به لیست کتابهایی که اخیراً خواندهام در گودریدز نگاه میکنم. بیابان. ۱۱ کتاب باید بروم عقب تا برسم به کتابی که به آن ۴ ستاره دادهام، «پیر مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد» تازه آن هم چون امتیازدهی گودریدز چیزی آن بین نداشته وگرنه امتیازش در نظرم چیزی در حدود ۳.۵ بود. کتابی مفرح اما خوب نه. آن قدر کتابی که برق از سرم بپراند به تورم نخورده که معیارم جابجا شده. راحتتر قبول میکنم که فلان کتاب، کتابِ بدی نبوده. سطح انتظارم پایین آمده.
در ۲ سال گذشته تعداد کتابهایی که خواندهام کمتر شده ولی هنوز تعدادشان قابل توجه است و نمیشود گفت کتاب درست حسابی پیدا نکردهام چون کم خواندهام. بیابان را از جهت لذتبخش بودن و کیفیت میگویم نه تعداد. چه کتابهای داستانی چه غیر داستانی. قدیم و حتی کمی قبلتر به نظرم کتابهای خوب تند تند به سمتم میآمدند. اما الان کمتر سراغم را میگیرند.
با دوستم صحبت میکردم. در همین ۲-۳ ماه گذشته ۳ کتابِ عالی خوانده. موقعی که داشتیم در این مورد صحبت میکردیم به موقعیتش کمی حسودی کردم. مزهی هر ۳ کتاب هنوز زیر زبانم هست. کتابها اینها بودند:
- اعتراف من، تولستوی
- در باب حکمت زندگی، شوپنهاور
- دنیای قشنگ نو، هاکسلی
من شانس این را نداشتم که دقیقا این کتابها را نزدیک به هم بخوانم. ولی یادم میآید که هر ۳ تای آنها بسی لذت بردم. و مدت زیادی است آن حس را دوباره تجربه نکردهام.
دنبال کتابهای مشابه نیستم، شاید شبیه همین کتابها را بخوانم و دیگر مشابه آن زمان نباشد. دنبال آن حس هیجان و برق گرفتگی مشابه هستم. کتابی که حس مشابه بدهد.
شاید مشکل سرچشمههای معرفی کتابم هستند. شاید لیست کتابهایی که برای خواندن درست کردهام را باید بکوبم دوباره بسازم. احتمال جفتشان کم نیست و هر دو هم به هم مربوطند. قسمت اصلی لیست را ۷-۸ سال پیش ساختهام. هر چند که چند باری بازبینی جدی روی لیست داشتهام ولی همچنان درصد بالایی از آن با لیست ۷-۸ سال پیش مشترک است. تعداد خوبی از افرادی که معرفی کتابهایشان را جدی میگیرم هم مال همان حدودها هستند. من نسبت به آن موقع خیلی عوض شدهام اما سرچشمهها و لیستم اصلا در آن حد و اندازهها عوض نشدهاند.
دقت که میکنم این فقط برای کتاب صادق نیست. کلا به نظر در حدود ۲ سال اخیر در معدنهایم طلا پیدا نمیشود. آنچنان معدن جدیدی هم کشف نکردهام.
1 comment / نظر خود را در زیر وارد کنید