یک تیر بیشتر ندارم. از او دورم، بزنم؟ نزنم؟
میدانم که میتوانم آنقدر نزدیک بشوم که مطمئن باشم به هدف میزنم. فقط مسأله زمان است.
همین الان بزن، شاید خورد.
اگر نخورد، اگر درست نخورد چی؟ آن وقت دیگر از دستم در رفته.
دنبالش میروم، از اینجا به آنجا، گاهی نزدیک میشوم، گاهی دور. منتظر فرصتی.
اگر بزنی خورده، بزن.
اما اگر نخورد چه؟ حسرت صبر نکردن با من خواهد ماند.
گاهی اوقات فرصت نزدیک شدن به تماشا میگذرد. گاهی به رؤیا میروم و دور میشود. گاهی بینمان فاصله میاندازند. گاهی نزدیک میشوم اما فاصلهمان بیشتر میشود. گاهی فقط دور میشوم.
دنبالش میروم، از اینجا به آنجا، گاهی نزدیک میشوم، گاهی دور. منتظر فرصتی. فقط مسأله زمان است.
اگر بزنی خورده، بزن.
موافقم، اما…، میتوانم؟ آمادگیاش را دارم؟
حرکت میکند. از دیدم خارج میشود. دنبالش میروم، فرصت بعدی آماده خواهم بود.
فرصتهای بعدی هم کاری نمیکنم. به فاصلهمان، به تماشایش، به از دست دادن فرصتها عادت کردهام.