به لیست کتابهایی که اخیراً خواندهام در گودریدز نگاه میکنم. بیابان. ۱۱ کتاب باید بروم عقب تا برسم به کتابی که به آن ۴ ستاره دادهام، «پیر مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد» تازه آن هم چون امتیازدهی گودریدز چیزی آن بین نداشته وگرنه امتیازش در نظرم چیزی در حدود ۳.۵ بود. کتابی مفرح اما خوب نه. آن قدر کتابی که برق از سرم بپراند به تورم نخورده که معیارم جابجا شده. راحتتر قبول میکنم که فلان کتاب، کتابِ بدی نبوده. سطح انتظارم پایین آمده.
ادامه ی مطلبShowing all posts by محمد ذوالفقاری
واکنش فیزیکی در واکنش به بیان – به بهانه ماجرای ویل اسمیت
امسال در جریان مراسم اسکار ۲۰۲۲ پس از اینکه مجری مراسم خطاب به همسر ویل اسمیت گفت: «جیدا، دوستت دارم، جی.آی. جین ۲، بیصبرانه منتظر دیدنش هستم». ویل بلند شد به روی صحنه رفت و به مجری سیلی زد.
داستان کامل ماجرا و واکنشها به این کار را اگر علاقه داشته باشید میتوانید جستجو کرده و بخوانید. من در این نوشته به بهانه این ماجرا میخواهم از این صحبت کنم که چرا به نظرم این کار اشتباه بود. چرا در بیشتر موارد واکنش فیزیکی در واکنش به صحبت یک فرد یا به طور کلی کنشهای بیانی اشتباه هست. کمی هم از نظرم در مورد حوزه قانون و اخلاق، و کارکرد قانون بنویسم.
ادامه ی مطلبآیا رنگهای یکسانی میبینیم؟ آبی من همان آبی شماست؟
یکی از سؤالهای دوران کودکی من که از خودم میپرسیدم این بود که از کجا معلوم که اگر من مثلا آسمان را آبی میبینم بقیه هم آن را آبی میبینند؟
اگر بین رنگِ آبی و نام آبی فرق بگذاریم. همه به رنگ آسمان آبی میگوییم ولی معلوم نیست آن را رنگِ آبی ببینیم. رنگِ آبی آن تفسیری است که ذهن ما میکند و معلوم نیست تفسیر همه ذهنها یکی باشد. اما نام یک چیز قراردادی است. از یکسان بودن نامگذاری میتوان فهمید که همه (بجز موارد کوررنگی و …) آسمان، آب و توتفرنگی تصویر بالا را به یک رنگ یکسان به نام آبی میبینند. ولی از نامگذاری نمیتوان فهمید آن چیزی که همه آن را آبی مینامیم برای همه به رنگ یکسانی دیده میشود. شاید کسی آن را به رنگِ قرمز میبیند ولی آن را به نام آبی صدا میزند چون به نظرش رسیده طبق قرارداد رنگِ قرمز را آبی نامیدهاند.
ادامه ی مطلبچرا لینوکس؟
فکر کنم الان دیگر ۷-۸ سال است که سیستم عامل رایانههایی که با آنها کار میکنم لینوکس است. قبلتر از آن مدتی (۱-۲ سال) هر دو سیستم عامل را داشتم و بینشان جابجا شدم بعد کلا رفتم روی لینوکس. آن موقع خیلی بیشتر با رایانه بازی میکردم و یکی از عوامل اصلی جلوگیری از انتقال کامل بازی کردن بود. بعد که به مرور سختافزار رایانه بازیهای روز را نمیکشید و مهمتر از آن آمدن Dota 2 روی Steam و اینکه میشد در لینوکس آن را بازی کرد از این لحاظ قضیه حل شد.
الان دیگر به حدی از ویندوز فاصله گرفتم که چندی پیش که خواستم روی آن کاری بکنم دیدم سختم است (نمیدانستم جای فلان چیز دقیقا کجاست و کند جلو میرفتم).
قبلا به نظرم واضح بود که چرا لینوکس برای آدمی مثل من مناسبتر از ویندوز است ولی چند وقت پیش که کسی ازم پرسید چرا روی لینوکس کار میکنی، در لحظه جوابی نداشتم. البته تا جایی که دیدهام معمولا کلا در لحظه جواب درستی ندارم.
اینجا میخواهم جواب سؤال رو بدم. اینکه چرا لینوکس؟
ادامه ی مطلبسانسور کتاب – فهرست موارد سانسور شده
در ایران به شکل عمیقی سانسور وجود دارد. اینترنت رو که لازم نیست بگم افتضاح هست، تلویزین، مطبوعات، … همه جا سانسور و سانسورچی هست. این قضیه در مورد کتاب هم صدق میکند.
سانسور کتاب
در کتابهای تألیفی موارد کمی نیستند که یک نویسنده میداند در مورد آن نمیتواند بنویسد و کتاب چاپ کند، حتی با رعایت آن موارد هم برخی مواقع هنگام صدور مجوز باز درخواست میشود که قسمتهایی سانسور شود. در مورد ترجمه هم سانسور به صورت جدی حضور دارد. گاهی کلا مجوز ترجمه برای کتابی صادر نمیشود. گاهی با اعمال حذفیات و سانسور برخی قسمتها مجوز نشر میدهند. گاهی هم مانند مورد کتاب انسان خردمند (همچنان از کتابچی میتوانید کتاب را بخرید) بعد از اعمال حذفیات و دادن مجوز نشر جلوی چاپهای بعدی گرفته میشود.
در مورد ترجمه که به صراحت آقای خامنهای هم موافق سانسور هستند. نگاه کنید به کتاب «من و کتاب» از انتشارات سوره مهر. بخش «ظرافتهایی برای ترجمه» آنجا به نقل از ایشان گفته میشود که:
ادامه ی مطلبدرد تو یا درد من، ماجرای دن آریلی و پرستارش
دن آریلی رو جدا از صحبتهایی که اینور اونور ازش خوانده بودم با کتاب Predictably Irrational (به نابخردیهای پیشبینیپذیر ترجمه شده فکر کنم) میشناسم.
چند هفته پیش بالاخره این سخنرانی را که مدتها پیش دانلود کرده بودم دیدم. کتاب Predictably Irrational در واقعا محصول تحقیق دانشگاهی آریلی هست. چیزی که من از کتاب فهمیدم به طور خلاصه ایده آریلی این هست که انسانها به شکلی قابل پیشبینیای غیرمنطقی یا شاید بهتر باشد بگیم نامعقول رفتار میکنن. منظور از قابل پیشبینی هم این که الگوهای رفتاری نامعقولی وجود دارند که اکثر انسانها از آن پیروی میکنند.
ادامه ی مطلبتصویر زنده
از یک جایی به بعد که کمتر مجبورمون میکرد اخبار ساعتهای مختلف رو ببینیم. از یک جایی به بعد که کمتر بیرون میرفت. از یک جایی به بعد که نوبت قرصهاش از وعدههای غذاش بیشتر شد. از یک جایی به بعد که لبخندش با دیدنم عادت همیشگی نبود. از یک جایی به بعد که بیشتر با اینکه اونجا بود ولی خودش نبود.
حواسم بود که تصویر پررنگی که میخوام در ذهنم ازش نگه دارم. تصویر این روزهاش نیست.
هفته پیش بعد از اینکه برای چندمین بار دیدمش، یک خوشیای تو دلم افتاد پایین. دیدمش با این فرق که فاصله دیدن این سری از دفعههای قبل بیشتر شده بود. اما تصویرش هنوز همونی بود که قرار بود پیشم بمونه.
روال شاید این باشه که این آخریها پررنگتر باشن و قدیمیها کمرنگتر بشن. ولی من حواسم بود قدیمیها رو دوباره رنگ کنم و آخریها رو پاک. حواسم بود اونی که میخوام باهام باشه کی هست.
دوست دارم به تو هم بگم حواسم هست تصویری که میخوام ازت نگه دارم تصویر این روزهات نیست. تو که احتمالا تا وقتی بیشتر بودی این چیزها به نظر برات مهمتر بود. حواسم هست تصویر روزهایی که از الان خیلی بهتر بودی رو اشتباهی جای تصویری که میخوام برندارم. تصویرم اون روزهایی باشه که مرگ خیلی کمتر مطرح بود.
شاید به حال تو خیلی فرقی نکنه ولی به حال من، چرا، فرق داره.
دریافت پیامک رمز پویا روی ایمیل
من آدمی هستم که بیشتر وقتم پشت رایانه (رومیزی یا همراه) میگذرد تا تلفن همراه یا تبلت. تقریبا تمام خریدهای اینترنتی و برخی از انتقال پولها را هم روی همان رایانه انجام میدهم.
تا قبل از اسنپ و تپسی و … اوضاع بد نبود، ثبت نام کردن در سرویسهای مختلف معمولا ایمیل میخواست و یک مرحله اثبات اینکه ایمیل واقعا برای خودم هست. تا جایی که یادم میاد از سرویسهایی که من استفاده میکردم فقط تلگرام و وایبر برای ثبت نام شماره میخواستن.
چرا فلسفه؟ من، راسل، اشتراوس
چند وقت پیش داشتم نگاهی به یک کتاب میانداختم که دیدم در مقدمه آن مطلبی با عنوان ارزش فلسفه (The Value of Philosophy) از راسل را آورده بود. این مقدمه در واقع فصل آخر کتاب مسائل فلسفه راسل است. من هم ترجمه فارسی این کتاب و این فصل را قبلا خوانده بودم. اما به دلیلی تصمیم گرفتم دوباره آن را بخوانم (این دفعه به زبان اصلی).
دلیلم هم این بود که در همان حدودها یا شاید قبلتر این مقاله (فلسفه به عنوان روش زندگی: مورد لئو اشتراوس) را ذخیره کرده بودم تا بخوانم. حالا دیگر وارد ماجرای ذخیره کردن این مقاله نمیشوم. این مقاله و فصل آخر کتاب راسل به نظر حول موضوع مشترکی بودند منم گفتم هر دو را بخوانم و مقایسهای بکنم.
قبل از رفتن سراغ راسل و اشتراوس، اصل مطلب رو بگم که اونم نظر خودم هست. فکر کنم حکایتی از شمس تبریزی بود که میگفت پیامبر اسلام قرآن رو آورده، به تو چه، حرف تو و کتاب تو چی هست. حالا من هم اول نظر خودم رو بگم.
ادامه ی مطلباین احساس ارزش یک عمر زندگی را دارد – زندگیِ تا حدی راضیکننده
این دیروز مرحله یک هشتم یورو ۲۰۲۰ تمام شد. واقعا هم بازیهای مهیجی از آب در آمدند. من قسمت زیادی از بازیهای بلژیک – پرتقال، اسپانیا – کرواسی، فرانسه – سوییس، انگلیس – آلمان را دیدم و به نظرم فقط بلژیک – پرتقال کسل کننده بود.
دیشب اوکراین با برد سوئد اولین بار به مرحله یک چهار صعود کند. شوچنکو بازیکن مشهور سالهای ۲۰۰۰-۲۰۱۰ و سرمربی الان اوکراین جایی در مصاحبه بعد از بازی گفته:
به طور دیوانه وار خوشحالم و این احساس ارزش یک عمر زندگی را دارد
مصاحبه شوچنکو بعد از برد سوئد
یک مطلبی میخواندم با عنوان «مارچلو بیلسا در جستجوی مداوم خوشبختی» که گفته بود: بیلسا زمان سرمربیگری شیلی قبل از هر تمرین عادت داشته به مناطق فقیرنشین شیلی سر بزند و با حس و حال بدی که از دیدن آن صحنهها داشته به کمپ تمرینی برود.
در تیم مارسی هم به بنجامین مندی گفته بود که میتونی بهترین مدافع چپ جهان بشوی و ناشاد یا معمولی بودن را بپذیری و خوشحال باشی.
زندگیِ تا حدی راضیکننده
مطلبی میخواندم با عنوان «زندگیِ تا حدی راضیکننده» که نگاه شوپنهاور به خوشحالی و زندگی را مرور میکرد.
ادامه ی مطلب