خم شدن برای پول

اخیرا کتاب ابله داستایفسکی را تمام کردم. کتابی که در کل از آن خوشم نیامد، مسائلی که در آن مطرح شده بود را خیلی با اوضاع و احوال خودم مرتبط ندیدم. در اواخر نیمه اول کتاب صحنه‌ای بدین شکل رسم شده:

[هشدار، خطر لو رفتن داستان]

فردی به خواستگاری زنی می‌رود، گویابا این نیت که این ازدواج را وسیله‌ای قرار دهد برای بالا رفتن مقام و ثروتش. زن متوجه نیت خواستگار شده و موقع خواستگاری طی گفتگویی مقدار زیادی پول را درون آتش می‌اندازد و خطاب به خواستگارش می‌گوید هر چقدر از آن را که بتوانی سالم از آتش خارج کنی مال خودت می‌شود.

[پایان]

از نظر من نیمه اول کتاب از نیمه دوم ضعیف‌تر بود با این حال همین صحنه یکی از معدود قسمت‌های خوب نیمه ابتدایی کتاب است. در اینجا داستایفسکی نشان می‌دهد چقدر بیشتر شخصیت‌ها حقیر هستند.

در این نوشته می‌خواهم از حقارت برداشتن پول از آتش(خارج از زمینه داستان ابله) یا انجام برخی کارهایی که از نگاه عموم تحقیرآمیز به نظر می‌رسند بنویسم.

ادامه ی مطلب

اخلاقِ ترتیبِ نشستن در تاکسی

نمی‌دانم شما چقدر سوار تاکسی می‌شوید، من خودم معمولا هفته‌ای بیش از دو بار سوار می‌شوم. نحوه نشستنم هم اینگونه است که صرف نظر از اینکه کجای مسیر قرار است پیاده شوم، اگر صندلی جلو خالی بود، جلو می‌نشینم، اگر نه می‌روم عقب. در روزهایی مانند این ایام که هوا خیلی گرم است، همان ابتدا نمی‌روم عقب بنشینم. صبر می‌کنم تاکسی پر شود. در مورد بقیه هم دیده‌ام افرادی که قصد دارند در ابتدای مسیر پیاده شوند منتظر می‌مانند تا نفر آخر در صندلی عقب سوار شوند. احتمالا برای اینکه موقع پیاده شدن بقیه هم مجبور به پیاده شدن نشوند. من اما حوصله این کارها را ندارم.

از رفتار خودخواهانه خودم گفتم ولی همه این‌ها دلیل نمی‌شود که به ترتیب و نحوه نشستنِ اخلاقی(خواهم گفت از چه نظر) فکر نکنم. به خصوص وقتی خودم جلو نشسته و زود پیاده می‌شوم اما می‌بینم سه نفر در صندلی پشت در تنگنا نشسته‌اند. گاهی بلافاصله پس از پیاده شدنِ نفرِ جلویی یکی از پشت می‌آید جلو. وقتی هم که خودم پشت نشسته‌ام و نفر جلویی زود پیاده می‌شود، شاکی می‌شوم چرا با وجود زود پیاده شدن جلو نشسته.

ادامه ی مطلب

جذابیت و دوستی

[علی عکسی به محمد نشان می‌دهد]

علی: قشنگه، نه؟

محمد: آره.

[عکس دیگری از همان فرد]

علی: اینو ببین چقدر خوبه.

[محمد با حالت معمول]

محمد: آره.

علی: تو نمی‌فهمی، طرف خیلی خوبه.

محمد: طرف خوشگل هست آره، ولی یعنی چی؟ الان اینکه خوشگله یعنی همه چی حله؟ یعنی دوست خوبی می‌شود برای تو؟ یا مثلا احتمال اینکه در آینده مدتی با هم زندگی کنید رو خیلی بالا می‌بره؟

ادامه ی مطلب

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد

در مورد زندگی آزموده و اصیل من در برخی نوشته‌ها چیزهایی آورده‌ام، اخیرا هم مطلب زندگی آزموده و مدرسه‌های امروز را ترجمه کردم که در عنوان عینا این عبارت آمده است. در محتوا  به آن اشاره شده، همچنین از طریق مفهومِ از خود فکر داشتن کاملا با آن پیوستگی دارد. گفتم هم برای مطالب آینده، هم خودم و خوانندگان مناسب است نوشته‌ای اختصاصی در این مورد بنویسم و مطالبی که تا به حال خوانده‌ام و به نظرم رسیده را اینجا بیاورم.

چارچوب بحث را از یکی از سخنرانی‌های مصطفی ملکیان در مورد زندگی اصیل برداشته‌ام.

انسان‌ها در طول زندگی یک سری باورها و اعتقاداتی را دریافت می‌کنند و به مرور این‌ها مبنای تصمیم‌گیری‌هایشان را شکل می‌دهد. مسأله زندگی آزموده فرایند دریافت این باورها است.

ادامه ی مطلب

روزه‌داری، روزه‌خواری

تابستان است و هوا گرم، رضا خسته در حال خوردن نوشابه و ساندویچ در پارک زیر سایه. بچه‌ها کمی آن طرف‌تر مشغول بازی در پارک. خانواده‌ها سعی می‌کنند نیمکتی زیر سایه و مشرف به بچه‌ها پیدا کنند. برخی نشسته و مشغول صحبت هستند.

حمید در حال قدم زدن زیر سایه، رضا را می‌بیند، کمی به راه خود ادامه می‌دهد، اما بعد راهش را کج می‌کند سمت رضا.

حمید به نزدیکی رضا رسیده.

حمید: سلام آقا، خوبی؟ می‌گم شما گویا مریضی، مشکلی داری یا هرچی و روزه نیستی. درست نیست در مکان عمومی روزه‌خواری بکنی. برو خانه یا یک جای خلوت عذایت را بخور.

ادامه ی مطلب

بزرگترین خوش شانسی

در حال خواندن یک نوشته از اسلاوی ژیژک بودم که طی فرایندی به پرسش و پاسخ گاردین از او رسیدم، اگر ژیژک را می‌شناسید، پرسش و پاسخ جالبی است. ترجمه نه چندان خوبی از آن هم اینجا انجام موجود است.

گاردین: بزرگترین ترست چیست؟

ژیژک: بیدار شدن بعد از مرگ – برای همین است که می‌خواهم بلافاصله مرا بسوزانند.

گاردین: اگر می‌توانستی گذشته را تغییر دهی، چه چیزی را تغییر می‌دادی؟

ژیژک: تولدم را. من با سوفوکلس(Sophocles) موافقم که می‌گفت: بزرگترین شانس به دنیا نیامدن است – ولی همانطور که شوخی ادامه پیدا می‌کند، افراد کمی در آن موفق می‌شوند.

گاردین: مهم‌ترین درسی که زندگی به تو داده چیست؟

ژیژک: اینکه زندگی چیز احمقانه و بی‌معنایی است که چیزی ندارد که به تو بیاموزد.

فلسفه؛ هنر فرضیه‌سازی عقلانی

اخیرا مقاله «چگونه فیلسوف شویم؟» نوشته برتراند راسِل با تر جمه آقای امیر کشفی را می‌خواندم. سوای موضوع اصلی مقاله، تعریف و نگاهی که راسل به فلسفه در این مقاله داشت برایم جالب بود. گفتم اینجا هم بیاورم.

راسل فلسفه را اینگونه تعریف می‌کند: فلسفه؛ هنر فرضیه‌سازی عقلانی است. فلسفه در جایی که ممکن نیست به یقین بدانیم چه چیز صادق است، تلاش می‌کند ببیند چه چیزی ممکن یا بیشتر محتمل است صادق باشد. ما با وجود شک در نهایت باید عمل کنیم چرا که تاخیر، خطرناک یا مهلک است. فلسفه یعنی هنرِ حکم کردن به اینکه در فرضیه‌های کلی چه چیزی محتمل است. با این تعریف حوزه فلسفه هم محدود به فرضیه‌های کلی و حول آن‌ها می‌شود.

فیلسوف تلاش می‌کند همه نظریه‌هایی که ممکن است صادق باشد را به دست بیاورد. در نهایت فرضیه‌هایی که پیگیری می‌شوند یقینی نیستند اما ابطالشان هم نمی‌توان کرد و به پیامدهای آشکارا کاذب منجر نمی‌شوند. همچنین فیلسوف می‌کوشد عقاید نامعقول را در خود و بقیه حذف کند چرا که به گفته راسل عقاید نامعقول پیوند دارد با جنگ و نرسیدن به اهداف. و اینکه صدق بهتر از کذب است.

 

جام جهانی ۲۰۱۸، اواخر یک هشتم

جام جهانی ۲۰۱۸، اواخر یک هشتم

جام جهانی شروع شده و الان که مشغول نوشتن این نوشته هستم تقریبا ۱۲ ساعت از بازیِ خوبِ ژاپن بلژیک گذشته. بازی‌ها به نظرم خوب و جذاب بودند، تیم‌هایی که به شدت بسته بازی کنند کمتر دیدم، نتیجه صفر صفر هم کمتر داشتیم، حتی فکی کنم نتیجه یک هیچ هم کمتر بوده. در مرحله حذفی دو بازی به پنالتی رفت که پنالتی‌های دانکارک و کرواسی واقعا جذاب بود.

تا الان فقط از حذف پرتغال ناراحت شدم، دوست داشتم رونالدو با روحیه‌ای که از اول بازی‌ها نشان داده بود حداقل یک بازی دیگر در جام می‌ماند. آلمان، اسپانیا و آرژانتین هم از بین تیم‌های مطرح حذف شدند. فرانسه، برزیل و بلژیک واقعا خوب هستند، انگلیس هم بدی نیست و برعکس سه تیم دیگر در مسیر راحت‌تری قرار گرفته.

ایران نسبت به جام جهانی قبل واقعا بهتر بود، همان طور که با بازی‌های بهتر و مطمئن‌تری هم به این جام جهانی صعود کرده بود. من سبک بازی ایران را دوست ندارم، به خصوص جلوی تیم‌های که حتی کمی اسم بزرگی دارند ایران به دفاع محض رو می‌آورد. ترجیح می‌دهم به اسپانیا فرضا سه هیچ ببازیم اما همان طوری بازی کنیم که بعد از گل خوردن بازی کردیم، رو به جلوتر. من از مورینیو خیلی خوشم می‌آید و این طور نیست که کلا با سیستم‌های دفاعی مشکل داشته باشم، اما ایران فقط دفاع می‌کند بدون تلاش جدی برای حمله و حفظ توپ. انگار باور نداریم ما هم می‌توانیم کمی فشار بیاوریم. با این نحو بازی تیم‌ها اگر در دوران ناآمادگی خود هم باشند مشخص نمی‌شود همانطور که ضعیف بودن اسپانیا نسبت به قبل جلوی ما مشخص نشد، اما جلوی مراکش و روسیه معلوم شد.

بعد از برد تقدیم شده‌ی بازی اول واقعا دوست داشتم صعود کنیم ولی همچنان فکر می‌کنم با این سبک بازی، صعود نمی‌کنیم مگر با شانس خیلی زیاد، بازی‌مان هم زیبا نخواهد بود و در مسابقات آسیا هم مشکل بتوانیم نتیجه بگیریم.

دوست داشتم ایران کمی شبیه ژاپن باشد. ژاپن هم در بازی‌های مرحله گروهی خوب بود و من بازی بسته از آن‌ها ندیدم هم در مقابل بلژیک عالی بودند. بعد از مساوی شدن بازی ناامید نشدند و حتی رو به حمله آوردند. از همه مهم‌تر به نظرم تلاش و بازی رو به جلو آن‌ها در دقیقه ۹۴ بود که همین هم باعث شد گل بخورند. الان طوری شده که اکثر تیم‌ها در چنین شرایطی بازی را کنترل می‌کنند. اما ژاپن در حالی که بلژیک به وقت‌های اضافه راضی بود، حمله کرد، چندین موقعیت خوب هم داشت. من چنین بازی‌ای را به سپردن بازی به وقت‌های اضافه و از آن بدتر پنالتی ترجیح می‌دهم.

 

تحلیل مفهومی

تحلیل مفهومی یک مفهوم مشخص کردن شرایطی است که برای اطلاق آن مفهوم لازم باشند و مجموعه آن شرایط برای اطلاقِ مفهوم کافی باشند. مثلا مفهوم رییس جمهور را در نظر بگیرید، تحلیل مفهوم مادر می‌تواند این باشد:

شخص S مادر است اگر و تنها اگر اولا زن باشد ثانیا فرزند داشته باشد.

تحلیل مفهومی با توجه به شهودهای زبانی ماست. روش آزمودن درستیِ آن هم، روبروکردنشان با مثال نقض‌ها است. برای نشان دادنِ لازم نبودنِ یکی از شرایط، کافی است شرایطی را نشان داهیم که ممکن است مفهوم بر چیزی اطلاق شود اما آن شرط محقق نشده باشد. یا برای نشان دادنِ کافی نبودنِ یکی از شرایط، باید نشان دهیم ممکن است چیزی براورنده تمامی شرایط باشد اما مفهوم بر آن اطلاق نشود.

در هر دو مورد رویِ امکان تأکید شده، چرا؟ تحلیل مفهومیِ فرضیِ جوانی را در نظر بگیرید:

ادامه ی مطلب

آرامش و شادی – مطلوب‌های روانی در زندگی

یادداشتی دارم از یکی از سخنرانی‌ها یا مقالات مصطفی ملکیان در مورد هدف و معنی زندگی، در قسمتی از آن مطلوب‌های زندگی را بنا بر استدلال‌های تجربی – روان‌شناختی برشمرده‌ام:

  1. آرامش
  2. آرامش و شادی
  3. آرامش، شادی و امید
  4. آرامش، شادی، امید و ایقان
  5. رضایت باطن

هر یک از این موارد نشان‌دهنده نظریه‌ای است که ادعا می‌کند انسان در پی این‌ها است. مثلا طرفداران نظریه سوم می‌گویند آرامش، شادی و امید برای انسان‌ها مطلوب ذاتی است و ما به دنبال پیدا کردن یا به نحوی به حداکثر رساندن آرامش، شادی و امید در زندگی‌مان هستیم.

ادامه ی مطلب