اواخر کتاب اعترافات ژان ژاک روسو هستم، در این صفحات از آرزو و قصد خودش به زندگی در یک جزیره خلوت میگوید، و البته مدتی هم به آن میرسد، اما نه تا آخر عمر، آن طور که آرزویش را داشت. اینجا عبارات او را از کتاب میآورم. برخی از جملات را حذف کردهام به همراه تک و تک تغییراتِ کوچک. کتابی که من دارم توسط مهستی بحرینی ترجمه شده و این جملات ترجمه اوست.
Showing all posts by محمد ذوالفقاری
رویدادها، خبرگزاری فارس و مدل ذهنی
در گذشته که جدیتر پیگیر اخبار سیاسی اجتماعی ایران و تا حدی جهان بودم، یک وبسایت را دنبال میکردم برای متوجه شدن رویدادها، و حدود چهار پنج وبسایت هم برای خواندن تفسیرها و تحلیلها داشتم. منبع رویدادها معمولا خبرگزاری فارس بود در کنار آن اخبار ساعت ۲۱ صدا و سیما(تقریبا مجبور بودم ببینم و به این شکل برایم منبع شد)، منابع تفسیری و تحلیلی برای من طی زمان تغییرات بیشتری داشتند اما از آنهایی که یادم میآید: الف، عصرایران، خبرآنلاین، انتخاب.
چرا اینطور تفکیک منبع رویداد و تفسیر؟ به مرور زمان و به دلیل نیاز این اتفاق افتاد. خبرهایی میدیدم که لازم بود از دقت در آنها مطمئن شوم و به اطلاعات رویدادیِ منابع تحلیلی و تفسیریام نمیتوانستم اعتماد کنم. چون آنها گاهی سرعت، دستهاول بودن خبر و جذب مخاطب را فدای دقت میکردند. در برخی حتی خبر را برای اینکه با تفسیر و تحلیلشان جور در بیاید عوض میکردند. طی تجربه وبسایت خبرگزاری فارس به نظرم از این لحاظ قابل اعتماد آمد اما از طرفی هیچکدام از تفسیرهایش را قبول نداشتم، حتی برخی از آنها برای من مخرب بود، تأثیر بد میگذاشت. بنابراین اگر میخواستم مطمئن شوم فلان اتفاق افتاده یا نه، چه آماری از اتفاق یا فلان موضوع توسط منابع رسمی منتشر شده و فلان عبارت در متن سخنرانیِ مثلا رهبری بیان شده یا به چه شکل بیان شده، به فارس رجوع میکردم. ولی تحلیل و تفسیرهایش را معمولا نمی خواندم.
آن روزها گذشت و الان تقریبا فقط عصرایران را دنبال میکنم، ولی خواندن درس رویدادهای اطراف ما، چگونه الگوهای ذهنی و مدل ذهنی ما را میسازند؟ در متمم باعث شد دوباره به آن فکر کنم.
فلسفه آموزش و پرورش – پایه و تاریخچه
آموزش و پرورش برای من تقریبا از سالهای سوم راهنمایی و اول دبیرستان مسألهی جدیای شد. وقتی مشکلاتم با نظام آموزشی از یک حدی بیشتر شد، شروع کردم به زیر سؤال بردن کل ماجرا. نظام آموزشی به خصوص در ایران به نظرم خیلی مزخرف میآمد و از همان وقت به بهانههای مختلف به این مسأله فکر میکردم و اگر مطلب جالبِ مرتبطی میدیدم، میخواندم. گذشت تا امروز که تا جای ممکن از نظام آموزشی بیرون آمدهام و آموزش و پرورش مسأله اصلی من نیست، صرفا جزو آن مسائلی است که به خاطرش بدبختیهای زیادی کشیدهام و خود مسأله هم برایم حل نشده. اول راه اندازی وبلاگ قصد داشتم همراه با پیگیری جدی این موضوع در وبلاگ هم در موردش سری مطالبی بنویسم، اما خب فعلا از لیست مسائل اولویتدار من خارج شده و در حد یک موضوع مورد علاقه هست.
یک سری یادداشتهایی از گذشته داشتم که به نظرم میتوانند قسمتی از چهارچوب موضوع را بسازند، گفتم آنها را اینجا بیاورم. شاید بعدا ادامه دادم. بنابراین این نوشته از جنس یادداشت خواهد بود، انسجام و پرداخت کافی ندارد.
مطالب این نوشته اکثرا شامل یادداشتهایم از کتاب نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش از میرعبدالحسین نقیب زاده است. یکی از کتابهای مقدماتی خوبی بود که در این زمینه خواندهام.
نمایشگاه ۹۷ و لیستهای کتاب

امروز این کتابها را از نمایشگاه کتاب گرفتم. خیلی وقت بود نمایشگاه نرفته بودم، تغییر جدیای نسبت به تجربههای قبلیم نداشت، حتی مکان آن که سال گذشته عوض شده بود(امسال در مصلی برگزار شد نه شهر آفتاب، نمیدانم چرا). اما در مورد تغییرات جزیی. مهمترینش این بود چون درگیر مدرسه نیستم لازم نبود روز تعطیل بروم که نمایشگاه خیلی شلوغ باشد، صبح وسط هفته رفتم و به نسبت خلوت بود. وبسایت نمایشگاه خوب است، قبل از رفتن راحت غرفه و شماره راهروِ ناشران را درآورده بودم. کتابهایی که در طول سال گذشته در فروشگاههای کتاب گیر نیاورده بودم(مثلا کتاب نامگذاری و ضرورت)، همهشان بودند، کتابهای دیگری که فهرست کرده بودم هم موجود بودند. یکی از دلایل اصلی که امسال نمایشگاه رفتم(برخلاف اینکه قبلا گفته بودم نمیروم) همین تلاش برای پیدا کردن کتابهای کمیاب بود. دومین دلیل هم داشتن بن کتاب بود، از تجربه پرداخت با NFC بانک شهر کاملا راضی بودم.
از نمایشگاه که بگذریم، معمولا به بهانه آن افراد مختلف فهرست کتابهای پیشنهادیشان را منتشر میکنند، من هم آن لیستهایی که تا به حال دیدهام و مورد توجه خودم بوده و هست را اینجا بازنشر میکنم(ترتیب خاصی ندارد):
تشخیص بارداری از الگوی خرید
یکی دو ماه پیش این مقاله را خواندم، به نظرم خیلی جالب بود، گفتم خلاصهی(ترکیبی از خلاصه و ترجمه) بخشی از مقاله را هم اینجا بنویسم. مقاله توسط نیویورک تایمز منتشر شده و عنوانش هست: «چطور شرکتها رازهای شما را میفهمند». موضوع اصلی مقاله عادتها و چگونگی تغییر آنهاست که همراهش داستانی در مورد تلاش یک شرکت برای تغییر عادات مشتریان خود را روایت میکند. در خلاصه من از قصد، قسمت داستانی مقاله پررنگتر شده و برخی مطالب در مورد عادتها و تحقیقهایی که در مورد آن انجام شده به همراه چند داستان جنبی را حذف کردم. چون به نظرم داستان اصلی جذابتر بود و دیگر اینکه در مورد زنجیره عادت به فارسی مطالب خوبی نوشته شده(مثلا اینجا و اینجا)، همچنین کتاب معروف(خودم نخواندهام) قدرت عادت هم به فارسی ترجمه شده، بنابراین دیدم با حذف کردن این قسمتها چیز دست نیافتنیای از دست نمیرود.
پیشنوشت: تاریخ انتشار این مقاله سال ۲۰۱۲ است، فضا و دانشی که در آن سالها وجود داشته در هنگام خواندن در نظر بگیرید.
ایران و عربستان از انقلاب تا سوریه و یمن
اخیرا مستندی دیدم با عنوان «رقابت تلخ: ایران و عربستان»، برای منی که در مورد روابط این دو کشور و مسألههایشان اطلاعی ندارم خوب و جالب بود. گفتم اینجا هم معرفی بکنم.
این مستند دو قسمتی توسط PBS در قالب سری برنامههای FRONTLINE تهیه شده و به بررسی کنشها و واکنشهای ایران و عربستان از زمان انقلاب ایران تا امروز میپردازد. مستند در سال ۲۰۱۸ میلادی پخش شده و موضوعات سالهای اخیر را هم پوشش میدهد.
این برنامه از انقلاب ایران شروع میکند، اینکه چه شد ایران و عربستان از همان اول در مسیر تقابل جلو رفتند و سپس به برخوردهای آنها در منطقه میپردازد، مانند ناآرامیهای عربستان، جنگ ایران و عراق، طالبان، حمله آمریکا به عراق و در نهایت سوریه و یمن. مثلا از نقش ایران در ناآرامیهای عربستان در همان اوایل انقلاب میگوید، رابطه عربستان و طالبان، اتفاقاتی که در تشکیل دولت عراق بعد از حمله آمریکا افتاد و دیگر مسائل.
با افراد و مقامات مختلف هر دو کشور در آن مصاحبه شده از جمله عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان و محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران. در حین مستند مجری هم به کشور سوریه سفر میکند هم به یمن، خرابیها و وضع مردم را از نزدیک نشان میدهد.
Like، خوب بود، آموزنده بود
قبلا در متمم توجهم جلب شده بود که برای امتیاز دادن به نظرات یا تمرین دیگران، دکمهای هست با عنوان «آموزنده بود». همچنین مثلا شما میتوانید بگویید که از فلان مبحث یا موضوع خوشتان میآید و مایل به پیگیری آن هستید. آنجا هم دکمهای قرار داده شده با عنوان «این مبحث در حوزه علاقه من قرار دارد». اخیرا دقت کردهام که برای امتیاز دادن، عنوان دکمه در همه قسمتها یکسان نیست. در اکثر موارد همان آموزنده بود است اما در برخی مطالب مانند زنگ تفریحها یا اخیرا در مورد فهرست کتابهای پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب عنوان آن «خوب بود» است. اینگونه دقتهایی که شاید به ظاهر کوچک به نظر میرسند اما نشان دهنده فلسفه شما هستند از سمت متمم برای من تعجب آور نیست. ولی من را یاد فکرها و ماجراهای سه، چهار سال پیش خودم انداخت.
سه چهار سال پیش من وبسایتها و منابع زیادی را دنبال میکردم و هر هفته علاوه بر وقتی که صرف خواندن مطالب وبسایتها میکردم، مقدار زیادی از وقتم صرف رد شدن از مطالبی میشد که مورد علاقهام نبودند. انتخاب کردن مطالبی که مورد توجهم بود از میان مطالب بسیار باعث شد به این فکر کنم چطور میتوانم این مشکل را از پیش روی خودم برداردم. آن موقع من از خوراکخوانهایی(Feed reader) مانند گوگل ریدر مرحوم، فیدلی و … استفاده میکردم. اولین راه حلی که امتحان کردم کم کردن تعداد منابع(که در خوراکخوان میشد Feedها) و جایگزینی منابع دیگر به نحوی که درصد بیشتری از مطالب منبع جدید مورد توجهم باشد که این راه شکست خورد، چون منابع جدیدی که اکثر مطالبشان را من بخواهم پیدا نکردم و حذف منابع دیگر هم باعث میشد مطالبی را که برایم ارزش داشتند از دست بدهم.
احترام به قانون، ۳ بامداد
دکتر سریع القلم یک سری ویژگیهای سیگانه دارد، به این صورت که هر از چند گاهی لیستی منتشر میکند با عنوان سی ویژگی فُلان. من هم معمولا آنها را میخوانم، نکتههای جالبی دارد. مثلا آخرین موردش با عنوان سی ویژگی یک شهروند مسئولیت شناس، اواسط اسفند منتشر شد. برخی موارد قابل توجهاش را اینجا میآورم.
سالی که گذشت، سال پیش رو
سال ۹۶ اولین سال این وبلاگ بود، قبلا هم تجربه چند وبسایت و وبلاگ داشتم اما هیچکدام شامل نوشتههای شخصی خودم نمیشدند. از این نظر اولین سال وبلاگ نویسی شخصی من هم هست. فروردین سال پیش بود که تصمیم گرفتم در فضای اینترنت بیشتر بنویسم. به طور مشخص هم چند قالب را انتخاب کردم. وبلاگ، گودریدز، متمم و اواسط سال توییتر را هم اضافه کردم. نتیجهاش چه شد؟ در هر چهار قالب هدفم رسیدن به یک کمیت مشخص بود. وبلاگ و توییتر خوب پیش رفتند و راضی هستم اما از گودریدز و به خصوص متمم نه، به مقداری که میخواستم نرسیدم.
در سالی که گذشت ۱۰۳ پست نوشتم. آن اوایل نوشتن خیلی سخت بود، الان هم همچنان سخت هست ولی بهتر از گذشته، حداقل شروع نوشتن راحتتر شده. اوایل به زور به ۴۰۰ کلمه میرسیدم الان به خودم میآیم میبینم ۳۰۰ کلمه نوشتهام و همچنان حرف دارم. اما برنامه امسال چیست؟ فعلا با تأکید بر کمیت در همین چهار قالب خواهم نوشت. در مورد وبلاگ سعی میکنم بیشتر، بلندتر و کمی منظمتر بنویسم. هنوز خودم را در وبلاگ نویسی پیدا نکردهام، مرزها و سبک نوشتنم مشخص نیست، حتی مطمئن نیستم برای چه مینویسم.
از نوشتن که بگذریم میرسیم به کتاب، من کتابهایم را با گودریدز مدیریت میکنم و به همین دلیل سال کتابیِ من میلادی است و منظورم از سال قبل در زمینه کتاب میشود ۲۰۱۷، تقریبا سه ماه با سال جدید شمسی فاصله دارد. از یک نظر بد هم نبوده اینکه سال بعضی چیزها و برنامه و بررسی آن در زمان دیگری انجام میشود باعث میشود در سال نو به ارزیابی همه چیز نپردازم. همچنین دلیلی شد برای اینکه یک پیش ارزیابی از خودم داشته باشم.
سال قبل ۱۲۲ کتاب خواندم. قصد داشتم بیشتر بخوانم چون از اول میدانستم سال خلوتی خواهم داشت، اما نشد. حالم از لحاظ روانی خوب و پایدار نبود. اما همینهایی که خواندم هم بد نبودند، کتابهای خوبی بینشان بود. در مجموع متنوع خواندم با کمی رگهی پررنگتر فلسفه دین(میتوانید لیست کتابها را اینجا ببینید). امسال قصد دارم و شروع هم کردهام که بیشتر رمان بخوانم فعلا از روی لیست صدتایی امیرخانی شروع کردم ولی دربندش نخواهم ماند مگر اینکه خیلی خوش بگذرد.
از نوشتن بگذریم برویم سراغ بقیه، ۹۶ برای من سال چند تصمیم جدی بود و اصلیترین درگیریام همین تصمیمها بودند. در همهشان انتخابم را کردم اما هنوز برخی عملیاتی نشدهاند، اصطلاحا executeشان نکردهام. چند ماه اول ۹۷ را به عملیاتی کردن آنها مشغول میشوم. مثلا یکی از آنها کار است، امسال مشغول به کار خواهم شد(نه به صورت جدی). یکی دیگر دانشگاه است، بالاخره بعد از ۶ سال و نیم دانشگاه را تمام کردم و هنوز معلوم نیست مدرکش(کارشناسی) را بگیرم. یکی از تصمیماتم این بود که برای ارشد اقدام نکنم. انتخابهایم زندگی متفاوتی را ساخته و در حال ساختن است، تلاش میکنم در مدل زندگی جدیدم آرام آرام غرق بشوم.
چرا ملتها شکست میخورند – حفظ انقلاب
کتاب چرا ملتها شکست میخورند در ابتدای فصل دوازدهم به انقلابها و تلاش برای تغییرات بنیادینی میپردازد که با هدف تغییر وضع موجود شروع کردند اما پس از پیروزی همان مشکلها و مسائلی که برای تغییر آنها انقلاب شده بود، دوباره به شکلی دیگر بازتولید شدند. مشخصا در این کتاب منظور، بازتولید نهادهای استثماری در حوزه سیاست و اقتصاد است.
اما چرا این اتفاق میافتد مگر هدف انقلاب تغییر و تحول همین ساختارها نبوده و برای انقلاب هزینههای بسیاری پرداخته نمیشود؟ پس چرا به اهداف خود نمیرسند؟ چطور فراموش میشود و با شکلی دیگر همان روند گذشته ادامه مییابد؟ آیای همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند؟ نباید به هیچ وجه انقلاب کرد؟
کتاب در ادامه فصل تلاش میکند به این سوالها پاسخ دهد. انقلاب انگلیس و فرانسه را مثالی میزند بر رد این ادعا که همه تغییرات بنیادین محکوم به شکست هستند. این دو انقلاب نظام قبلی خود را باز تولید نکردند، انقلاب آنها مقدمهای شد برای قرار گرفتن یا پیش رفتن در چرخه تکاملی نهادهای فراگیرتر. کتاب چرا ملتها شکست میخورند سه عاملی که در این دو انقلاب سبب آسان شدن شکلگیری نهادهای سیاسی فراگیرتر شدند(در مقابل نهادهای استثماری نظام قبلی) را بر میشمرد.