هر از چندی در آمریکا تیراندازی گستردهای اتفاق میافتد و تعدادی هم کشته میشوند. چند وقت پیش هم این اتفاق افتاد و در خبرها آمد. مجوز داشتن اسلحه در آمریکا و بحثهایی که بعد از هر یک از این تیراندازیها برای اعمال محدودیت روی داشتن اسلحه شکل میگرفت کلا برای من جالب بود.
این دفعه کمی پیگیرتر شدم. مطالب بیشتری خواندم، بحثهایی که شکل میگرفت را تا حدی پیگیری میکردم. یک سری مطلبهای جدیتر را هم در Pocket ذخیره کردم تا بعدا بخوانم. بالاخره آنها را هم خواندم. در نهایت تصمیم گرفتم از یک جایی جلوتر نروم و موضوع را فعلا ببندم. گفتم تا حدی برداشتهایم تا حال حاضر را اینجا بنویسم. اول چند نکته ابتدایی را اشاره کنم:
تاریخ نسبتا طولانی
کنترل سلاح و سیاستهای مربوط به سلاح تاریخ طولانیای در آمریکا دارد (حدود ۲۵۰ سال). کافی است نگاه به صفحه سیاستهای اسلحه در ویکیپدیا بیندازید.
جنبه نمادین برای شهروندان آمریکا
در طول تاریخ به نظر جنبههای مختلفی هم به آن اضافه شده. یک جنبه جالب آن برای من حالت نمادین پیدا کردنش بود. انگار برای شهروند آمریکایی حق داشتن اسلحه یک حالت نمادینی از آمریکایی بودن، داشتن آزادی و مانند آن دارد. دیگر جنبه آن که بیشتر شنیده بودم جنبه اقتصادی بود. تعداد اسلحههای فروخته شده در آمریکا از جمعیت آمریکا بیشتر است.
شهروندان آمریکا مخالف ممنوع شدن حق داشتن اسلحه به صورت کلی
به نظر شهروندان آمریکا موافق ممنوع شدن حق داشتن اسلحه برای عموم به طور کلی نیستند. بلکه اختلاف نظر اعمال محدودیتها است (تشدید محدودیت، کم کردن محدودیت، ادامه روند فعلی).
بحث نسبتا زیاد در حوزه عمومی
بحث و گفتوگوهای بسیاری این سالها در خصوص حق داشتن اسلحه و کنترل آن در حوزه عمومی شکل گرفته. کافی است gun control را در گوگل و یوتیوب جستجو کنید. بحثهای زیاد و پر شدن در اینترنت یک ایرادی دارد و آن است که چیزی که در جستجوها بیشتر پیدا میشود استدلالها و بحثهای تکراری است. استدلالهای متفاوت، جدید و کمی جدی و عمیقتر در زیر استدلالهای پربازدید و متداول گم میشوند. آمدن یک مسأله به حوزه عمومی به صورت گسترده علاوه بر مزایای قابل توجه این مشکلات را هم دارد.
اهمیت دادهها و تحلیلهای آماری
به نظرم دادهها و تحلیلهای آماری در این موضوع خیلی تعیین کننده هستند ولی من دادههای آماریای که سخت بتوان به آن خدشه وارد کرد در برخی قسمتها کم دیدم. مثلا در اینکه داشتن اسلحه چقدر در دفاع از خود اثر داشته و مورد استفاده قرار گرفته، داده آماری درست حسابی ندیدم. پیگیری و مطمئن شدن از دادههای آماری در این حالت که خیلی توافق روی آن وجود ندارد سخت و وقتگیر است. این یکی از دلایلی بود که تصمیم گرفتم در این موضوع از حدی جلوتر نروم. یکی از موارد جالب در آمارها برای من این بود که گویا آزادی اسلحه نسبت مستقیم و جدیای روی میزان خودکشی افراد دارد.
نظر من به طور کلی
در نهایت به نظر من شهروندان به طور کلی حق داشتن اسلحه را دارند. و البته با گذاشتن یک حدی از محدودیتها روی آن (مانند نداشتن سوء سابقه، الزام به آموزش کار با اسلحه) هم موافقم.
خلاصه/ترجمه مناظره هیومر و دگرازیا به تقریر هیومر
به نظرم استدلال معقولی که در دفاع از حق داشتن سلاح میشود، حق دفاع از خود و داشتن آزادی است. یکی از استدلالهای خوبی که دیدم نوشتهی مایکل هیومر بود در وبلاگش. در ادامه میخواهم خلاصه/ترجمهای از استدلال او را بیاورم. نوشته او به گفته خودش تقریری است از مناظرهای که با دیوید دگرازیا داشته.
حق داشتن اسلحه
۳ موقعیت فرضی:
موقعیت اول
قاتلی به زور وارد خانهی فردی میشود تا قربانی را بکشد. فرد دیگری در خانه که او را همدست مینامیم، قربانی را نگه داشته و مهار میکند در حالی که قاتل به قربانی چاقو میزند تا بمیرد.
حکم شهودی: کار همدست بسیار غلط است. در حدی که میتوان آن را با قتل قابل مقایسه دانست.
توضیح: همدست خودش را شریک قتل میکند. جلوگیری از اینکه کسی بتواند از یک کار غلط جلوگیری بکند به لحاظ اخلاقی قابل مقایسه است با انجام دادن آن کار غلط.
در اینجا جلوگیری از فرار کردن قربانی که فرار کردن اینجا جلوگیری از کشته شدن است.
موقعیت دوم
مانند موقعیت اول با این تفاوت که این دفعه قربانی اسلحه دارد و میخواهد از آن استفاده کند تا با موفقیت از خودش در مقابل قاتل محافظت کند. ولی قبل از اینکه بتواند این کار را بکند، همدست اسلحه را گرفته و فرار میکند، با این نتیجه قابل حدس که قاتل در چاقو زدن و کشتن قربانی موفق خواهد شد.
حکم شهودی: کار همدست تقریبا اندازه موقعیت اول غلط است.
توضیح: مانند موقعیت اول.
این اهمیت حق دفاع از خود را نشان میدهد.
موقعیت سوم
مانند موقعیت دوم، با این تفاوت که همدست دولت است. دولت اسلحه را از شهروندان میگیرد، در حالی که اگر این نبود بعضی از آن استفاده میکردند تا از خودشان در مقابل مجرمان دفاع کنند.
حکم شهودی: کار دولت غلط است.
توضیح: مانند قبل. قوانین محدود کنندهی جدی اسلحه (مانند ممنوعیت تفنگ دستی) ناقض حق دفاع از خود هستند و دولت را در بسیاری قتلها، دزدیها و حملات همدست میکنند.
ایراد
مردم همچنین حق دارند از خشونت با اسلحه آزاد و رها باشند. در دسترس بودن گسترده اسلحهها احتمال استفاده اشتباه و جنایی از اسلحه را در کشور زیاد میکند. از آنجایی که آزادی از خشونتِ اسلحه با حق ادعاییِ دفاع از خود با اسلحه به طور برابری اهمیت دارد. نمیتوان بر مبنای حقوق استدلالی به طور کلی علیه کنترل حق داشتن اسلحه کرد.
پاسخ
موقعیت چهارم
شما کلانتر شهری هستید که به تازگی جرمی موجب خشم عمومی شده. اگر کسی بابت جرم مجازات نشود. شورشهایی شکل خواهد گرفت که تعدادی مردم بیگناه آسیب خواهند دید. شما نمیتوانی مجرم حقیقی را پیدا کنی، ولی میتوانی یک فرد بیگناه را به عنوان مجرم جا بزنی. این از شورشها جلوگیری خواهد کرد و در ازایش فرد بیگناهی به نحو غیر عادلانه مجازات خواهد شد. آسیب وارد شده به فرد بیگناه از مجموع آسیبهایی که شورشهای ایجاد خواهند کرد کمتر خواهد بود.
حکم شهودی: جا زدن یک فرد بیگناه به جای مجرم مجاز نیست.
توضیح: مردم حق دارند که به صورت غیر عادلانه مجازات نشوند. حقوق محدودیتهایی بر محور شخص عامل است. بنابراین نقض حقوق شخص مجاز نیست، حتی اگر جلوی نقض یک سری حقوق از سمت بقیه مردم را بگیرد.
توجه کنید که چقدر بیپایه خواهد بود اگر کلانتر پاسخ میداد: «ولی شهروندان هم حق دارند تا توسط شورشگران آسیب نبینند!» بله درست است، حق دارند. ولی ایده حقوق یک ایده نتیجهگرا نیست. شخص عامل مسئول است که حقوق بقیه را نقض نکند، او مسئول حداقل کردن نقض شدن حقوق به صورت کلی در جهان نیست. بنابراین نقض حقوق به منظور جلوگیری از نقض حقوق فرد دیگر مجاز نیست.
به طور مشابه، دولت نیز مجاز نیست که حق صاحبان اسلحهی بیگناه را نقض کند، حتی اگر این نقض کردن از نقض حقوق دیگران توسط بقیه مردم (مجرمها) جلوگیری کند.
بله مردم حق دارند از خشونت با اسلحه آزاد و رها باشند. اما برای رسیدن به این حقشان نمیتوان حقوق افراد بیگناه را نقض کرد.
پینوشت: اگر علاقهمند به این موضوع هستید شاید مطالعه این مطلب و دو مقالهای که در ابتدای آن معرفی شده هم برای شما جالب باشد.