مقدمه: قسمت سوم از سری مطالبِ ترجمه قسمت به قسمتِ مقالهی بچه دار شدن اخلاقی نیست.
با توجه به همه اینها، سخت است از این نتیجه فرار کنیم که همه زندگیها بیشتر شامل بدی میشوند تا خوبی، و اینکه آنها بیشتر از خوبی، خالی شدهاند تا پر. اگرچه، تأیید زندگی به مقداری است که بیشتر مردم نمیتوانند این را تشخیص دهند.
یک توضیح مهم در این مورد، این است که، در سنجیدن اینکه زندگیشان ارزش شروع داشت، بسیاری از مردم در واقع(ولی معمولا ناخواسته) سوال متفاوتی را در نظر میگیرند، اینکه آیا زندگیشان ارزش ادامه دارد. زیرا خودشان را درحالی که وجود ندارند تصور میکنند، اندیشه آنها در مورد وجود نداشتن ناظر به خودی است که در حال حاضر وجود دارد. حالا بسیار ساده است که به فکر کردن در مورد از بین رفتنمان بلغزیم، که این مرگ است. با توجه به فرمان زندگی، تعجب آور نیست که مردم به این نتیجه میرسند که وجود داشتن ترجیح دارد.
پرسیدن اینکه آیا بهتر بود هیچ وقت وجود نمیداشتم مانند پرسیدن آیا بهتر است بمیرم نیست. تمایلی برای به وجود آمدن نیست. اما وقتی کسی به وجود آمد، تمایلی هست که وجود داشتن را متوقف نکند. موارد تراژیکی وجود دارد که از میلِ ادامه به وجود داشتن عبور میکند، معمولا برای به پایان رساندن رنج غیر قابل تحمل. با این حال، اگر میخواهیم بگوییم که زندگی کسی ارزش ادامه دادن ندارد، بدیهای زندگی نیاز دارند که به اندازه کافی بد باشند تا میل به نمردن را مغلوب کنند. در مقابل، چون میلی برای به وجود آمدن، وجود ندارد، میلی نیست که چیزهای بد نیاز داشته باشند تا مغلوب کنند تا به این ترتیب ما بگوییم که بهتر است زندگیِ جدیدی نسازیم. پس کیفیت زندگی برای آنکه ارزش ادامه دادن نداشته باشد باید بسیار بدتر از حدی باشد که باعث شود ارزش شروع کردن نداشته باشد.(این پدیده، غیر معمول نیست: یک نمایش در تئاتر، برای مثال، ممکن است آنقدر بد نباشد که آن را ترک کنیم، ولی اگر پیش از رفتن میدانستیم در این حد بد است، اصلا نمیآمدیم.)