دردِ بی‌سوادی

این روزها بی‌سوادی را بیش از پیش احساس می‌کنم. می‌بینم آدم‌های اطرافم را که چقدر بیشتر می‌فهمند. تقریبا موضوعی نیست که نشناسم افراد حدودا هم‌سنی را که عمیق‌تر و جلوتر از من هستند. البته همین اطرافیان جدید را هم، اخیرا خودم پیدا کرده‌ام، نمی‌دانم چرا قبلا آن‌ها را نمی‌شنیدم. اینقدر از نفهمی خودم مطمئن شده‌ام که باعث شده تقریبا خاموش شوم.

در مورد هر چیزی بخواهم حرفی بزنم حداقلش می‌دانم که علاوه بر این چند حالتی که می‌دانم و بررسی کرده‌ام، حالت‌هایی هستند که هنوز در مورد آن‌ها نظری ندارم. در کنارش مطمئنم مسائل کاملا مرتبطی را هم اصلا خبر ندارم. اگر به نتیجه‌ای می‌رسم از لحظه بعد مثال نقض‌هایش شروع می‌کنند خوردن به صورتم.

شاید همه این‌ها خوب بود اگر انگیزه‌ای داشتم برای کار جدی و پرتلاش، اما مشکل دیگر خود انگیزه است. انگیزه‌ام به اندازه‌ای نیست که با تلاش زیاد مقداری از عقب‌ماندگی را جبران کنم و دیگر بی‌خیالش شده‌ام. سعی می‌کنم با همین سرعت آرام آرام جلو بروم و حرفی نزنم.

حس می‌کنم آن سطح فهمی را که باید می‌داشتم حتی با حساب همه مشکلات و شرایط ندارم، با بسیاری از مسائل روبه‌رو شدم تا بتوانم آزادانه راه خودم را بروم. اما می‌بینم رویارویی با مشکلات از کاری که خودش برای هدف دیگری بوده تبدیل شده به خود هدف، در درگیری‌ها بیش از حد عمیق شده‌ام. سریع عبور نکردم. حس می‌کنم در ۲۵ سالگی بارم خیلی سبک است و فعلا هم قرار نیست درست حسابی پر شود.

گاهی اوقات می‌خواهم امیدوار باشم که می‌شناسم اساتیدی را که به نظر خیلی جلو هستند و آن‌ها راه را نشانم خواهند داد، اما همان لحظه به خودم می‌گویم بی‌سوادی یک دور است که باید بشکنی. بله الان فکر می‌کنی فلانی و فلانی خیلی باسوادند اما اگر این دور را بشکنی، مانند تجربه شکستن‌های قبلی ممکن است ببینی همچین باسواد هم نبوده‌اند. اصلا گاهی فکر می‌کنم از نشانه‌های یک مرحله جلو رفتن تغییر کردن افرادی است که فکر می‌کنم خیلی می‌فهمند.

رولت روسی، وارن بافت، چند می‌گیری بمیری

در یکی از مصاحبه‌ها و نوشته‌های وارِن بافِت خوانده بودم که گفته بود تحت هیچ شرایطی در بازی رولت روسی شرکت نمی‌کنم، حتی اگر از بین ۶۰۰۰ گلوله یکی از آن‌ها پر باشد و مهم نیست در ازای آن چه چیزی به من می‌دهند. استدلالش هم این بود که آدم چیز مهم را روی چیز غیر مهم ریسک نمی‌کند، حالا فرقی نمی‌کند که آمار و احتمالات آن چه باشد.

چند روز پیش در حال قدم زدن داشتم به همین موضوع فکر می‌کردم. آخر یعنی چه، بازی نکردن در رولت روسیِ ۱ از ۶ را می‌فهمم، ۱ از ۱۰۰ را هم همینطور، خلاصه اگر احتمال مرگ قابل توجه باشد حرفش را می‌توانم بفهمم. اما رولت روسی ۱ از ۶۰۰۰ یعنی ۰.۰۱۷ درصد احتمال مرگ، حالا من دقیق نمی‌دانم، ولی مگر در رانندگی و سوار هواپیما شدن و بقیه موارد مشابه احتمال مرگ در همین حدود نیست؟ تازه آنجا آنچه به دست می‌آوریم در صورت نمردن چیز زیادی به نظر نمی‌رسد.

در همین حین دختر و پسر کوچکی را در حال بازی در پیاده‌رو دیدم، مادر هم در پی‌شان. از سر و وضعشان معلوم بود که اوضاع مالی خوبی ندارند. فکرم رفت سمت آن‌هایی که اوضاعشان بسیار بدتر است، آن‌ها به وارن بافت نمی‌خندند؟ در نهایت تصمیم گرفتم بروم ببینم بافِت در چه زمینه‌ای این حرف را زده.

ادامه ی مطلب

دنیا، خطبه ۲۲۶ نهج البلاغه

به بهانه این روزها، شب‌های قدر و شهادت امام علی، نگاهی به نهج‌البلاغه انداختم. گفتم خطبه ۲۲۶ را اینجا هم بگذارم.

 

 

ترجمه از محمد دشتی:

دنیا خانه اى است پوشیده از بلاها، به حیله و نیرنگ شناخته شده، نه حالات آن پایدار، و نه مردم آن از سلامت برخوردارند، داراى تحوّلات گوناگون، و دوران هاى رنگارنگ، زندگى در آن نکوهیده، و امنیّت در آن نابود است. اهل دنیا همواره هدف تیرهاى بلا هستند که با تیرهایش آنها را مى کوبید، و با مرگ آنها را نابود مى کند.
اى بندگان خدا بدانید، شما و آنان که در این دنیا زندگى مى کنید، بر همان راهى مى روید که گذشتگان پیمودند آنان زندگانى‌شان از شما طولانى‌تر، خانه هاى‌شان آبادتر، و آثارشان از شما بیشتر بود، که ناگهان صداهایشان خاموش، و وزش بادها در سرزمینشان ساکت، و اجسادشان پوسیده، و سرزمینشان خالى، و آثارشان ناپدید شد قصرهاى بلند و محکم، و بساط عیش و بالش هاى نرم را به سنگ ها و آجرها، و قبرهاى به هم چسبیده تبدیل کردند: گورهایى که بناى آن بر خرابى، و با خاک ساخته شده است، گورها به هم نزدیک اما ساکنان آنها از هم دور و غریبند، در وادى وحشتناک به ظاهر آرام امّا گرفتارند، نه در جایى که وطن گرفتند انس مى‌گیرند، و نه با همسایگان ارتباطى دارند، در صورتى که با یکدیگر نزدیک، و در کنار هم جاى دارند. چگونه یکدیگر را دیدار کنند در حالى که فرسودگى آنها را در هم کوبیده، و سنگ و خاک آنان را در کام خود فرو برده است. شما هم راهى را خواهید رفت که آنان رفته‌اند، و در گرو خانه هایى قرار خواهید گرفت که آنها قرار دارند، و گورها شما را به امانت خواهد پذیرفت، پس چگونه خواهید بود که عمر شما به سر آید و مردگان از قبرها برخیزید «در آن هنگام که هر کس به اعمال از پیش فرستاده آزمایش مى شود، و به سوى خدا که مولا و سرپرست آنهاست باز مى‌گردد، و هر دروغى را که مى‌بافتند براى آنان سودى نخواهد داشت».

اینجا نهج البلاغه با ترجمه‌های مختلف به صورت آنلاین قرار دارد.

به روحانی رأی دادم، فعلا هم پشیمان نیستم

من در انتخابات سال گذشته(۹۶) به آقای روحانی رأی دادم. امروز هم بعد از یک سال که نگاه می‌کنم با وجود همه اتفاقات از رأی خودم پشیمان نیستم. برای انتخابم دلایلی داشتم که به نظرم هنوز سر جای خودشان باقی‌اند و می‌خواهم آن‌ها را در این نوشته مرور و کمی بیشتر بررسی کنم.

ابتدا کمی از نگاه خودم به نظام بگویم، اینکه چه می‌خواهم و چقدر روی زندگی من تأثیر می‌گذارد. ابتدا با میزان و نحوه تأثیرگذاری شروع می‌کنم.

به لحاظ اقتصادی در شرایط شخصی و خانوادگی‌ای قرار دارم که پیش‌بینی می‌کنم تغییر در سطح ریاست جمهوری اثر محسوسی روی زندگی من نداشته باشد. خودم فعلا به حداقل رفاه قانع هستم و شرایط اقتصادی خودم و خانواده به گونه‌ای است که تأمین بودن حداقل رفاهم وابستگی کمی به تغییرات نظام دارد. اما خوشحال‌تر خواهم بود اگر اوضاع اقتصادی قدری بهتر شود و مردم راحت‌تر باشند، همچنین از اینکه ببینم افزایش نشانه‌های فقر را و بدانم فقر بیشتر شده ناراحت می‌شوم.

ادامه ی مطلب

پادکست‌های فارسی که گوش می‌کنم

در طول روز موقعیت‌هایی هست که نه می‌شود دید، نه خواند. فقط می‌شود گوش داد، مثلا وقتی در حال رانندگی هستیم یا داخل تاکسی نشستیم. من معمولا در این موقعیت‌ها سخنرانی‌ای اگر داشته باشم گوش می‌دهم، در کنارش قبل‌ها دوتا پادکست فارسی داشتم و چند پادکست انگلیسی، الان اما پادکست‌های فارسی که دنبال می‌کنم به قدری زیاد شده‌اند که سخنرانی‌های گوش نداده‌ام روی هم تلنبار شده‌اند، چند پادکست فارسی هم برای تست در لیست دارم.

اینجا می‌خواهم پادکست‌های فارسی را که گوش می‌دهم معرفی کنم:

قبلش در پرانتز بگویم که یک نکته‌ای که به نظر من پادکست‌ها دارند، احتمال بالاتر پرت شدن حواس است. نمی‌دانم شاید هنگام گوش دادن انسان می‌تواند کمتر درگیر نشود، خلاصه که تمرکز طولانی در گوش دادن حداقل برای من سخت‌تر بوده. ولی این پادکست‌ها به خاطر کیفیت بالا واقعا در اکثر موارد من را بیشتر غرق خودشان کردند.

ادامه ی مطلب

بیگانه

بیگانه برای من یعنی نقطه‌ای که می‌توانم از آن خطی به گذشته رسم کنم. انسان وقتی برای من بیگانه می‌شود که بعد از شناخت لحظه الانش تصوری نمی‌توانم پیدا کنم که از کجا آمده است و نقطه قبلی‌اش چه بوده. نتوانی نقطه‌های قبلی را متصل کنی احتمالا در مورد نقطه‌های بعدی هم کمتر بتوانی حدسی بزنی.

واژه یاب را نگاه می‌کنم، جلوی «بیگانه» به استناد فرهنگ معین نوشته:

ادامه ی مطلب

در پیِ بطالت – اعترافات روسو

اواخر کتاب اعترافات ژان ژاک روسو هستم، در این صفحات از آرزو و قصد خودش به زندگی در یک جزیره خلوت می‌گوید، و البته مدتی هم به آن می‌رسد، اما نه تا آخر عمر، آن طور که آرزویش را داشت. اینجا عبارات او را از کتاب می‌آورم. برخی از جملات را حذف کرده‌ام به همراه تک و تک تغییراتِ کوچک. کتابی که من دارم توسط مهستی بحرینی ترجمه شده و این جملات ترجمه اوست.

ادامه ی مطلب

رویدادها، خبرگزاری فارس و مدل ذهنی

در گذشته که جدی‌تر پیگیر اخبار سیاسی اجتماعی ایران و تا حدی جهان بودم، یک وب‌سایت را دنبال می‌کردم برای متوجه شدن رویدادها، و حدود چهار پنج وب‌سایت هم برای خواندن تفسیرها و تحلیل‌ها داشتم. منبع رویدادها معمولا خبرگزاری فارس بود در کنار آن اخبار ساعت ۲۱ صدا و سیما(تقریبا مجبور بودم ببینم و به این شکل برایم منبع شد)، منابع تفسیری و تحلیلی برای من طی زمان تغییرات بیشتری داشتند اما از آن‌هایی که یادم می‌آید: الف، عصرایران، خبرآنلاین، انتخاب.

چرا اینطور تفکیک منبع رویداد و تفسیر؟ به مرور زمان و به دلیل نیاز این اتفاق افتاد. خبرهایی می‌دیدم که لازم بود از دقت در آن‌ها مطمئن شوم و به اطلاعات رویدادیِ منابع تحلیلی و تفسیری‌ام نمی‌توانستم اعتماد کنم. چون آن‌ها گاهی سرعت، دسته‌اول بودن خبر و جذب مخاطب را فدای دقت می‌کردند. در برخی حتی خبر را برای اینکه با تفسیر و تحلیل‌شان جور در بیاید عوض می‌کردند. طی تجربه وب‌سایت خبرگزاری فارس به نظرم از این لحاظ قابل اعتماد آمد اما از طرفی هیچکدام از تفسیرهایش را قبول نداشتم، حتی برخی از آن‌ها برای من مخرب بود، تأثیر بد می‌گذاشت. بنابراین اگر می‌خواستم مطمئن شوم فلان اتفاق افتاده یا نه، چه آماری از اتفاق یا فلان موضوع توسط منابع رسمی منتشر شده و فلان عبارت در متن سخنرانیِ مثلا رهبری بیان شده یا به چه شکل بیان شده، به فارس رجوع می‌کردم. ولی تحلیل و تفسیرهایش را معمولا نمی‌ خواندم.

آن روزها گذشت و الان تقریبا فقط عصرایران را دنبال می‌کنم، ولی خواندن درس رویدادهای اطراف ما، چگونه الگوهای ذهنی و مدل ذهنی ما را می‌سازند؟ در متمم باعث شد دوباره به آن فکر کنم.

ادامه ی مطلب

فلسفه آموزش و پرورش – پایه و تاریخچه

آموزش و پرورش برای من تقریبا از سال‌های سوم راهنمایی و اول دبیرستان مسأله‌ی جدی‌ای شد. وقتی مشکلاتم با نظام آموزشی از یک حدی بیشتر شد، شروع کردم به زیر سؤال بردن کل ماجرا. نظام آموزشی به خصوص در ایران به نظرم خیلی مزخرف می‌آمد و از همان وقت به بهانه‌های مختلف به این مسأله فکر می‌کردم و اگر مطلب جالبِ مرتبطی می‌دیدم، می‌خواندم. گذشت تا امروز که تا جای ممکن از نظام آموزشی بیرون آمده‌ام و آموزش و پرورش مسأله اصلی من نیست، صرفا جزو آن مسائلی است که به خاطرش بدبختی‌های زیادی کشیده‌ام و خود مسأله هم برایم حل نشده. اول راه اندازی وبلاگ قصد داشتم همراه با پیگیری جدی این موضوع در وبلاگ هم در موردش سری مطالبی بنویسم، اما خب فعلا از لیست مسائل اولویت‌دار من خارج شده و در حد یک موضوع مورد علاقه هست.

یک سری یادداشت‌هایی از گذشته داشتم که به نظرم می‌توانند قسمتی از چهارچوب موضوع را بسازند، گفتم آن‌ها را اینجا بیاورم. شاید بعدا ادامه دادم. بنابراین این نوشته از جنس یادداشت خواهد بود، انسجام و پرداخت کافی ندارد.

مطالب این نوشته اکثرا شامل یادداشت‌هایم از کتاب نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش از میرعبدالحسین نقیب زاده است. یکی از کتاب‌های مقدماتی خوبی بود که در این زمینه خوانده‌ام.

ادامه ی مطلب

نمایشگاه ۹۷ و لیست‌های کتاب

نمایشگاه ۹۷ و لیست‌های کتاب

امروز این کتاب‌ها را از نمایشگاه کتاب گرفتم. خیلی وقت بود نمایشگاه نرفته بودم، تغییر جدی‌ای نسبت به تجربه‌های قبلیم نداشت، حتی مکان آن که سال گذشته عوض شده بود(امسال در مصلی برگزار شد نه شهر آفتاب، نمی‌دانم چرا). اما در مورد تغییرات جزیی. مهم‌ترینش این بود چون درگیر مدرسه نیستم لازم نبود روز تعطیل بروم که نمایشگاه خیلی شلوغ باشد، صبح وسط هفته رفتم و به نسبت خلوت بود. وب‌سایت نمایشگاه خوب است، قبل از رفتن راحت غرفه و شماره راهروِ ناشران را درآورده بودم. کتاب‌هایی که در طول سال گذشته در فروشگاه‌های کتاب گیر نیاورده بودم(مثلا کتاب نام‌گذاری و ضرورت)، همه‌شان بودند، کتاب‌های دیگری که فهرست کرده بودم هم موجود بودند. یکی از دلایل اصلی که امسال نمایشگاه رفتم(برخلاف اینکه قبلا گفته بودم نمی‌روم) همین تلاش برای پیدا کردن کتاب‌های کمیاب بود. دومین دلیل هم داشتن بن کتاب بود، از تجربه پرداخت با NFC بانک شهر کاملا راضی بودم.

از نمایشگاه که بگذریم، معمولا به بهانه آن افراد مختلف فهرست کتاب‌های پیشنهادی‌شان را منتشر می‌کنند، من هم آن لیست‌هایی که تا به حال دیده‌ام و مورد توجه خودم بوده و هست را اینجا بازنشر می‌کنم(ترتیب خاصی ندارد):

ادامه ی مطلب