هنوز به نسبت بقیه سالهای زیادی را پشت سر نگذاشتهام اما طی همین مدت کم به واسطه تجربههای مستقیم و غیر مستقیمی که داشتهام تقریبا برایم یک اصل شده که انسان به هرچیزی میتواند عادت کند و معمولا هم میکند. در واقع عادت نکردن به تمرین نیاز دارد و به نظر، حالت پیشفرض انسان عادت است. پدر و مادر فکر میکنند که اگر بچه آنها فلان کار را کرد، مثلا سیگار کشید یا بدون اجازه آنها ازدواج کرد دیگر نمیتوانند تحمل کنند اما میکنند. خود ما ممکن است فکر کنیم با حقوقی از یک میزان کمتر، با خانهای کمتر از ۵۰ متر، با ۱۲ ساعت کار روزانه با کمتر از ۴ ساعت خواب در هر شب نمیتوانیم زندگی کنیم اما وقتی اتفاق میافتد و ادامه میدهیم، میبینیم که میتوانیم و به آن عادت میکنیم. محدودهای که انسان میتواند در آن به زندگی ادامه بدهد از آنچه فکر میکنیم بسیار وسیعتر است.
این قضیه جنبه دیگری هم دارد و آن این است که به نظر میرسد بازه حسی که ما نسبت به یک شرایط داریم هم آنچنان بازه محدودی نیست. تناسب احساس ما به شرایط بیرونی کمتر از آن چیزی است که شاید به نظر میرسد. مثلا اگر فردی خانه ۳۰۰ متری دارد الزاما شادتر و راضیتر از فردی که خانه به مراتب کوچکتری دارد نیست. احساسات ما به نگاه و دیگر مسائل درونیمان هم بستگی دارند و حتی شاید بستگی جدیتر. بدون تغییر شرایط بیرونی و با رجوع به درون خودمان(تغییر درونی) میتوان احساسات را تغییر داد.
فهم این موضوع برای من دو مسأله دیگر در پی خود میآورد که میتوان گفت به نوعی دو روی یک سکهاند آزادی و پوچی. شما میتوانید میلیاردها تومان پول و سرمایه داشتهباشید یا حقوق ماهیانه ۵ میلیون تومان و میزان شادی و رضایتتان اختلاف چندانی نداشته باشد. میتوان مسافرتی تفریحی با بهترین امکانات رفت یا در همین خیابانهای تهران قدم زد و لذتی که از این دو میبریم تفاوت چندانی نداشته باشد. به خصوص اگر روی نگاه و درونتان کار کنید این کارها خیلی سادهتر میشود. شاید شنیده باشید که برخی از اتفاقات ساده مانند آواز پرندگان لذتی میبرند که افراد دیگر از خرید و رانندگی بهترین ماشین نمیتوانند ببرند.
آیا این معنای زندگی را کمرنگ نمیکند؟ حالا که آزادیم تا تلاش کنیم خانهای چند صد متری داشته باشیم یا به خانه صد و چند متری بسنده کنیم. آزادیم که به خوردن کباب عادت کنیم یا نان و ماست. آزادیم که آنچه میخواهیم انتخاب کنیم و دلیل محکمی برای انتخاب هیچ گزینهای وجود ندارد، مگر انتهای آزادی همین نیست که بین دو راه انتخاب کنیم درحالی که هیچ یک از این دو برتری خاصی بر دیگری ندارند؟