قبلها اگر فردی در صحبتهایش از یک حدی بیشتر از کلمات انگلیسی استفاده میکرد به نظرم نازیبا میآمد. شاید چون از گوینده حس تبختر میگرفتم. و البته بعد از مدتی این برداشت حس تبختر از بین رفت. زمانی برای خودم هم مهم نبود که از کلمات انگلیسی لابلای حرفهایم استفاده کنم. زبان وسیلهای است برای انتقال مفاهیم، اگر منظور منتقل میشود دیگر اینکه آن وسط برخی کلمات انگلیسی بوده چه اهمیتی دارد؟ هان؟ این دنبال بازی دیگر چیست؟ غربیها جلوتر هستند مفاهیم و کلمات را میسازند حالا ما این وسط بیفتیم دنبال اینکه برای اصطلاحات آنها جایگزین مناسب پیدا کنیم. اصلا زبان راه خودش را میرود. تکامل آقا جان تکامل، آنی که بهتر باشد میماند. مدتی بعد نظرم برگشت و اتفاقا به استفاده از معادلهای فارسی مناسب و در کل تا حدی پاس داشت زبان فارسی برایم اهمیت پیدا کرد.
اهمیت پاس داشت زبان فارسی
زبان وسیلهای برای ارتباط با گذشته، امروز و آینده
به نظر از اصلیترین کاربردهای زبان، انتقال مفاهیم و ارتباط است. بله بسته به مخاطب استفاده از کلمات انگلیسی بعضی وقتها به انتقال بهتر مطلب کمک میکند. تغییری در زبان میدهیم تا در این لحظه با مخاطبان حال حاضرمان راحتتر ارتباط برقرار کنیم. اما هزینهی این تغییر چیست؟ زبان تنها برای ارتباط با امروز نیست.
یکی از هزینههای این تغییر به نظرم این است که ارتباط ما با گذشتگان و گذشتگان با ما سختتر میشود. اگر خواندن متن گذشتههای دور مانند گلستان سعدی و تاریخ بیهقی برایمان سختتر است تا خواندن یک متن امروزی به خاطر این است که زبان فارسی از آن زمان تا به حال تغییر کرده.
برای من حفظ ارتباط با گذشته در اولویت اول نیست اما همچنان مهم است و آن را در نظر میگیرم. زبان یکی از وسیلههای ارتباط با فرهنگ و میراث گذشتگانمان است. فراموش نکنیم که بعضی آثار هستند که از گذشته تا امروز ماندهاند؛ بسیاری از آنها هم به نوعی مردهاند، نابود شدهاند و دسترسیای به آنها نیست. این تغییر زبان و کم استفاده شدن آنها احتمالا در مرگشان اثر داشته.
بنابراین من هزینه فایده میکنم که بله این راحتتر کردن خودم برای ارتباط با مخاطب حال حاضر به هزینهی آن یعنی از جمله سختتر شدن ارتباط با گذشتگان میارزد یا نه؟ از نظر من برای بسیاری از کلمات که اگر کمی تلاش کنم اتفاقا معادلهای مناسبی هم پیدا میکنم استفاده از کلمات معادل فارسی معقولتر است.
تنوع علاوه بر اجتنابناپذیری، فایده هم دارد
من ابتدا که ایدهی زبان اسپرانتو را دیده بودم. به نظرم جذاب بود که همه سر یک زبان توافق کنند و آن را به عنوان زبان رسمی بینالمللی استفاده کنند. هر چند همچنان به نظرم توافق روی یک زبان دوم مشترک و غیر وابسته ایدهی جالبی است اما تنوع را نباید از بین برد. بسیاری از گوناگونیها پاسخی هستند به نیازهای خاص یک مسأله. تنوع علاوه بر آنکه اجتنابناپذیر است به حالمان مفید است. مثلا کمک میکند به تجربههای مختلف جمعی. جهان را غنی میکند.
زبان و شمولگرایی
وقتی از کلمات انگلیسی در صحبتها یا نوشتههایمان به کار میبریم میتوان به این نکته هم توجه کرد که برای چه کسانی فهمیدن این متن دشوارتر میشود و برای چه کسانی آسانتر. آیا این دشوار شدن برای همانهایی نیست که از قضا باید تلاش کنیم نسبت به آنها شمولگراتر باشیم؟
زبان و تکامل
من گاهی برداشتهایی از تکامل را میبینم که به نظرم غلط است. و آن را برای زبان هم به کار میبرند. مثلا با روندها از جمله تغییرات زبان نباید کاری داشته باشیم چرا که تغییرها در مسیر تکامل هستند، تغییرات مفید میمانند و آنچه کاربردیتر باشد سازگار شده و بیشتر تکثیر بشود باقی خواهد ماند. اولا با همین تعریف هم منتقدان، مخالفان، تلاش و اثری که میگذارند بخشی از مسیر تکامل است.
اینجا نمیخواهم از تکامل صحبت کنم. در همین حد اشاره کنم آنچه من از تکامل خوانده و فهمیدهام این نیست که مسیر تکاملی الزاما نتیجهی خوبی هم دارد. اصلا فکر نمیکنم صحبت کردن از ارادهی تکامل یا خارج از مسیر تکامل بودن خیلی معنیدار باشد. مسیر تکامل میتواند از این بگذرد که تا چند سال دیگر انسان کل کره زمین را نابود کند و با فرض نبود دیگر موجودات زنده چند میلیون سال دیگر طول بکشد تا این بار موجوداتی به تکامل برسند با تفاوتهایی که شاید این دفعه کل موجودات زنده را نابود نکنند.
بله قبلا زبان تغییر کرده و به ما رسیده اما حالا که ما آگاه هستیم به تغییراتی که میتواند در آن صورت بگیرد. برخی از نتایج تغییرات را میدانیم دلیلی ندارد که باز هم توجهی نداشته باشیم و بگوییم هر چه بادا باد.
مزیت جانبی، فهم بهتر
به یک مزیت جانبی هم که تجربه شخصی من است اشاره کنم. تلاش برای پیدا کردن معادل و انتخاب کلمه مناسب بین گزینهها مختلف معمولا به فهم بهتر آن مفهوم کمک میکند. مثلا در انتخاب بین گزینههای مختلف برای معادل آن متوجه برخی مرزها بین مفاهیم میشوم که قبلا توجه نداشتم یا دوباره برایم مرور میشود.
موارد دیگری هم وجود دارند که چون برای خودم هنوز آنچنان واضح نیستند (شهودِ محوی دارم) به آنها نمیپردازم. از جمله آنها مثلا اینکه اگر بهبود اوضاع این منطقه جغرافیایی برای کسی اهمیت دارد. از ابزارهای بهبود آن زبان این منطقه است. یعنی فارسی و عربی.
با تمام مواردی که گفتم من خودم به خصوص در صحبت کردن یا جایی که میخواهم سریعتر چیزی بنویسم همچنان کم نیستند مواردی که از کلمات انگلیسی استفاده میکنم. گاهی حتی معادل فارسی را میدانم اما به نظرم معادل خوبی نیست و منظور را نمیرساند، اینگونه موارد از همان کلمه انگلیسی استفاده میکنم. همچنین با واژههای جا افتاده دیگر زبانها از جمله انگلیسی مبارزه نمیکنم، مواردی مانند الکترونیک یا هلیکوپتر (در حالی که به نظرم بالگرد معادل خوبی است). اما فارسی نویسی را در مجموع کار درستتری میدانم و تلاش میکنم معادلها را یاد گرفته و در کل دایرهی واژگان فارسیام را گستردهتر کنم.
علاوه بر استفاده از کلمههای انگلیسی به نظرم مواردی مانند نوشتن فارسی به انگلیسی (اصطلاحی برای آن وجود دارد به نام فینگلیش – Finglish) یا اسمهای انگلیسی برای برندها هم ایرادهایی که اشاره کردم را دارند.
انگلیسی در ذهن
از یک زمانی به بعد با هدف تقویت زبان تصمیم گرفتم سهم بیشتری از کتابهایی که میخوانم به زبان انگلیسی باشد. همچنین تلاش کردم اگر به ویکیپدیا مراجعه میکنم بیشتر به زبان انگلیسی باشد نه فارسی. مدتی که گذشت و زبانم بهتر شده بود. اینطور فکر میکردم چه کاری است که به فارسی کتاب بخوانم. کتابهای انگلیسی که در دسترستر هستند و منابع دست اولتری هم محسوب میشوند نسبت به تألیفهای فارسی.
بعد از چندی به خودم آمدم و دیدم در برخی از حوزهها در ذهنم هم که با خودم صحبت میکنم به زبان انگلیسی صحبت میکنم یا به زبان انگلیسی فکر میکنم. یادم است در آموزش زبان میگفتند که به انگلیسی فکر کنید به فارسی فکر نکنید بعد آن را ترجمه کنید. من بدون اینکه آن را هدف گذاری کرده باشم به آن رسیده بودم و حتی جلوتر از آن. و البته چیزی نبود که میخواستم. قبل از این گفتم که حفظ ارتباط با گذشته برای من اهمیت دارد.
برای جلوگیری از این روند شروع کردم به خواندن ترجمهها و تألیفهای فارسی. همچنین هر از چندی خودم را موظف میکنم شعرها و متنهای قدیمی بخوانم. متنهای گذشته فرصتی است برای ایده گرفتن معادلها و همچنین مسلط شدن به ظرایف زبان فارسی برای منتقل کردن بهتر منظور.
ترجمه هم جایی است که بیشترْ معادلهای فارسی را یاد میگیرم. مترجمها هر کدام معادلی را پیشنهاد میکنند. در مواردی که توافق بین مترجمها وجود دارد متوجه معادلِ احتمالا جاافتاده میشوم در مواردی هم که توافق وجود ندارد دیدن معادلهای مختلف جالب و مفید است و میتوان از آنها آموخت. اما کتابهای ترجمه دو ایراد دارند اولین و جدیترینشان سانسور جمهوری اسلامی است و این سانسور به خوبی مشخص هم نمیشود (اینجا در این مورد نوشتهام). دومین ایراد هم ترجمههای ضعیف است. گاهی میبینم ترجمه خوب نیست یا در مواردی غلط است.
ایرادهایی که در مورد ترجمه گفتم باعث میشود تألیفهای فارسی را بیشتر ترجیح بدهم و در خواندن این تألیفها گاهی با قلمهای زیبا و انسانهای جالبی مواجه شدم. از جمله محمد اسلامی ندوشن. همان اولین بار که متنی از او خواندم قلم زیبا و رسای او توجهم را جلب کرد.
همچنان فکر میکنم که بلد بودن زبان انگلیسی به نحو خوب یک نیاز الزامی است و بلد نبودن آن با بیسوادی تفاوت زیادی ندارد. اما نه در این حد که ناخواسته به زبان انگلیسی فکر کنم و خودم را هر از چندی در موقعیتی ببینم که منظورم را به زبان فارسی اصلا نمیتوانم نزدیک به خوبی زبان انگلیسی منتقل کنم.