد موجود است، میرفتم و موجود نبود. شاید الان بهتر شده باشد چون یک سالی هست که به آنجا سر نزدهام. ایراد دیگر دسترسی سختش بود. تبادل کتاب در چهار راه ولیعصر قرار دارد که جای شلوغی محسوب میشود و با اینکه چند قدم با مترو فاصله دراد، حمل کتابها و رفت و آمد به آنجا برای من سخت بود.
دنبال کتابخانه میگشتم بعد از دوران مدرسه که از کتابخانه به نسبت خوب آن استفاده میکردم، دیگر به کتابخانه نرفته بودم. شنیده بودم در نزدیکی ما کتابخانه هست، اما همیشه فکر میکردم که کتابخانه خوبی نمیتواند باشد و اکثر کتابهایی که میخواهم را نخواهد داشت. در ضمن، با اینکه نزدیک بود فکر میکردم هر دفعه باید بروم ببینم فلان کتاب را دارد یا نه. فکر نمیکردم سیستم جستجویِ اینترنتیِ خوبی داشته باشد.
ادامه ی مطلب